زندگی هدفمند
زندگی اگر هدفمند و توام با قاطعیت نباشد دستخوش اقبال و شانس می شود. زیرا بدون داشتن هدف معين قضاوت این که تا چه اندازه در مسیر درست حرکت می کنیم غیرممکن می شود.
زندگی قاطعانه و هدفمند بدین معناست که از تمام نیروی خود برای رسیدن به هدفهایی که برای زندگی خود برگزیده ایم استفاده کنیم: هدف درس خواندن، تشکیل خانواده، کسب درامد، شروع کردن یک فعالیت جدید، تولید یک محصول تازه، حل یک مسئله علمی، ساخت یک خانه ییلاقی، ایجاد یا حفظ یک رابطه عاشقانه. این هدف است که ما را به جلو می برد، این هدف است که به ما انرژی می دهد.
پرباری و هدفمند بودن
زندگی هدفمند مستلزم پربار بودن است. باید شایستگی خود را ثابت کنیم. زنان و مردانی که در قبال خود قبول مسئولیت می کنند، بار حمایت از موجودیت خود را به دیگران واگذار نمی کنند. توانایی پرباری نیست که مهم است، مهم تر این است که این توانمندی خود را به مرحله اجرا بگذاریم. مهم نیست چه کاری را انتخاب می کنیم – مشروط بر اینکه این کار ضد زندگی نباشد. مهم این است کاری مطابق هوش و فراست خود انجام بدهیم.مردان و زنان قاطع و هدفمند با توجه به توانمندیهایی که دارند برای خود هدفهایی در نظر میگیرند و برای دستیابی به آن تلاش میکنند.
توانمندی و داشتن هدف
عزت نفس با احساس داشتن صلاحیت و شایستگی در ارتباط است. حال ببینیم چه رابطه ای میان شایستگی و هدفهای مشخص تر و باریکتر وجود دارد. احساس خودتوانمندی با رسیدن به توانمندی در زمینه های خاص مرتبط است. احساس توانمندی در خلاء ایجاد نمی شود. رسیدن به احساس خود توانمندی با رسیدن به احاطه در زمینه و کارهای خاص امکان پذیر است. به همین دلیل است که می گوئیم کار مولد و بار آور وسیله ای در خدمت عزت نفس قدرتمند است. برای اشخاص درک این نقطه نظرها اگر در رابطه با کار و شغلشان باشد راحت تر است. به همین دلیل است که اشخاص بیش از روابط خود با همسرشان در روابط شغلی شان موفق می شوند.
برای آنکه هدفی تحقق پیدا کند باید خاص و روشن باشد. گفتن عباراتی از گونه : بیشتر تلاشم را می کنم، ابرازی به شدت مبهم است. هدف باید مشخص باشد. مثل این که بگوئیم هفته ای چهار نوبت و در هر نوبت نیم ساعت نرم می دوم. این کار را در مدت ۱۰ روز تمام میکنم. تا پایان سال این مبلغ درآمد کسب می کنم. تا این تاریخ این مقدار کالا می فروشم. اینگونه می توانم پیشرفتم را مشخص کنم و آن را اندازه بگیرم. می توانم با کسب اطلاعات جدید در روش و در خط مشی خود تجدید نظر کنم و پاسخگوی نتایج کارهایم باشم.زندگی هدفمند و مصمم مستلزم پاسخگویی به سوالاتی از این قبیل است: می خواهم به کجا برسم؟ چگونه به هدفم برسم؟، چرا فکر میکنم روشی که برگزیده ام مناسب است؟ آیا با توجه به پس فرستهای محیط در مسیر مناسب قدم بر می دارم؟ آیا موفقم؟ آیا در مسیر شکست حرکت می کنم؟ آیا اطلاعات جدیدی هست که باید آن را در نظر بگیرم؟ آیا باید روش کارم را تعدیل کنم؟ آیا باید اقداماتم را تغییر دهم؟ آیا باید در هدفها و مقاصدم تجدید نظر کنم؟ از این رو همانطور که ملاحظه می کنید زندگی هدفمند و قاطعانه مستلزم آگاهی سطح بالاست.
