حق من
آیا جالب نیست که همه ی ما اعتقاداتی متفاوت در مورد جهان داریم و فکر می کنیم اعتقادات مان صحیح است.
چرا؟زیرا حق با ماست! فِرد معتقد است زندگی بسیار سخت است و او مجبور است برای ادامه ی زندگی هفتاد ساعت در هفته کار کند.او ه ستون استخدام روزنامه مراجعه می کند و آگهی استخدامی نظرش را جلب می کند.شغلی در حومه ی شهر مجاور…((ساعت کار قابل تغییر،مسافرت های کاری،اتومبیل،حقوق عالی و…))فِرِد می گوید :((آنقدر خوب است که نمیتوان باور کرد.باید کلکی در کار باشد.))فِرِد به جست و جوی خودش در ستون آگهی ها ادامه می دهد و یک آگهی دیگر نظرش را جلب می کند،اما ایندفعه برای رسیدن به محل کار باید دو ساعت در شهر رانندگی کند.بدون ماشین،ساعت کاری زیاد و حقوق کم.فِرِد می گوید:((این کار ارزش بررسی بیشتر را دارد!))فِرِد در مصاحبه ی استخدامی شرکت کرد.رئیس می گوید:((محصولات ما افتضاح است،مشتری ها از ما متنفرند،صاحب شرکت کلاهبردار است و…باید احمق باشی اگر بخواهی اینجا کار کنی.!))
اما فِرِد می گوید:((از چه زمانی می توانم کارم را شروع کنم؟))
در واقع فِرِد تئوری زندگی خود را اثبات کرده است؛او فردی بدبخت است و دستکم از بدبخت بودنش خوشحال است.
در خلال سال های رشد،معلمان،والدین و دوستان مان به ما چیزهایی می گویند،همچون:((ریاضیات تو مایوس کننده است،مانند یک اردک می خوانی،تو نمیتوانی برای امرار معاشت پول در آوری.))
آن ها می گویند :((زندگی بسیار سخت است،همواره ورشکست خواهی شد،دولت مقصر است…سرنوشت اینگونه رقم خورده،برو سر زندگی ات!)) و ما می رویم با این اعتقادات نادرست نقش یک آدم بدبخت را در نمایش زندگی ایفا می کنیم.حتی اگر به قیمت تباه شدن زندگی مان باشد.فِرِد را در نظر بگیرید،شاید بخواهد چیز هایی را که طی مدت چهل سال یاد گرفته،فراموش کند.احتمالا او خیلی دلخور و عصبانی خواهد شد.((چهل سال است با این طرز فکر که آدم بدبختی هستم،زندگی می کنم و حالا شما می خواهید طرز فکرم را تغییر دهم و بگویم عامل بدبختی،خودم هستم؟))
اکثر ما انسان ها ترجیح می دهیم که حق با ما باشد تا خوشبخت باشیم.
مرکز مشاوره و روانشناسی دیدار
clinicdeedar.com@
Www.clinicdeedar.com