خلاقیت
خود را به الهام بخشی و خلاقیت بسپارید
خلاقیت مادر همه ی انرژی هاست. خلاقیت همه ی پاره های وجودی شما را شارژ می کند و پرورش دهنده ی خود سرزنده ی شماست. زمانی که به برق وصل می شوید، احتراقی خود به خود صورت میگیرد که «هنرمندان» حق امتیاز انحصاری روی آن ندارند. این انرژی از زیست نیروی شما و از جریان معنوی بزرگتری برمی خیزد. این احساسی است متعالی که از یک کانال، نه یک کنترل کننده می آید. شما برای آزاد کردن خلاقیت باید محدودیت را رها کنید. از همسانی و همرنگی دوری کنید، چیزی را انتخاب کنید که نسبت به آن علاقه ی وافر دارید. شما چه در حال نوشتن رمان بزرگی باشید، چه در حال چیدن آجرها یا پاشیدن برگ های خرد شدهی ژز روی سالاد، شادی و تسلیم شما به تکانه، چیزی است که تغییری در انرژی به وجود می آورد.
باید اعتراف کنم که از نظر خلاقیت آدم بی استعدادی هستم. به علت زندگی و رشد در محیطی خالی از الهام بخشی، همیشه احساس سرنوشتی بدتر از مرگ داشته ام و این توضیح می دهد که چرا با بیمارانم وقتی موضوع خلاقیت پیش می آید مثل سگ تازی بو میکشم. من هر زیروبمی را که آنها می گویند با انجام می دهند، بو می کنم. به عنوان روانپزشک انرژی، مأموریتم این است که آنچه به گونه ای خلاقه مناسب آنهاست را به ایشان نشان دهم از شغل تا رنگ کردن انگشتان. ضمن آنها را از درگیر شدن با هر کاری که الهام بخش نیست، منع میکنم. دوست دارم بیمارانم سرزنده و قوی باشند، نه اینکه با بی میلی زندگی کنند و آنچه را برایشان پیش آمده بپذیرند. بنابراین وقتی یکی از بیمارانم در قسمت تبلیغات گفت: «شغلم مرا از انرژی خالی میکند، احساس کسالت و بی حوصلگی میکنم و از کارم نفرت دارم.» حرف او را به عنوان سرنخی قبول کرده و سعی کردم به او کمک کنم دنبال کار خلاقه ی بهتری بگردد. او اکنون محل وسیع و بزرگی برای حمام حیوانات خانگی باز کرده است، حیوانات از صبح تا شام در آن محیط نوازش و عطرآگین شده و مورد ملاطفت قرار میگیرند در حالی که صاحبین آنها در خارج هستند. با اینکه، وقتی بیمار دیگری که یک سرهنگ ارتش بازنشسته است اعلام کرد: «من خلاقیتی ندارم، نداشته ام و تا ابد نخواهم داشته، برای یک لحظه حرفش را جدی نگرفتم. این فرد اکنون باغبانی چیره دست و پر شور و حال است. از یک چیز اطمینان کامل دارم: چنین انرژی منتظر می ماند تا در تک تک ما بیدار شود و تجلی یابد.
خلاقیت فقط فرار از مشکلات نیست، بلکه دعوتی است به انرژی مثبت که احساس منفی و تمرکز روی چیزهای منفی را از بین می برد. ذهن مرا ممکن است بدترین داستان ها با تحقیرهای دردناک به چرخش در آورد، ولی پس از نوشتن احساس می کنم از آنهایی که سبب رنجش من شده اند بزرگ ترم. انرژی خلاق بر عکس عضلهی تنگ کننده است. از نظر من چیزی است شبیه یک جریان گرم و گاهی شادی بخش، مرهمی برای خامی درون. در این مواقع نوشتن را کنار میگذارم و احساس بهتری میکنم با احساسی قدرتمند از خودم و هدفم.
اگر شما بیان کننده ی حقیقت نباشید انرژی خلاقه را حس نمیکنید: حقیقت درباره ی اینکه چه چیزی به شما روح و زندگی می بخشد، چه چیزی شما را مسحور و شیفته میکند یا شما را تحت تأثیر قرار میدهد ضمنا چه چیزی این خاصیت را ندارد. خلاقیت دربارهی ظاهر اشیا نیست، بلکه درک این مهم است که چه چیزی موجب پیشروی شما و دنبال کردن آن می شود. از نظر حس شهود، انرژی خلاق ممكن است پرشور و تنش یا خاموش و ساکت به نظر برسد. شما ممکن است آن را به صورت صدای عوض شدن دنده، گره پنج خورده ای که در حال باز شدن است، نوعی غوطه وری، هیجان، یک شادی و شعف ساده با یک پیشروی جهت سقوط آزاد حس کنید. اگرچه خلاقیت اغلب نیاز به نظم و انضباط دارد، ولی کسی را مجبور نمی کند و برای این نیست که کسی را جز شما خشنود و راضی کند.
- پیوستن شما به شادی .
- زیست نیروی راکد را به حرکت درآوردن .
- بهبود پیدا کردن سلامتی و خلق و خو .
- جدا کردن شما از مسائل و مشکلات.
- برخلاف خستگی عمل کردن.
- شما را از یک نواختی بیرون آوردن.
