پیشداوری
پیشداوری چیست؟
علمای اجتماعی، پیشداوری را به شیوه های مختلفی تعریف کردند:در اصطلاح، پیشداوری هم می تواند مثبت باشد و هم منفی . من می توانم عليه یا له هنرمندان جدید، پیشداوری داشته باشم. این بدین معناست که من پیش از اینکه به سام اسمیرا (که شنیده ام از هنرمندان جدید است معرفی شوم گرایش دارم که او را دوست بدارم، یا از او بدم بیاید، و انتظار دارم خصوصیات ویژه ای را در او مشاهده کنم بنابراين، اگر من مفهوم ((هنرمند جدید)) را با رفتار زنانه و ملایم مرتبط فرض کنم، خیلی متعجب خواهم شد اگر سام اسمیر، مانند یکی از بازیکنان مشهور فوتبال، با تكبر و تفرعن از در وارد شود. اگر ((مفهوم هنرمند جدید )) را با انتهای طیف سیاسی افراطی مرتبط بدانم، خیلی متعجب خواهم شد اگر سام اسمیر یک سنجاق سینه ویژه سیاستگذاران محافظه کار را بر سینه خود نصب کرده باشد. در اینجا پیشداوری هایی که ((موافق مردم )) هستند، مورد بحث قرار نمی گیرند؛ در نتیجه، تعریفی از پیشداوری که اختیار می کنیم، به نگرش های منفی محدود خواهد بود. پیشداوری را نگرشی منفی و خصمانه نسبت به گروهی مشخص، بر اساس تعمیم های ناشی از اطلاعات نارسایا نادرست تعریف می کنیم. مثلا وقتی می گوییم که شخصی علیه سیاهپوستان تعصب و پیشداوری دارد. مقصود ما این است که وی به ابراز رفتارهای خصمانه نسبت به سیاه پوستان گرایش دارد و احساس می کند که به استثنای یکی دو مورد، همه سیاهپوستان مانند هم هستند. خصوصیاتی که به سیاهپوستان نسبت میدهد، یا کاملا نادرست و غیردقیقند، یا در نهایت، مبتنی بر اندکی حقیقت هستند که با حرارت به تمامی آنان نسبت داده میشوند.
گوردن الپورت در کتاب کلاسیک خود ماهیت پیشداوری، مکالمه زیر را گزارش می دهد:
اقای الف: بدی یهودیان این است که فقط به فکر خودشان هستند.
اقای ب:اما سوابق انجمن پیکار برای معاینه قفسه سینه نشان میدهد که یهودیان به نسبت تعداد خود سخاوتمندانه تراز غیر یهودیان به موسسات خیریه جامعه کمک کرده اند.
آقای الف : این نشان می دهد که یهودیان همواره می کوشند تا لطف و مرحمت را خریداری کنند و در کارهای مسیحیان مداخله کنند. آنها به هیچ چیز جز پول نمی اندیشند و به همین دلیل این همه بانکدار یهودی وجود دارد.
آقای ب : اما یک مطالعه جدید نشان می دهد که درصد یهودیانی که در مشاغل بانکی کار می کنند چندان قابل توجه نیست و خیلی کمتر از درصد غیر یهودیان است . آقای الف: درست است، آنها دنبال مشاغل آبرومند نیستند و فقط در کارهای فیلم سازی و باشگاه های شبانه فعالیت می کنند.
