کمال گرایی
تعاریف کمال گرایی
درباره اینکه کمال گرایی چیست و آیا یک خصوصیت خوب یا بد محسوب می شود، بین درمانجویان، جمعیت عمومی و افراد متخصص در حوزه های مختلف، عقاید بسیار متفاوتی وجود دارد. لغت نامه آنلاین آکسفورد کمال گرایی را بدین صورت تعریف می کند: «امتناع از پذیرفتن هر معیاری که کمتر از حد كمال باشد،به عنوان یک تعریف اولیه روانشناختی، کمال گرایی را به صورت: «واداشتن خود با دیگران به عملکردی با کیفیت تر از چیزی که در هر موقعیت مورد نیاز است تعریف کرده اند. هر دو تعریف، تعاریفی تک بعدی محسوب می شوند. طی سال های گذشته تعاریف تک۔ بعدی دیگری نیز پیشنهاد شده اند.
متخصصان بالینی تمایل دارند كمال گرایی را بر اساس تأثیر منفی آن تعریف کنند. برای مثال دیوید برنز (۱۹۸۰) در مقاله کلاسیک خود با عنوان «وصیت نامه یک کمال گرا برای شکست خود در نشریه روانشناسی امروز، تعریف اولیه ای از کمال گرایی بیمارگون ارائه کرد که در آن کمال گرایی را از دنبال کردن سالم برتری متمایز کرد. او افراد کمال گرا را به عنوان افرادی که معیارهایشان فراتر از دسترس یا منطق است و به صورت اجبار گونه و بی وقفه تلاش می کنند به اهداف غیرممکن دست یابند، تعریف کرد؛ افرادی که ارزش خود را به طور کلی بر اساس بازدهی و موفقیت می سنجند به طور مشابه، کارگروه شناخت های وسواسی-اجباری” (XCWG)) کمال گرایی را در زمینه اختلال وسواس فکری- عملی (OCD) به این صورت تعریف کرده است تمایل به این باور که برای هر مشکلی یک راه حل بی نقص وجود دارد و اینکه انجام هر کاری به صورت کامل و بدون اشتباه، نه تنها ممکن است بلکه ضروری می باشد و حتی اشتباهات کوچک عواقبی جدی در پی خواهند داشت،
همه تعاریف کمال گرایی در این فرض که کمال گراها معیارهای بسیار بالایی اتخاذ می کنند، با هم اشتراک دارند. با این وجود، این تعاریف از جهات مهمی با هم تفاوت دارند. تعریف های برنز (۱۹۸۰) و کار گروه شناختهای وسواسی-اجباری (۱۹۹۷) بر ویژگی های بیمارگون با مشکل ساز کمال گرایی تمرکز می کند که در آن، عزت نفس به دست یابی به معیارهای سطح بالا وابسته است. در این صورت، کمال گرایی برای فرد پیامدهای منفی (از قبیل اختلال های کارکردی در پی خواهد داشت. معنای تلویحی در این تعریف ها این است که معیارهای بیمارگون كمال گرایانه، انعطاف ناپذیر هستند؛ بدین معنا که وقتی افراد شرایط آن را ندارند، معیارهای خود را تعدیل نمی کنند. در مقابل این تعریف های دارای رویکرد بالینی، تعریف دیکشنری آنلاین آکسفورد و تعریف انگلیش و انگلیش (۱۹۵۸) فرض می کنند که کمال گرایی ضرورتأ یک مشکل نیست. برای مثال، برخی افراد بسیار موفق (مثل جیمز کامرون، کارگردان معروف و مارتا استوارت، شخصیت تلویزیونی و تاجر بانفوذ)، خود را به عنوان کمال گرا توصیف کرده اند (آنتونی و سوینسونه ۲۰۰۹). البته معمولا در مانجویانی که به خاطر کمال گرایی و مشکلات مرتبط با آن در جستجوی درمان هستند، به جای دنبال کردن سالم فضيلتها، در حال تجربه كمال گرایی بیمارگون هستند .
در مقابل تعریفهای تک بعدی که مرور شد، محققان دیگری پیشنهاد کرده اند که کمال گرایی یک سازه چندبعدی است. با این وجود در مورد تعداد ابعاد آن و اینکه کدام ابعاد نقش محوری دارند، اختلاف نظرهای گسترده ای وجود دارد. در نمونه از بانفوذترین مدلهای ابعادی عبارتند از مدل هویت و فلت (۱۹۹۱) و مدل فراست، مارتین، لامارت و روزنبلیت (۱۹۹۰). در ادامه هم دو مدل و رویکردهای چندبعدی دیگری نیز توصیف شده اند. آشنایی با تعاریف متفاوت کمال گرایی چارچوبی فراهم میکند که به وسیله آن شکل های متفاوتی از کمال گرایی که رخ می دهند و نیازمند مداخله اند بهتر مورد تشخیص و ارزیابی قرار گیرند.