انرژی خلاق جنبه های بی کران و نامحدودی دارد؛ و محدود به هنر نیست، بلکه سیاست، زیست شناسی، آشپزی، از درخت بالا رفتن و هر چیزی که شما را دل شاد کند، در بر میگیرد. انرژی خلاق صدای کمک میکند مشکلات خود را حل کنید، به روح خود جان بخشید. این تصویر که در جهت مرکز وجود شما حرکت کنم تا صدای آوازی را بشنوید، دوست میدارم. همه ی اینها موجب هجوم انرژی سالمی می شود که شما مقدار بیشتری از آن را طلب می کنید. در زیر روش آغاز این کار آمده است.
«می دانیم که تو یک هنرمند خواهی شد. عالی است پسر عزیزم.» تصور ناگهانی تاک شفاف به نظر رسید. ولی برای اکثر ما شناخته شور و احساساتمان چندان راحت و آسان نیست.
اتان یک فیزیکدان جوان از دانشگاه پیل آمریکا که در کارگاه انرژی من شرکت کرده بود سالها پیش تمامش را با خود خلاقش از دست داده بود. او درباره ی خطرات آموزش نیمکره ی چپ سخن می گفت: «احساس میکنم برای ده سال در مرحله ی عجیب منطقهی غروب آفتاب بوده ام و اکنون باید آنچه واقعیت دارد را مجددا به خاطر آورم. جای خالی آن را به صورت یک بالش حس میکنم.» آنچه برای او از همه چیز واقعی تر بود رؤیایی بود که در کودکی بارها دیده بود. «رؤیا، همیشه در دهکدهی فقیرنشینی در هند اتفاق می افتاد. راهب های مرد در لباس های نارنجی، اصول تمرین تمرکزی را به من می آموختند. من شاگرد بودم و آنها راهنمای من. احساس نزدیکی زیادی به آنها میکردم. احساس کردم آنها مرا می شناسند، همه چیز طبیعی و عادی به نظر می رسید. پس از آن با انرژی زیاد از خواب بیدار میشدم.» با گوش دادن به حرف های اتان لرزشی سراپای وجودم را فراگرفت و متوجه شدم که هر دوی مادر جاده ی درستی در حرکت بودیم.
زمانی که داستانی نظیر این را می شنوم هیچ شکی در مورد این ندارم که از کجا باید شروع کنم. خواب های اتان منبع حاصلخیز انرژی بودند. احساس شهودی ام دربارهی اتان این بود که زیست نیروی او تا حدودی از هم گسسته شده بود. مشکل او تنها خستگی مفرط از کار نبود، چشمان او شفافیت و برق خود را از دست داده بودند. احساس کردم آنها می توانستند بدرخشند. انرژی بدن او از دست رفته به نظر می رسید و نیاز به بازیابی داشت. لذا برای آنکه کمون و خاموشی را در اتان بیدار کنم به او نشان دادم چگونه خواب هایش را به یاد آورد: اینکه دفتر یادداشتی برای خواب های خود تهیه کند و قبل از خواب سؤالی را مطرح نماید و پس از بیدار شدن آنچه خواب دیده را فوری یادداشت کند – شگردی که به چرخه های خواب سرعت می بخشد، چه در حال چه گذشته. بازیابی راه خلاقه به ندرت راه مستقیم و آسانی است. اتان را با وجود هیجاناتی که داشت، از حالت تهوع، دستهای عرق کرده و ترس از شکست عبور دادم. همه ی اینها کیفیاتی انسانی است که بارها مشاهده کرده ام.
مردم اغلب به من رجوع می کنند برای آنکه با آنچه از آنها جدا شده پیوند مجدد برقرار کنند. حقیقت این است: همه ی اسبهای شاه و مردان شاه نیروهای خلاق درون هستند که می توانند ما را دوباره انسجام بخشند. دیدن آتان، در حالی که محتاطانه قدم به جلو میگذاشت . سپس به خاطر می آورد، پس از آن باز به خاطر می آورد – مرا خوشحال می کرد تا او را ببینم چیزی را در آغوش می گیرد که همیشه از آن او بوده است. میدانستم که حالت او صرفأ نشاط حاکی از یک کارگاه تشکیل شده در آخر هفته نیست. در مکاتبات بعدی او برایم نوشت که به کلاسهایی دربارهی شهود و رویا می رود و تصمیم دارد آنچه می آموزد را با رشته ی پزشکی پیوند دهد. این خبر نظیر آهنگی در گوشم طنین انداخت. علاوه بر آن او تصمیم گرفته بود به هند برود و روستایی را که در خواب دیده بود، دنبال کند. خلاقیت، تلألو او را به وی بازگرداند. این آغازی جدید برای او به حساب می آمد، تکانه ی حرکتی برای یک عمر زندگی.
اکنون مایلم به ذهن شما وسعت بخشم، اجازه دهید خشونتی به شما وارد شود. خلاقیت و کسالت با هم سازگاری ندارند. شما خلاقیت را حس میکنید:
انرژی می تواند ملایم، سرکش، گستاخ با با سرعت حرکت از کانال زایش، حرکت کند.
مرکز مشاوره دیدار ۰۲۱۸۸۸۹۳۲۵۸
http://t.me/clinicdeedar
www.clinicdeedar.com