برای اشخاص درک این مطالب در ارتباط با کارشان راحت تر است به همین دلیل است که می بینیم بسیاری از آنها در زندگی زناشویی خود موفق نیستند اما در زندگی شغلی خود به موفقیت می رسند. کافی نیست اگر کسی بگوید «عاشق کارم هستم.» باید این عشق را در عمل نشان داد در غیر اینصورت موفقیتی در انتظار نخواهد بود. در روابط زناشویی می توان به راحتی تصور کرد که عشق برای رسیدن به سعادت کافیست. اگر به خوشبختی نرسیم معنایش این است که ما برای یکدیگر مناسب نیستیم. اشخاص به ندرت از خود می پرسند «اگر هدف من داشتن یک رابطه موفق باشد چه باید بکنم؟ چه اقدامی باید صورت دهم تا به احساس اعتماد، صمیمیت، هیجان، رشد و تعالی بالاتری برسم؟» برای بسیاری از زوجهای تازه ازدواج کرده که احساس خوشبختی می کنند طرح سؤالی لازم است: «برای حفظ خوشبختی خود چه برنامه ای دارید؟ چه می خواهید بکنید؟» اگر زوجی با هم اختلاف دارند می توانیم از آنها بپرسیم «اگر می خواهید ازدواجتان به نتیجه برسد چه برنامه ای دارید؟ چه می خواهید بکنید؟ هر کدام از شما برای بهبود روابط زناشوئیتان چه کاری می توانید انجام دهید؟» باید دانست هدفی که برنامه عمل برای رسیدن به آن وجود نداشته باشد هرگز تحقق پیدا نمی کند.
نظم و انضباط شخصی
زندگی هدفمند و بارآور مستلزم داشتن نظم و انضباط شخص است. داشتن نظم و انضباط شخص بدین معناست که رفتار خود را در خدمت هدف های خاص قرار دهیم. کسی نیست که بدون نظم و انضباط شخصی با چالش های زندگی روبرو شود. نظم و انضباط شخصی وسیله ای در خدمت تحقق هدف است، وسیله ای در خدمت بالا بردن عزت نفس و حمایت کردن از آن است. زندگی هدفمند و منضبط هرگز به این معنا نیست که به خود فرصت استراحت ندهیم، بدین معنا نیست که آرامشی برای خود در نظر نگیریم، به این معنا نیست که تفریح و یا حتی فعالیت های دیگری نداشته باشیم. به جای همه ی این ها منظور این است که اقداماتمان آگاهانه باشد و بدانیم که پرداختن به این فعالیت اقدامی سالم و مناسب است.
معنای زندگی هدفمند
زندگی هدفمند موارد زیر را شامل می شود :
– قبول مسئولیت در تعیین هدفها به طرزی آگاهانه.
– تدوین اقداماتی برای جامه عمل پوشاندن به هدفها.
– توجه به همخوان بودن اقدامات ما با هدفهایی که برای خود برگزیده ایم.
– توجه کردن به نتایج اعمال و رفتار خود و حصول اطمینان از اینکه این اقدامات به تحقق هدفهای ما کمک میکنند.
قبول مسئولیت در قبال تدوین هدفها به طرزی آگاهانه.
اگر قرار باشد کنترل زندگی خود را بدست داشته باشیم، باید بدانیم که چه می خواهیم و به کجا قصد رفتن داریم. در اینجا سوالاتی برایمان مطرح می شود: برای ۵، ۱۰، ۱۵ و ۲۰ سال آینده برای خود چه هدفی را در نظر گرفته ام؟ در زمینه های حرفه ای می خواهم به کجا برسم؟ در زمینه های روابط شخصی چه برنامه ای دارم؟ آیا قصد ازدواج کنم؟ هدفم چیست؟ در محدوده رابطه ای که در آن قرار دارم چه هدفی را جستجو می کنم؟ در ارتباط با فرزندانم چه هدفی دارم؟ آیا هدفهایم روشن است؟ آیا هدفهایم تعیین شده هستند؟
توجه داشتن به اقداماتی که برای رسیدن به هدفها ضرورت دارند.
اگر قرار باشد هدف هایمان به واقع هدف و مشخص باشند باید به این سوال پاسخ دهیم: چگونه می توانم به این هدف برسم؟ چه اقداماتی ضرورت دارند؟ برای رسیدن به هدفهای اصلی چه هدفهای فرعی باید تحقق پیدا کنند؟ اگر به دانش جدیدی نیاز دارم چگونه می توانم این دانش جدید را بدست آورم؟ اگر هدفهای ما بلند مدت باشند هر برنامه مفصل برای رسیدن به هدف مستلزم تقسیم آن به برنامه های کوتاه تر است.
آیا مسئولیت انجام دادن این کارها را می پذیریم؟ موفقیت در زندگی نصیب کسانی می شود که تن به این کارها می دهند.
توجه به همخوان بودن رفتار با هدف.
می توانیم هدفهای معین و منطقی و برنامه عملی حساب شده داشته باشیم، اما تحت تأثیر عواملی از مسیر راه خود خارج شویم. ممکن است مسائل غیر منتظره ای بروز کنند، ممکن است ارزشهای دیگر مطرح گردند. ممکن است اولویتهای ما تغییر کنند، ممکن است تمرکز به قدر کافی نداشته باشیم. گاه لازم می شود به این نکته توجه کنیم که مهم ترین هدفهای ما کدام هستند و اگر تغییری در آنها بوجود آمده چگونه می توانیم به آنها جامه عمل بپوشانیم.