مدل چندبعدی هویت و فلت
هویت و فلت (۱۹۹۱)، کمال گرایی را در سه بعد تعریف کردند:
1- كمال گرایی معطوف به خود با خودمدار
2- كمال گرایی معطوف به دیگران یا دیگر مدار
3- کمال گرایی تجویز شده از طرف جامعه یا جامعه مدار
کمال گرایی مثبت و منفی
در ادبیات پژوهش برای متمایز ساختن کمال گرایی مثبت و منفی پیشینه ای طولانی وجود دارد. برای مثال، هاماچک (۱۹۷۸) بیش از سه دهه قبل بين كمال گرایی بهنجار و نورونیک تمایز قائل شد، او معتقد بود که تفاوت اصلی بین این دو نوع، در میزان انعطاف پذیری معیارهای س طح بالا است (کمال گراهای بهنجار نسبت به نوروتیک ها به احتمال بیشتری اجازه میدهند اشتباهات کوچک در عملکردشان وجود داشته باشد.) در ابتدا کمال گرایی ناکارآمد به صورت «استبداد بایدها » توصیف شد (هورنای، ۱۹۵۰). چند سال بعد هالندر (۱۹۹۰) تصویر بالینی زیر را از کمال گرایی ارائه داد:
- فرد کمال گرا لحاظ نکردن نظم برای دسته بندی موارد بر اساس اهمیتشان و همچنین حفظ تقارن را مشکل می داند. وقوع یک اشتباه کوچک و جزئی می تواند او را از خشنودی در کارش محروم سازد؛ هر چند آن را خوب انجام داده باشد. او به طور مداوم در مورد اینکه چه چیزی غلط است، گوش به زنگ است و به ندرت بر آنچه درست است، تمرکز می کند. او مثل بازرسی که در پایان خط تولید است، برای پیدا کردن نقایص و عیب هایی که در زندگی اش وجود دارد اصرار می ورزد.
احتمالا اجمالی ترین توصیف بوسیله آلبرت اليس ارائه شده است؛ توصیفی که ما معمولا آن را با درمانجویان خود پس از آنکه رابطه درمانی خوبی برقرار کردیم، در میان می گذاریم. وی به صورت ساده آن را «خودارضایی» به ناميد.
اخيرا محققان تلاش کرده اند به صورت تجربی این دو شکل کمال گرایی را بررسی کنند. در پژوهشی که شاید اولین تحقیق در این زمینه باشد، تعدادی از دانشجویان دوره کارشناسی هر دو مقياس كمال گرایی چندبعدی خود (فراست و همکاران، ۱۹۹۰) و کمال گرایی چندبعدی (هویت و فلت، ۱۹۹۱۲) را تکمیل کردند و پاسخ های آنها به همه ۹ زیر مقیاس این دو پرسشنامه، تحت تحلیل عاملی قرار گرفت (فراست، هیمبرگ، ملت، مانیا و نوبائر، ۱۹۹۳). دو عامل مرتبه بالا شناسایی شد. عامل اول به نگرانی های ارزشی ناسازگارانه اشاره داشت و ترکیبی از زیر مقیاس های نگرانی در مورد اشتباه کردن، تردید در مورد اعمال، انتظارات والدین و سرزنش گری والدین از مقباس فراست و همکاران و زیر مقیاس کمال گرایی تجویز شده از طرف جامعه با جامعه دار مقیاس هویت و فلت بود، در صورتی که عامل دوم به تلاش مثبت برای پیشرفت اشاره داشت و زیر مقیاس های معیارهای شخصی و سازماندهی مقیاس فراست و کمال گرایی خوددار و کمال گرایی دیگر مدار مقیاس هویت و فلت را شامل می شد. در حالی که مشخص شد نگرانی های ارزشی ناسازگارانه با افسردگی و عاطفه منفی (اما نه با عاطفه مثبت) همبستگی مثبتی دارد، معلوم شد که تلاش مثبت برای موفقیت با عاطفه مثبت (اما نه با افسردگی و عاطفه منفی) همبسته است.
برخی از پژوهش های بعدی این یافته ها را تأیید کردند و از اندیشه وجود هر دو شکل مثبت و منفی کمال گرایی بر اساس مقیاس های کمال گرایی چندبعدی خود و کمال گرایی چندبعدی هویت حمایت کرده اند.
