وقتی به بچه ای که در حال گریه کردن یا خشمگین است توجه بکنید، ممکن است ناراحت بشويد یا حتی بترسید.
ممکن است این فکر برای شما پیش بیاید که این حالت فراتر از توان بچه است.
اما این فکر در واقع فقط مربوط به ناراحتی شماست.
بنابراین، خیز برداشتن برای منحرف کردن بچه از ناراحتی یا ناکامی اش، برای جبران ناامیدی اش، یا برای کم اهمیت دادن به وضع ناگوارش، پاسخی به اضطراب خود شماست، نه وضعیت بچه و مانعی است برای بیان احساس کودک.
این کار به بچه کمک نمی کند که از لحاظ عاطفی انعطاف پذیر باشد و بتواند با مشکلات برخورد و آنها را حل کند.
بچه باید یاد بگیرد که با توفان های وحشتناک عاطفی زندگی کنار بیاید تا بتواند بر آن ها غلبه کند.
وقتی وسوسه می شوید که از بیان احساسات نامطبوع بچه جلوگیری کنید:
از خود بپرسید هدف شما چیست؟
شاید بخواهید همیشه او را شاد ببینید، زیرا مشاهده ناراحتی او برای شما و به نظر خودتان برای او تحمل ناپذیر است.
اگر «صحنه ای» در انظار عمومی اتفاق بیفتد، ممکن است در نقش یک والد، نگران به اصطلاح « آبرو ریزی » باشید.
با وجود این، وقتی مانع می شوید که بچه ناراحتی اش را بیان کند، او آن را پنهان می کند.
این فرصت را هم از دست می دهید که با او عميقا ارتباط برقرار کنید.
آنچه در این موارد بچه یاد می گیرد فرار کردن از احساسات خود و قایم کردن آن ها از دیگران است.
او به این باور می رسد که آدم خیلی ضعیفی است و نمی تواند هیچ گونه ناراحتی ای را تحمل کند.
در اصل، ما در عین قصد و نیت پاک و خالص، بیشتر به بچه های خود این نکته را آموزش می دهیم:
که احساسات آسیب دیده ترسناک هستند و باید از آنها اجتناب کنند.
برخی آقایان به من می گویند که :
هیچ مشکلی با بیان عاطفی بچه های خود ندارند.
بی تفاوت بودن به تقاضای بچه با توجه همراه با مهر و محبت یکسان نیست.
اگر شما می توانید در برابر بیانهای پرشور و شدید بچه خود خونسرد بمانید:
به احتمال زیاد از لحاظ عاطفی بیشتر سرخورده و واپس زده هستید.
اگر شما در زمان بچگی از طریق جبران و انحراف توجه به اصطلاح نجات یافته باشید.
یا اگر امکان بیان حال خود را پیدا نکرده باشید، ممکن است تحمل یک بچه ناراحت و عصبی اعصاب شما را خرد کند.
باگوش دادن به بچه غمگین یا خشمگین و در عین حال کنترل افکار و عواطف درون ذهن خود، می توانید به گونه ای توان خود را بازیابید که به جای فرار از بیان عواطف بچه، آن ها را کاملا حس کنید.
آنگاه خواهید توانست افکاری را که عواطف خاصی را بر می انگیزند کشف کنید و از چگونگی عملکرد ذهن خود آگاه شوید.
با فهم علت (افكار) و معلول (احساسات و واکنش ها) بینشی در مورد خود به دست آورید و به صورت شفاف رشد کنید.
با شناخت این که اضطراب های تان به درد خود_تحققی شما می خورد، توانایی خود را برای حس کردن، بدون ترسیدن، بازخواهید یافت.
مردم دقیقا به این دلیل از احساس های دردآلود می ترسند که خود در گذشته امکان ابراز وجود آنها را نداشته اند.
رد و انکار عواطف باعث شده است که ترسناک و موثرتر به نظر برسند.
درنتیجه بیشتر بزرگسالان این گونه احساسات را خیلی خیلی جدی میگیرند.
برعکس بچه ها وقتی در بیان حال خود احساس امنیت بکنند می توانند این گونه احساسات را جزئی از وجود انسان بدانند.
اگر شما به آنها آموزش ندهید که داشتن احساسات اسیب دیده مسئله خبلی مهمی است.
آن ها به درستی فرض می کنند که این تجربه ها جزئی از زندگی هستند.
این عواطف چیز ترسناک یا وحشتناکی نیستند .
احساسات، وقتی ابراز می شوند، می آیند و می روند.
آن گاه شخص می تواند تصمیم های منسجمی بگیرد که مبتنی بر ترس یا اجتناب از درد و غم نیستند.