این مکالمه، ماهیت موذیانه پیشداوری را بهتر از کوهی تعریف، روشن می سازد. در واقع، آقای الف متعصب می گوید: «با واقعیات مزاحم من نشوید، چون من تصمیم خود را گرفته ام». وی کوششی برای مخالفت با داده های آقای ب به خرج نمی دهد. او، یا به تحريف، واقعیات برای تأیید نفرت خود از یهودیان ادامه می دهد، یا آنها را نادیده می گیرد، و بی پروا، از جهتی دیگر حمله می کند، شخصی که عمیقا متعصب باشد، تقریبا در مقابل هر نوع اطلاعی که مخالف قالب های فکری مورد علاقه اش باشد، مصونیت دارد. همان گونه که زمانی، روزنامه نگار معروف، اليور وندل هولمز، پسر اظهار داشت: «تلاش برای آموزش یک فرد متعصب، مانند تابانیدن نور در مردمک چشم است. مردمک منقبض می شود. |
می توان فرض کرد که همه ما نوعی پیشداوری داریم، خواه علیه یک قوم، یک ملت، با یک گروه نژادی باشد و خواه علیه اماکن جغرافیایی به عنوان محل هایی برای زیستن، یا علیه غذاهای معین، غذا را به عنوان مثال به کار می بریم: در این فرهنگ ما از خوردن حشرات، ابا و امتناع می کنیم. فرض کنید شخصی (مانند آقای ب) به شما بگوید که آبدوزک ها یا گوش خزک ها ، منبع مهمی از پروتئین هستند، و اگر به خوبی تهیه شوند، خیلی هم خوشمزه اند. آیا بدین وسیله متقاعد می شوید که آنها را بخورید؟ احتمالا نه. شما هم احتمالا همچون آقای الف دلیل دیگری برای پیشداوری خود می یابید، از قبیل اینکه حشرات زشتند، زیرا در این فرهنگ، ما فقط موجودات زیبایی نظیر خرچنگ دریایی را برای غذا مصرف می کنیم
گوردن آلپورت کتاب خود را در سال ۱۹۵۴ نوشت؛ مکالمه بین آقای الف و آقای ب ممکن است برای خواننده جدید، کهنه و منسوخ به نظر آید. آیا واقعا مردم اینگونه می اندیشند؟ آیا فردی این اندازه ساده لوح وجود دارد که آن قالب فکری کهنه و غیردقیق را درباره بانکداران یهودی باور کند؟ شاید نه.
لیکن حدود 20سال پس از مکالمه الپورت بیان مشابهی اظهار میشود اما نه توسط یک شهروند معمولی بلکه توسط شخصی که دران زمان قدرتمند ترین افسرنظامی ایالات متحده بود.
ژنرال جورج اس. براون، رئیس ستاد مشترک ارتش، در یک سخنرانی عمومی درباره نفوذ یهودیان در کنگره، اظهار داشت که این نفوذ چنان نیرومند است که باور نمی کنید، اکنون می دانید که آنان صاحبا بانک ها، و روزنامه ها در این کشورند. صرفا ببینید ثروت پهودی ها چقدر است، و در سال ۱۹۹۷، هنگامی که نوارهای واترگیت “نیکسون” منتشر شد. از این امتیاز برخوردار شدیم که به مکالمه ای بین نیکسون و اچ آر. هالدمن گوش دهیم که در آن، رئیس جمهور پیشین ما آمریکایی ها، احساسات منفی مشابهی را درباره یهودیان بیان می دارد.
نوع تعميم خصوصیات با انگیزه ها به گروهی از مردم که توسط ژنرال براون و ریاست جمهوری، نیکسون، ابراز شده اند، به قالب فکری سازی موسوم است. قالب فکری، به معنای اسناد خصوصیات یکسان به همه افراد یک گروه است، بدون اینکه تفاوت های واقعی میان اعضای آن گروه در نظر گرفته شوند. بدین سان، اعتقاد به اینکه سیاهپوستان به طور طبیعی سرشار از ریتم هستند، یا اینکه یهودیان مادی و پول پرستند، پذیرفتن این مطلب است که تقریبا همه سیاهپوستان حس ریتم دارند با تقريبا همه یهودیان به دنبال مال و منالند. ما در سن و سالی خیلی پایین، اسناد خصوصیات یکسان را یاد میگیریم، در یک مطالعه، از کودکان پایه های پنجم و ششم درخواست شد تا همکلاسان خود را برحسب شماری از ویژگی ها، از قبیل محبوبیت، رهبری، و انصاف درجه بندی کنند.(*) کودکان خانواده های طبقه بالا، در همه خصوصیات مطلوب، از کودکان طبقه پایین، بالاتر درجه بندی شدند، چنین می نماید که این نوجوانان از داوری کردن درباره همکلاسی های خود، براساس تفکر فردی ناتوان بودند، و در عوض، براساس طبقه بندی اجتماعی آنان، یک قالب فکری از آنها ساخته بودند.
