چگونه به دنیا معنا می بخشیم؟
چگونه به دنیا معنا می بخشیم؟
آدمیان مغز های شگفت انگیزی دارند که بسیار پرتوان و کار آمد هستند،لیکن،این مغز ها با وجود شگفت انگیز بودن،به هیچ وجه کامل نیستند.یکی از پیامد های این نارسایی این است که اکثر ما درباره بسیاری از چیز ها اطلاعاتی کسب می کنیم که به هیچ وجه حقیقت ندارند اما به آن ها اعتقاد پیدا می کنیم.اجازه دهید مثالی معمولی برایتان بزنیم:بسیاری از مردم بر این باورند که زوج های نسبتاً نازا که کودکی را به فرزندی می پذیرند،نسبت به زوج های نسبتاً نازایی که چنین نمی کنند و فرزندی را به کودکی نمی پذیرند ،به احتمال بیشتری بعدها خودشان بچه دار می شوند.استدلال آن ها چیزی شبیه این است : پس از پذیرفتن فرزند،فشار مربوط به صاحب فرزند شدن،ازبین می رود و زوج آرامش پیدا می کنند و این آرامش،بچه دار شدن را آسان تر می کند.اما بر اساس نظر تام گیلوویچ،این موضوع ،با وجود پذیرش عام،صحت ندارد،زیرا،احتمال بچه دار شدن زوج های نسبتاً نازایی که کودکی را به فرزندی می پذیرند، بیشتر از زوج های نسبتاً نازایی نیست که فرزندی را نپذیرفته اند نیست.چرا که اغلب مردم این موضوع را باور دارند؟
به 2 دلیل:
1-این فکر چنان زیباست که می خواهیم حقیقت داشته باشد.
2-ما گرایش داریم توجه حود را روی آن معدود مواردی متمرکز کنیم که والدین فرزندپذیر،خودشان بچه دار می شوند و به مواردی که بچه دار نمی شوند یا والدن فرزند نا پذیر که بچه دار می شوند،توجهی نمی کنیم.بدین سان،به دلیل توجه و حافظه ی انتخابی ،مطمئناً این موضوع درست به نظر می رسد.در واقع،همان گونه که بسیاری از شما ممکن است توجه کرده باشید،کسانی که به چیزهایی نادرست اعتقاد دارند،خیلی سخت به نادرستی آن ها گردن می نهند.
آیا ما انسان ها موجودات منطقی ای هستیم؟
مطمئناًَ ما می کوشیم که منطقی باشیم.یک دیدگاه متداول در زمینه ی شناخت آدمی این است که انسان در ماهیت،کاملاً منطقی است.هر فرد بیشترین تلاش خود را به عمل می آورد تا بر حق باشد و عقاید و باور هایش،صحیح باشند.یکی از طرفداران اولیه ی این دیدگاه درباره ی تفکر آدمی،فیلسوف سودگرای سده ی هیجدهم،جرمی بنتام،بود.بر اساس نظر بنتام ما برای تعیین اینکه چه چیز خوب است یا بد،به (( شادی شماری )) یا (( محاسبه ی شادی )) دست می یازیم.تصور کنید که من بخواهم اتومبیل نویی خریداری کنم.در تعیین شکل و مدل ماشینی که می خواهم بخرم ،شادی هایی را که هر نوع اتومبیل با خود می آورد،از قبیل طرح شکاری،راحتی داخل ماشین و قدرت موتور را روی هم می ریزم،و بعد درد و رنج حاصل یعنی اقساط ماهیانه ای را که آینده ام در گرو آن هاست،و این را که هر بار که از جلوی پمپ بنزین رد می شوم باید باک بنزین را پر کنم،از شادی ها کم می کنم.آن گاه اتومبیلی را انتخاب می کنم که بیشترین شادی و کمترین درد را برایم فراهم سازد.
از نظر بنتام،نقش حکومت و نظام اقتصادی این است که بیشترین شادی را برای بیشترین افراد تامین کنند.دیگران با او موافقت کردند،زیرا،مفهوم بنتام از شادی شماری به فرضی اساسی تبدیل شد که زیر بنای سرمایه داری جدید را شکل می دهد.
مرکز مشاوره و روانشناسی دیدار
clinicdeedar@
www.clinicdeedar.com