زندگی در لحظه ی حال
برای بسیاری باور به این مسیر بسیار دشوار است. طبیعی است که اغلب باورمان نمی شود که زندگی در هر لحظه درست همان چیزی را در سر راهمان قرار می دهد که بدان نیا داریم.برای درک این حقیقت مهم، لازم است آگاهی خود را بسط دهیم و ایمان مان را عمق بخشیم. ممکن است درک این نکته دشوار باشد که چرا ممکن است به تجربه های دشواری که در این لحظه با آنها روبرو هستیم، احتیاج داشته باشیم. اما اگر زندگی خود را در سایه گذشته، آینده و سرنوشت معنوی نهایی خود مطالعه کنیم، پی می بریم که آنچه در حال حاضر مشغول تجریه اش هستیم، گامی بسیار اساسی در روند رشدمان است. با گذراندن چنین آزمونها و وضعیت های دشواری، نیرومندتر، دل گرم تر و متکی به خودتر می شویم. ما درست همان تجاربی را به سوی خود جلب می کنیم که می توانند یک گام ما را بیشتر در روند رشدمان پیش برند. اگر کسی به نوعی به ما بی اعتماد شود، درست همان چیزی است که در لحظه بدان نیاز داریم تا خود را ژرف تر درک کنیم.
با این حال، باید این نکته را روشن کنیم که هر چند این که برای مثال کسی رفتار تحقیر آمیزی نسبت به ما داشته باشد، برای این لحظه از تکامل ما ضروری است، اما بدان معنا نیست که باید آنرا بپذیریم. گاه علت
وقوع وضعیت ها و رویدادها این است که ما را تحریک کند تا باعث تغییر آنها شویم.
درسهای احتمالی عبارتند از:
– رشد احترام به نفس در خودمان تا به دیگران الهام بخشد که به ما بیشتر احترام بگذارند.
– دوست داشتن بیشتر آن فرد و کمک به او تا بر احساس منفی اش غلبه یابد.
– رشد بخشش یا نادیده گرفتن در خود.
شکی نیست درسهایی که از پاسخ خود به یک محرک واحد می توانیم بگیریم، باورها و عادتهایی که در روند رشد خود نیاز به تغییر شان داریم، متفاوت خواهند بود. روند کشف درسی که باید از موقعیت معینی بگیریم، دیرتر مفصلا مورد بحث قرار خواهد گرفت. گاه، حتی وقتی که تجربه حال دلپذیر یا حداقل خالی از عوامل منفی است، باز هم شاد و آسوده نیستیم. زیرا ذهن مان در استیلای خاطرات ناخوش آیند گذشته یا تجسم مشکلات آینده است. در واقع، ما در لحظه معمولا مشکلی نداریم. اگر در همین لحظه از خود بپرسیم که چه مشکلی داریم، ذهن مان شروع به جستجو در گذشته یا آینده می کند تا بالاخره جنبه هایی از زندگی را بیابیم که تاکنون درست همانی نبوده که می خواستیم، یا می ترسیم همانی نباشد که انتظار داریم در آینده باشد.
اما آیا واقعا در همین لحظه مشکلی داریم؟ نکند ببری در گوشه ای کمین کرده و منتظر فرصت است تا ما را بخورد؟ نکند دزدی در اتاق است و مشغول بارکردن متعلقات مان می باشد؟ نکند زندگی مان در خطر است، داریم از گرسنگی یا سرما می میریم؟ نکند خانه مان آتش گرفته؟ . اگر اوضاع آنقدر امن و امان است که نشسته ایم و مشغول مطالعه این کتاب هستیم، در این صورت احتمال کمی دارد که در این لحظه مشکلی داشته باشیم. اگر پاسخ ما این بوده “بله مشکل دارم”، آنگاه احتمالا فقط اجازه داده ایم که خود آگاهی مان در چنگال خاطرات مشکلات گذشته یا ترس از پی آمدهای آتی اسیر باشد.
جنبه دیگر درک این نکته که لحظه کنونی درست همان چیزی را در سر راه مان می گذارد که بدان نیاز داریم، به قانون علت و معلول یا “كارما ” مربوط می شود. بنا به این ادراک جهانی، این اندیشه، گفتار و کردار گذشته ی ماست که تجربه های زندگی مان را تعیین می کند. کردارهای خالی از خودخواهی، نتایج دلپذیر به همراه می آورد و افکار و اعمال خودخواهان به بروز همان بدرفتاری ها از جانب دیگران نسبت به ما می شود. اعمال آسیب بخش زاینده اعمال مشابه نسبت به مسبب آنهاست. ممکن است برایمان دشوار باشد که ببینیم در گذشته چه کرده ایم که باعث بروز تجربه ناخوش آیند کنونی شده است.
( افسوس که به ندرت همین سؤال را در مورد تجربه های خوش آیند از خود می کنیم)
دو عامل، درک “علت”های گذشته را که به “معلول”های فعلی انجامیده دشوار می کند. نخست آنکه، ما به واقع نمی خواهیم حقیقت را در مورد خود و انگیزه های مان بدانیم. بنابراین رفتار گذشته خود را چندان مورد مطالعه عمیق قرار نمی دهیم. دوم آنکه، حافظه مان ضعیف است. به سختی می توانیم به یاد آوریم که سال گذشته در این لحظه چه می کردیم. آوریم؟ پس چگونه می توانیم اعمال و افکار مربوط به سالهای پیش خود را به یاد آوریم؟
از این گذشته – اگر مفهوم تناسخ درست باشد – ممکن است در زندگی های گذشته ی خود، هنگامی که کالبدها و ساختارهای شخصیتی دیگری داشتیم، این واکنش های ” کارمایی” را آفریده ایم و اکنون مشغول تجربه ی آن اعمال هستیم.