روش هایی که والدین به کمک آن ها، بچه ها را از ابراز وجود باز می دارند :
انکار
انکار روش رایجی برای ساکت کردن ابراز وجود بچه (یا خود شخص ) است .
روشی که بیشتر آن را به صورت عادت به کار می بریم.
انکار را گاهی با سکوت و اجتناب و گاهی با واژه انحراف توجه اعمال می کنیم.
در ادامه چند عبارت نمونه وار را میاوریم که تصمیم بچه را انکار می کند:
. هرطور شده تلاش کن .
.چرا همین یک دفعه آن را انجام نمیدهی؟
. این یکی را امتحان کن، خیلی بهتر است.
. این یکی را نمی خواهی، مگر نه؟
. خیلی بازی کردی.(وقتی بچه میخواهد باز هم بازی کند)
. خسته شدی، (وقتی بچه می خواهد باز هم بدو بدو کند.)
. چرا گریه می کنی، این که گریه ندارد .
. اما سرما میخوری. (وقتی بچه کتش را در می آورد.)
حتی وقتی بچه تصمیم بالقوه خطرناکی گرفته است، خیلی مهم است که آن عواطف بی پروای او را درک بکنیم.
مثلا وقتی بچه به دنبال یک گربه وارد خیابان شلوغی می شود و ما او را همراه با یک جیغ بلند به سرعت می گیریم می توانیم بپرسیم:
می ترسیدی آن گربه فرار کند؟
سنجش عواطف
همچنین مهم است عواطف ناشی از مداخله سریع و همراه با جیغ خود را نیز بسنجیم:
«وقتی تو را همراه با جیغ بلند و با آن سرعت گرفتم ترسیدی؟»
بعد از پاسخ او می توانید او را بغل کنید و با احساساتش شریک بشوید:
«من ترسیدم وقتی دیدم وارد خیابان شدی وقتی تو را گرفتم نفس راحتی کشیدم.»
والدین خیلی گرایش دارند بچه ای را که کار خطرناکی کرده است ملامت کنند.
آنها امیدوارند با ابراز خشم خود به بچه، حالی کنند که دیگر آن کار را تکرار نکند.
اما ترس از خشم والدین دلیل درستی برای اجتناب از خطر نیست.
شما می خواهید که بچه براساس فهم خود و میل و اشتیاق خود برای ایمن ماندن از خودش مراقبت کند.
او با احساسات شما حرکت می کند و تحت تأثیر اعتماد شما به خود قرار می گیرد.
تا آنجا که امکان دارد به بچه آزادی بده خودش تصمیم بگیرد.
اما وقتی لازم است که آزادی او را محدود کنید، این کار را با احترام و مهربانی انجام بده و دلایل انتخاب خود را برای او کاملا روشن کن.
حتی اگر تصمیم بچه با پرس و جوی او به نظر شما ناپسند و ناخوشایند باشد.
اگر آسیبی نمی رساند، واکنش غریزی و نسنجیده در مقابل آن نشان نده.
از فرمول معروف ج. ت. گ.ت.ت استفاده کن:
خود را از واکنش های شخصی به آنچه در مورد بچه جریان دارد جدا کن .
افکار خود را وارسی کن تا واقعیت و مناسبت آنها روشن شود؛
توجه کن، گوش بده، تأیید کن و به او توان و اختیار همراه با اطلاعات مفید بده.
بچه شما این حق را دارد که خود آزمایش و خطا بکند و نتایج آن ها را شخصا ببیند.
برای مثال، بچه سه ساله می خواهد کشف کند که آیا خودش می تواند کیف شما را حمل کند یا نه.
بچه یازده ساله ممکن است خودش متوجه بشود که نمی تواند در یک فروشگاه بزرگ کار بکند، یا حداقل حدس شما را تأیید کند.
وقتی متوجه این نکته شد و ناامیدی به او دست داد، به بیانش گوش بده و تأیید کن.
وقتی بچه ای خودش به جواب هایی می رسد، می آموزد که باید با ناکامی ها مواجه بشود.
کس دیگری نیست که بچه او را مقصر بداند یا از او خشمگین بشود.
خودش را مسئول آن چه اتفاق افتاده است می داند و خودش مستقیما یاد می گیرد که چه چیزی مهم و موثر است و چه چیزی نیست.
وقتی بتواند احساساتش را که براثر توجه توأم با مهر و محبت شما برانگیخته شده است بیان کند، آن وقت این تجربه های فردی خودش سنگ بنای محکمی برای ایجاد اعتماد به نفس، کاردانی و چاره جویی تشکیل می دهند.
مرکز مشاوره دیدار ( بالاتر از میدان ولیعصر، نرسیده به خیابان فاطمی، ساختمان پرستو، 02188893258)
http://t.me/clinicdeedar
www.clinicdeedar.com