به علاوه، چندین مقاله تجربی و نظری وجود دارند که ایده شکل های مثبت (یا بهنجار، سالم و سازگارانه) و منفی (یا ناسازگارانه، ناسالم، نورو تیک و بالینی) کمال گرایی را بر اساس ابزارهای سنجشی دیگر بررسی کرده اند . بخش اعظم پژوهش ها از تمایز بین کمال گرایی مثبت و منفی حمایت می کنند. برای مثال چندین پژوهش پیشنهاد می کنند که سازه هایی از قبیل نگرانی های ارزشی ناسازگارانه و كمال گرایی ناکارآمد، نسبت به سازه هایی نظیر تلاش مثبت و کمال گرایی سازگارانه رابطه قوی تری با مشکلات سلامت روان نشانه های وسواسی- اجباری، افسردگی، اضطراب، گرایش به خودکشی، شرم و گناه دارند . البته این کمال گرایی ناسازگارنه است که به احتمال بیشتر درمانجویان را برای درمان سوق می دهد.
علل کمال گرایی
مسائل مربوط به سبب شناسی و شکل گیری کمال گرایی کمتر شناخته شده اند. با این وجود، اگر فرض کنیم کمال گرایی به شیوه هایی مشابه با سایر اشکال آسیب روانی رشد می یابد، این مفهوم به ذهن متبادر می شود که برخی از عواملی که در مشکلات مرتبط با کمال گرایی، از قبیل اضطراب و افسردگی نقش دارند، می بایست مورد توجه قرار گیرند؛ همان طور که به خوبی اثبات شده است، هم عوامل زیستی (مثل ژنتیک) و هم روان شناختی (مثل یادگیری در این زمینه نقش دارند. تاثیرات بین فردی اغلب مطالعاتی که به بررسی نقش تأثیرات بین فردی بر کمال گرایی پرداخته اند، بر نقش والدین تمرکز کرده اند. با این وجود، همه آنها پژوهش های همبستگی بوده اند و بیشتر آنها خود والدین را مستقیما ارزیابی نکرده و در عوض، به برداشتهای شرکت کنندگان از رفتارهای والدینشان اعتماد کرده اند. برای مثال انز، کاکس و کلارا (۲۰۰۲)، دریافتند که هرچند فرزندپروری سخت گیرانه ادراک تمايل والدین برای ارائه نظرات سرزنش گرانه در مورد فرزند) و فرزندپروری کمال گرایانه ادراک تمایل والدین برای داشتن معیارهای شخصی سطح بالا در مورد خودشان) هر دو پیش بینی کننده کمال گرایی ناسازگار در فرزند بودند، اما فقط فرزندپروری کمال گرایانه (و نه ناملايم و سخت گیرانه) با کمال گرایی سازگار همبسته بود. مطالعه ای دیگر نشان داد که سبک های فرزندپروری مستبدانه و سخت گیرانه ادراک شده، با مؤلفه های کمال گرایی ناسازگار (و نه سازگار) در همه گروههای مردان و زنان آمریکایی اروپایی تبار و زنان آمریکایی آسیایی تبار رابطه داشت .
با وجود تنوع بافته های خاص در مطالعات صورت گرفته شواهد قابل توجهی وجود دارد که رفتارهای والدینی ادراک شده (از قبیل انتقاد والدین و کمال گرایی والدین) با کمال گرایی همبستگی دارند. همچنین شواهد دیگری مبنی بر این وجود دارد که کمال گراهای سازگار نسبت به کمال گراهای ناسازگار و افراد غیر کمالگرا، خانواده های متعادل تر، منسجم تر و انعطاف پذیرتری را گزارش می کنند . اکثر درمانجویان گزارش می کنند که همیشه کمال گرا بوده اند یا اینکه تحت فشار والدین سخت گیر برای دستیابی به موفقیت سوق داده می شدند. آگاهی از این یافته ها می تواند به درمانگر در پاسخ به سؤال های مربوط به ارتباط بين كمال گرایی در والدین و فرزندانشان کمک کند.
تعداد کمی از پژوهش ها تأثیر عوامل بین فردی بر کمال گرایی را در مقایسه با عواملی که از والدین و خانواده ها منشعب می شوند، مورد بررسی قرار داده اند. برای مثال، یک مطالعه ارتباط بین یادآوری خاطرات مربوط به سوء استفاده هیجانی توسط همسالان در کودکی را با کمال گرایی در بزرگسالی بررسی کرد (میلر و وایلانکورت، ۲۰۰۷). در این مطالعه، تاریخچه ای از ادراک غیر مستقیم قربانی شدن توسط همسالان (مثل محروم کردن فرد از فعالیت ها، سخن چینی کردن یا شایعه پراکنی)، پیش بینی کننده کمال گرایی معطوف به خود و کمال گرایی تجویز شده از سوی جامعه در بزرگسالان بود، در حالی که ارتباطی بین کمال گرایی با تاریخچه ای از شکل های مستقیم تر پرخاشگری (نظیر پرخاشگری فیزیکی با کلامی) پیدا نشد.