برخی این بازگشت کارمایی، اندیشه، گفتارها و کردارها را به صورت مجازات تعبیر می کنند. ما آنرا به صورت فرصتی برای درکها روند رشد و تغییر ببینم. حتی اگر وقوع رویدادی در سرنوشت ما رقم خورده باشد، و بنابراین جبر باشد، واکنش های ما نسبت به آن اختیاری خواهد بود. می توانیم به شکلی منفی و تلخ پاسخ دهیم، دیگران و یا خداوند را به خاطر بدبیاری های خود ملامت کنیم و می توانیم بپذیریم که زندگی در این لحظه درست همان چیزی را که بدان نیاز داشتیم در سر راه مان قرار داده تا خود را از باورها، دلبستگی ها و ترس هایی رها سازیم که از مهرورزی بیشتر و شادکامی ما جلوگیری می کنند.
برای مثال، ممکن است عزیزی کالبد فیزیکی خود را ترک کند! همان چیزی که مرگ می نمایم. همه می دانیم که مرگ پدیده ای است که “دیر و زود دارد، اما سوخت و سوز ندارد.” هر کسی را که می شناسیم از جمله کسی که این لحظه مشغول خواندن این مطلب است، دیر یا زود این کالبد را ترک خواهد کرد. و با این حال، هنگامی که فردی کالبدش را ترک می کند، این مسئله رنجمان می دهد، گویی اتفاقی نامصفانه یا غیرمنتظره روی داده. آیا تصور می کردیم کالبدی که پدر و مادر، خواهر و برادر، همسر یا کودک مان در آن می زیند تا ابد باقی می ماند؟ شاید بهتر باشد در همین لحظه بپذیریم که عزیزانمان کالبدی را اشغال کرده اند که روزی باید به خاک بازگردد. هنگامی که عزیزی کالبدش را ترک می کند، می توانیم عکس العمل های متفاوتی را برگزینیم. می توانیم نسبت به پروردگار تلخ، آزرده، افسرده و خشمگین شویم. زیرا به فکر ما نبوده و اجازه داده فردی که برایمان سخت عزیز بوده، بمیرد. می توانیم احساس عجز و درماندگی کنیم و برای خود دل بسوزانیم. می توانیم سرطان با بیماری دیگری بگیریم و کالبد خودمان را ترک کنیم زیرا دیگر “دلیلی برای زیستن نداریم. می توانیم به فرد دیگری بیاییم که آن خلا وناامنی را که از دست دادن حضور فیزیکی آن عزیز ایجاد کرده، پر کند.
یا ترجیحا می توانیم از این تجربه برای افزایش ايمان مان به عدالت و حکمت الهی و سرشت روحانی و ابدی خودمان استفاده کنیم. دریابیم که کسی نمرده بلکه روحی صرفا تجسم گذرایش را در کالبدی فیزیکی رها کرده و ما می توانیم از این فرصت استفاده کنیم تا از لحاظ عاطفی نیرومندتر شویم و بيشتر به خودمان اتکا کنیم. می توانیم علایم دیگری در زندگی بیابیم و انرژی های خود را با شدت بیشتری صرف کشف خود ی که در درونمان است، کنیم.
سپس مې میتوانیم انرژی هایمان را در جهت خدمت به جامعه کانالیزه کنیم امکانات بسیاری در این زمینه وجود دارد و انتخاب با است. به هر حال، آن تجربه درست همان چیزی بوده که در آن لحقه خاص بدان نیاز داشتیم. اگر پوسته این مسیر را به خود یاد آوری کنیم، آنگاه به تدریج یاد می گیریم که به شکلی شهودی و با خودانگیختگی و تازگی بیشتر که تنها زمانی میسر است که گذشته و آینده بیرون گذاشته شود، خود را با هر وضعیت و رویداد جدیدی هماهنگ کنیم. هنگامی که انتظارات معینی را از لحظه با تجربه ای خاص داریم، تقریبا همیشه توی ذوق مان می خورد . ما همه این تجربه را داشته ایم که دوستی با شور و هیجان درباره فیلمی صحبت کرده و وقتی ما خود به تماشای آن رفته ایم، به دلیل انتظارات بالایمان، توانسته ایم از تماشای آن فیلم به همان اندازه لذت بریم۔ انتظارات مان، آنرا نابود کرده، در حالی که فرد مجاورمان که بدون هیچ انتظاری به تماشای فیلم نشسته، کاملا از آن لذت برده است.
به همین ترتیب، برخی از کسانی که آموزش هنری دیده اند، مثلا در زمینه ی موسیقی ، هنرهای تجسمی یا رقص دیگر نمی توانند از شیوه های ساده ی بیان هنری لذت ببرند، زیرا به جای لذت بردن از آنچه که زندگی در لحظه در مقابلشان قرار داده آن را با انتظارات یا معیارهایی که ذهنشان به وجود آورده اند مقایسه می کنند.
مرکز مشاوره دیدار 02188893258
www.clinicdeedar.com
http://t.me/clinicdeedar
بسیار عالی ممنونم