قالب فکری سازی لزوما یک عمل عمدی تحقیرآمیز نیست، بلکه اغلب راهی برای ساده کردن نظر و دید ما درباره دنیاست و همه کس به انجام دادن آن می پردازد. اکثر ما، هنگامی که کلمات راننده تاکسی نیویورکی، یا سلمانی ایتالیایی با درهر هورا کشان دبیرستانی را می شنویم، تصوير خاصی به ذهنمان متبادر می شود. اگر قالب فکری، مبتنی بر تجربه دقیق وصحيح باشد، راهی کوتاه و مطلوب برای سازگار شدن با رویدادهای پیچیده است. از سوی دیگر، اگر قالب فکری، ما را ازدیدن تفاوت های فردی در طبقه ای از مردم باز دارد، ناسازگارانه و بالقوه خطرناک است. به عنوان مثال، بسیاری از سفیدپوستان در جامعه ما این تمایل را دارند که سیاهپوستان را با رفتار خشونت آمیز پیوند دهند. چگونه این قالب فکری به اعمال نابرابر و سرکوبگر علیه سیاهپوستان می انجامد؟چارلز باند و همکارانش این موضوع را در مطالعه ای برسی کردند که در ان نحوه رفتار با بیماران سیاهپوست در برابر بیماران سفیدپوست دریک بیمارستان روانی که تماما توسط کارکنان سفیدپوست اداره میشد مقایسه میشد. انان در پژوهش خود به مشاهده دو روش متداول پرداختند که کارکنان برای اداره رفتار های خشونت امیز به کار میبردند. یعنی قرار دادن فرد در اتاق قرنطینه مخصوص یا مقید ساختن او با پوشاندن یک کت خیلی تنگ به بیمار پس از تزریق یک داروی ارام بخش . برسی سوابق بیمارستان در یک دوره 85روزه اشکار ساخت که روش سخت تر یعنی مقید ساختن تقریبا به نسبت چهار به یک بیشتر در مورد بیماران سیاهپوست به کار گرفته میشد تا بیماران سفیدپوست علی رغم این واقعیت که بین تعداد اعمال خشونت امیزی که سیاهپوستان و سفید پوستان انجام میدادند تقریبا تفاوتی وجود نداشت. افزون بر ان این رفتار تبعیض امیز در شرایطی رخ میداد که بیماران سیاهپوست در زمان پذیرش در بیمارستان از بیماران سفیدپوست به طور متوسط کمتر خشن تشخیص داده شده بودند. هرچند به مرور زمان کارکنان رفتار یکسانی با سیاهپوستان و سفیدپوستان در پیش میگرفتند و پس از ماه اول اقامت سیاهپوستان در بیمارستان از به کار گیری مقیدسازی برای انان به نحوه چشم گیری کاسته میشد. ظاهرا هنگامی که بیماران سیاهپوست در بیمارستان تازه وارد تلقی میشدند یک گروه در معرض پیشداوری بودند. بعد که اشنایی بین کارکنان سفیدپوست و یک بیمار خاص سیاهپوست افزایش پیدا میکرد از رفتار پیشداورانه علیه ان فرد کاسته میشد.بدین سان این مطالعه گویای ان است که اشنایی حاصل از تماس طولانی بین نژادی میتواند به نحوی بالقوه قالب فکری غیر منصفانه را کاهش دهد و راه را برای بازشناسی خصوصیات فردی هموار سازد. برای روشن تر ساختن تاثیرات موذیانه قالب های فکری نژادی و قومی مواردی از اعضای گروه اقلیت را در نظر بگیرید که به ارتکاب جنایت محکوم میشوند و به زندان می افتند. هنگامی که نوبت عفو انان فرا میرسد ایا پایگاه نژادی یا قومی انان در اتخاذ تصمیم عفو بر سایر اطلاعات می چربد؟ پژوهش حاکی از ان است که یک چنین سوگیری شناختی وجود دارد. گالن بادن هازن و رابرت وایر از دانشجویان خواستند تا پرونده های ساختگی مربوط به زندانیانی را که برای عفو درنظر گرفته شده بودند مطالعه کنند و بر مبنای اطلاعات مندرج در ان پرونده ها در مورد عفو انها تصمیم بگیرند. گاهی جرم ها با جنایتکاران هماهنگ بودند. مثلا هنگامی که یک امریکایی لاتینی تبار به نام کارلوس رامیرز مرتکب حمله و ضرب و جرح شده بود یا زمانی که یک عضو طبقه بالای انگلیسی تبار به نام اشلی چمبرلین دست به اختلاس زده بود .