عوامل یادگیری
اسلید و اونز (۱۹۹۸). پیشنهاد کردند که کمال گرایی به وسیله وابستگی ها و تماس های اجتماعی ایجاد می شود و این وابستگی ها می توانند در طول زمان از تمرکز اولیه بر وابستگی های مثبت (مثل پاداش به خاطر رعایت معیارهای سطح بالا به تمرکز بر تقویت های منفی تر (مثل پیامدهای منفی به خاطر ناتوانی در بی نقص بودن) تغییر جهت دهد. برای مثال، فردی که در کارش موفق است ممکن است در ابتدا به سهولت برای رسیدن به پیامدهای مثبت (مانند احساس موفقیت، ترقی و پیشرفت) با انگیزه شود اما در طول زمان ممکن است در صورتی که عملکردش شروع به بدتر شدن کند، نگران عقب افتادن از دیگران شود. همچنین ممکن است کمال گرایی در ابتدا تقویت کننده باشد، اما مدتها بعد تأثیرات منفی آن شروع شوند (شافران و منسل، ۲۰۰۱). علاوه بر این، شواهدی وجود دارد که وقتی کمال گراها به معیار خاصی دست می یابند، آن معیار را بالاتر می برند کوبوری، هایاکارا و تانو، ۲۰۰۹).
تحقیقات آزمایشی اندکی در مورد نقش یادگیری در سبب شناسی کمال گرایی وجود دارد. این حال، یادگیری (مانند شرطی شدن عامل، شرطی شدن کلاسیک و الگوبرداری ممکن است تبیین رابطه بین سبک های والدینی و کمال گرایی که قبلا مطرح شد، کمک کننده باشد. به علاوه شواهد قابل توجهی مبنی بر این وجود دارند که یادگیری در ایجاد مشکلاتی که اغلب با کمال گرایی همبسته اند (همچون اضطراب)، نقش دارد (کراسک، هرمنز و وانستین و گن (۲۰۰۹).
عوامل ژنتیکی
در مورد ارتباط بین زیست شناسی و کمال گرایی اطلاعات بسیار کمی وجود دارد. با این وجود. پژوش های انجام شده بر روی دوقلوها نشان داده اند که ژنتیک می تواند در این زمینه نقش داشته باشد. نتایج پژوهشی درباره میزان توارث پذیری در دوقلوها نشان داد که نسبت همایندی کمال گرایی در دوقلوهای همسان نسبت به دوقلوهای غیر همسان در مورد سه بعد کمال گرایی که به وسیله مقیاس کمال گرایی چندبعدی خود اندازه گیری شد (نگرانی در مورد اشتباه کردن، تردید در مورد اعمال و معیارهای شخصی) به طور باثباتی بالاتر بود . همچنین، مدرکی وجود دارد مبنی بر اینکه مقیاس های معیارهای شخصی، و «نگرانی در مورد اشتباه کردنه (اما نه تردید در مورد اعمال) در برخی فاکتورهای ژنتیکی مشترک هستند، در حالی که مقیاس های «تردید در مورد اعمال» و «نگرانی در مورد اشتباه کردن» در برخی فاکتورهای محیطی اشتراک دارند (توزی و همکاران، ۲۰۰۶). یک مطالعه جدیدتر بر روی دوقلوها نشان داد که اضطراب و کمال گرایی ناسازگارانه، هر دو توارث پذیری متوسطی دارند (توارث پذیری آنها در در دامنه 0/45
تا ۹۹/• برآورد شده است)و اینکه عوامل ژنتیکی برای ارتباط اضطراب با کمال گرایی ناسازگارانه تبیین کننده تر است. اگرچه تحقیقات گسترده ای در مورد نقش عوامل ژنتیکی در اختلال هایی که با کمال گرایی همبسته اند (مثل اختلال های اضطرابی، اختلال های خوردن و افسردگی) وجود دارد، اما پژوهش های بیشتری برای درک بهتر چگونگی تعامل محيط و ژنتیک در تحول کمال گرایی، مورد نیاز است.
به هر ترتیب برای رهایی از این ویژگی به یک روانشناس بالینی مراجعه نمایید.
مرکز مشاوره دیدار 02188893258
www.clinicdeedar.com
http://t.me/clinicdeedar