7 دلیل نادرست برای ازدواج 5
دلیل 5
اجتناب از بزرگ شدن
بسیاری از مردم نه از روی آمادگی جهت قسمت کردن غنای زندگی خود با شخص دیگر،بلکه از این رو رابطه ای را آغاز می کنند که می خواهند از آنها حمایت و مواظبت شود.این مرد ها و زن ها سعی می کنند که از بزرگ شدن اجتناب کنند،پس بنابراین کسانی را برای خود انتخاب می کنند که نقش ((بابا)) و ((مامان)) را برای آن ها بازی کنند.این روابط در جهت آموختن و رشد دو طرف نبوده،بلکه بر مبنای وابستگی شدید احتمال اینکه در چنین رابطه ای باشید وجود دارد،اگر :
- تفاوت سنی زیادی بین شما و همسرتان وجود داشته باشد.
- تفاوت عمده ای بین موفقیت های شغلی شما و همسرتان وجود داشته باشد.
- تفاوت بزرگی بین سطح تجارب زندگی شما و همسرتان وجود داشته باشد.
- یکی از طرفین برای کمک و نصیحت به دیگری چشم دوخته باشد.
در این گونه روابط ، شما خود را متقاعد می کنید که عاشق هستید.در حالی که صرفاً جایگزینی برای ((مادر)) یا ((پدر)) یافته اید.
مثال :
کاترینا هنر پیشه ی بیست و پنج ساله ، نمونه ی بارزی است از زنی که به طرز عادت گونه ای به دلایل نادرست عاشق می شد و دلیل نادرست مورد علاقه ی او نیز،”اجتناب از بزرگ شدن” بود.هنگامی که ازدواج دو ساله ی او با سایمون ،وکیل سی و چهارساله ،در معرض خطر جدی قرار گرفت،برای کمک نزد من آمد.سایمون از عشق او دلسرد شده بود و به جدایی فکر می کرد.کاترینا نیز در وحشت روحی به سر می برد.او در حالی که گریه می کرد،گفت:((سایمون تمام زندگی من بود.نمی توانم بدون او زندگی کنم.حاضرم هر کاری بکنم تا او را نگه دارم.))
من به سخنان کاترینا در مورد رابطه اش با سایمون گوش دادم و تشخیص دادم که گرچه روش سایمون را در حمایت و مواظبت از او می پسندید،اما واقعاً “او” را دوست نداشت.وقتی او راجع به مواقعی که با یکدیگر بودند صحبت می کرد،چیزی را که سایمون برایش خریده بود،جایی که او را برای تعطیلات برده بود،نصیحت هایی که راجع به شغلش کرده بود و یا کمک هایی که برای حل مشکلاتش به او کرده بود را با جزئیات زیادی توضیح می داد.فکر نمی کنم که کاترینا آنقدر ها هم سایمون را خوب شناخته بود.سایمون فقط ((بابا)) بود و در هر مشکلی،کاترینا را بی شائبه کمک می کرد.پدر کاترینا وقتی که او چهار ساله بود،خانواده را ترک کرده بود.از آن هنگام کاترینا او را دو بار دیدهخ بود.او تشنه ی یک نیروی مذکر قوی بود و این همان چیزی بود که در سایمون یافته بود.دو کاندید ازدواج قدیم او نیز بزرگتر و پخته تر از او بودند.کاترینا در واقع با گفتن این جمله که :((فکر می کنم که فقط مرد های بزرگتر از خودم را دوست دارم))،خود را قول می زد.
وقتی که سایمون را ملاقات کردم،او را مردی حساس که احساس گناه می کرد،یافتم.او به من گفت:((کاترینا را خیلی دوست دارم.اما فکر نمی کنم ما برای هم مناسب باشیم و گمان نمی کنم که کاترینا نیز آمادگی ازدواج با کسی را در حال حاضر داشته باشد.وقتی که اولین بار به یکدیگر علاقه مند شدیم ، حس حمایتگرانه ای نسبت به او پیدا کردم احتمالاً بیش از آن هم باید از او مواظبت می کردم.ظرف شش ماه گذشته ، متوجه شدم که آن نقش ها،می بایست تغییر کنند.اما هرچه سعی می کنم تا رهایش کنم و او را تشویق کنم که روی پاهای خودش بایستد،مرا متهم می کند که او را “ترک کرده ام” .در این مرحله می خواهم که او را برای همیشه ترک کنم.گمان نمی کنم که او حتی بخواهد که رشد کند.))
ارزیابی سایمون از کاترینا دقیق بود.او نمی خواست که بزرگ شود و از ازدواجش به عنوان راهی برای ((اجتناب از بزرگ شدن))،استفاده می کرد.به این معنی که مردی را پیدا می کرد که نقش ((حمایت گری)) را با او بازی کند.کاترینا به منظور برآمرده کردن احتیاجاتی که از دوران کودکی با خود حمل می کرد،عاشق می شد و از پذیرفتن مسئولیت زندگی خود سرباز می زد.
به طوری که بعداً توضیح خواهم داد،تمام روابط خوب المان هائی از التیام در دینامیسم خود دارند و در مواقعی،زن نقش ((مادر)) را برای شوهر خود و مرد نیز به نوبه ی خود، نقش ((پدر)) را برای همسر خود بازی می کند.گرچه وقتی اکثر اوقات به بازی کردن این نقش ها می پردازید به این معنی است که از رابطه به منظور باقی ماندن در حالتی ((بچه گانه)) و بی مسئولیت استفاده می کنید.
پس برای تصمیم گیری مطمئن از یک مشاوره پیش از ازدواج کمک بگیرید.
مرکز مشاوره و روانشناسی دیدار
clinicdeedar@
www.clinicdeedar.com