توجه به نتایج اقدامات و این که آیا ما را به هدفی که در نظر داریم می رسانند.
ممکن است هدفهای ما روشن و اقداماتمان همخوان باشند اما محاسبات اولیه مان برای رسیدن به هدف درست نباشد. شاید نکاتی وجود داشته که از آن غافل مانده ایم. شاید تحولاتی مضمون فعالیت ما را تغییر داده باشند. از این رو باید سئوال کنیم آیا شیوه و خط مشی من درست هستند؟ آیا به جایی که می خواهم میرسم؟ آیا رفتار من نتایجی را که پیش بینی کرده بودم فراهم می آورد؟ توجه داشته باشیم که زندگی هدفمند مستلزم زندگی آگاهانه است.
اندیشه روشن درباره زندگی هدفمند
1- به عنوان نمونه ابهام و سردرگمی که می تواند موضوعزندگی هدفمند را احاطه کند به گفته جالب توجه ایروين يالوم توجه کنید. او در جایی می نویسد نداشتن هدف در زندگی بهتر از داشتن هدفهای مصنوعی است. واقعیت این است که هر کس باید هدفی داشته باشد و به آن برسد. نقطه مقابل داشتن هدف در زندگی و تلاش برای رسیدن به آن، رفتار انفعالی و نداشتن هدف است. زندگی بدون هدف، هرگز زندگی انسانی نیست.
۲۔ توجه به این نکته که زندگی هدفمند برای تحقق عزت نفس ضرورت دارد، هرگز بدین معنا نیست که میزان موفقیت اشخاص ارزش آنها را مشخص می سازد. همه ما می خواهیم موفق شویم، همه ما در مقام تعریف و تمجید از موفقها حرف می زنیم اما بدانیم که موفقیت زمینه عزت نفس نيست.اندرو کارنگی، یکی از بزرگترین صاحبان صنایع آمریکا می گوید: «اگر پول ما را بگیرید، اگر کارخانه هایمان را بگیرید، اگر تجارتمان را بگیرید و تنها سازمانمان را برای ما باقی بگذارید در مدت ۴ سال سرجای اولمان بر میگردیم». که البته منظور کارنگی این بود که ثروت مهم نیست. منبع ثروت است که اهمیت دارد. همین رابطه میان عزت نفس و موقعیتهای بیرونی صدق می کند.
۳- موفقیت در بهره دهی و باروری می تواند ابرازی از عزت نفس باشد، اما علت اصلی آن نیست. ممکن است کسی در زمینه های شغلی خود بسیار موفق و در روابطش با اشخاص ناموفق باشد. بعید نیست این شخص بر این باور باشد که تنها منبع فضیلت عملکرد و بهره دهی است و سایر زمینه های اخلاقی نقشی در این مهم ندارند. شخصی با این خصوصیات ممکن است خود را در پس کارش پنهان کند تا در برخورد با سایر زمینه های زندگی در بی خبری به سر ببرد. ممکن است کسی عزت نفس خود را مشروط به موفقیتهای اقتصادی خود بکند. در این صورت این خطر همیشه وجود خواهد داشت که عواملی خارج از کنترل فرد، شرایط اقتصادی به هم بریزد و در نتیجه شخص احساس عزت نفسش را از دست بدهد.
۴- از یکی از دوستانم که بازرگانی است حدودا شصت ساله، پرسیدم برای بقیه زندگیش چه هدفهایی در سر دارد. جواب داد «هیچ هدفی. در تمام مدت زندگی به خاطر آینده زندگی کرده ام. در تمام مدت زندگی لحظه حال را فدای آینده کرده ام. نه از خانواده ام لذت برده ام و نه از زیبائیهای طبیعت. به همین دلیل قصد ندارم برای آینده ام برنامه ای بریزم. البته هنوز گهگاهی کسب درآمد میکنم اما هدف اصلی ام این است که از روزهای زندگیم لذت ببرم. به همین دلیل فکر میکنم بتوانم بگویم که هنوز زندگی هدفمند دارم».به او گفتم که به نظر می رسد هرگز نتوانسته تعادلی میان آینده و لحظه حال ایجاد کند. او حرفم را پذیرفت و گفت «این همیشه برای من مسئله ای بوده است.»
اگر کاری صورت ندهیم،چیزی تغییر نمی کند.
مرکز مشاوره دیدار 0218893258
http://t.me/clinicdeedar
www.clinicdeedar.com