کودک درون
کودک درون
کودک درون حضوری قدرتمند دارد. در کانون هستی ما به سر می برد. کودک نوپایی سالم و شاد را مجسم کنید. وقتی این کودک را در چشم دلتان مجسم می کنید، سرزندگی او را احساس کنید. با شور و شوقی مدام محیطش را کشف می کند. از احساسهایش باخبر است و آشکارا آنها را نشان میدهد. وقتی آزار می بیند. گریه می کند. وقتی خشمگین است فریاد می زند. وقتی خوشحال است لبخند می زند یا از ته دل میخندد. این کودک بسیار حساس و غریزی نیز هست. می داند به چه کس اعتماد کند و به چه کس اعتماد نکند. دوست دارد بازی و کشف کند. هر لحظه اش تازه و سرشار از شگفتی است: چشمه بی انتهای خلاقیت و سرزندگی؛ وجودش از این بازیگوشی شادمانه می جوشد.
به مرور زمان، این کودک به سوی توقعات و جهان افراد بالغ کشیده میشود. صدای بزرگترها با نیازها و خواسته هایشان – به تدریج ندای درونی احساسها و غرایز را خاموش می کند. والدین و آموزگاران – در واقع – میگویند: «به خودت اعتماد نکن. احساسهایت را احساس نکن. این را نگو. آن را بیان نکن. همان را بگو که ما می گوییم. ما بهتر می دانیم.»
به مرور زمان، ویژگیهایی که به کودک سرزندگی میبخشید – کنجکاوی و خودانگیختی و توانايي احساس کردن – به ناچار پنهان می شوند. اغلب اوقات افراد بالغ در فرایند آموزش و پرورش و ایجاد انضباط، کودک را به بالغی قابل پیش بینی تبدیل می کنند. و به «خود» راستين کودک لطمه می زنند. کودک احساس برهنگی و سرما می کند. جهان افراد بالغ برای کودکان جای امنی نیست. طفل در حال رشد – به منظور بقا – روح شاد و کودکانه اش را مخفی و محبوس میکند. اما کودک درون هرگز بزرگ نمی شود و از بین نمی رود. مدفون، اما زنده و منتظر می ماند تا روزی آزاد شود.
کودک درون همواره می کوشد توجه ما را به خود جلب کند. اما بسیاری از ما فراموش کرده ایم چگونه گوش بسپاریم. وقتی احساسهای راستین و گواهی دلمان را نادیده میگیریم، کودک درون را نادیده می انگاریم. وقتی به خود می گوییم نباید نیازهای بچگانه داشته باشیم زیرا معقول و عملی نیستند – و عذر و بهانه می آوریم که این کار برای افراد بالغ مناسب نیست – کودک درون را طرد می کنیم. مثلا شاید این تمایل را احساس کنیم که فقط محض تفریح از راه پارک عبور کنیم، یا به علت از دست دادن دوستی زار زار گریه سر دهیم. این کودک درون است که می خواهد نمایان شود. اما وقتی بالغ جدی درونمان می گوید:
«گریه نکن! پسرهای بزرگ گریه نمی کنند. آدم باید بر خودش مسلط باشد!» کودک درون در گنجه محبوس می شود.
وقتی کودک درون ما محبوس می شود، خودانگیختگی طبیعی و شور و شوق زندگی را از دست می دهیم. به مرور زمان، این امر به کمبود انرژی و بیماری مزمن یا مرضی صعب العلاج می انجامد. وقتی کودک درون ما پنهان می شود، خود را از دیگران نیز جدا میکنیم. آنها هرگز نمی توانند احساسها و آرزوهای راستین ما را دریابند، یا بدانند که به راستی کیستیم. یعنی تجربه صمیمیت راستین با دیگران غیر ممکن می شود. و این دعوت از فاجعه و مصیبت است. برای این که کاملا انسان باشیم، کودک درون باید پذیرفته و نمایان شود.
کودکی خردسال که انسان را هدایت میکند.
درون هر فرد بالغ، کودکی فریاد می زند:
“بگذار نمایان شوم.”
این کودک که در درون انسان زندگی می کند کیست؟ چرا در درون انسان به تله افتاده و چه چیز را می تواند پیشکش کند؟ چگونه می توان این کودک را آزاد و رها کرد؟ به هنگام انجام تمرینهای این کتاب، خودتان به این سؤالها پاسخ خواهد داد. تعمدا به جای مطالعه، کلمه تمرینها را به کار برده ام. زیرا نگرش و روش این کتاب، براساس حرکت دستها است. از طریق تلفيق كلمات و تصاویر و فعالیتهایی، هدایت خواهید شد تا کودک درون خویش را کشف و از او مراقبت و حمایت کنید. هدفم این است که کودک درون خود را دوست بدارید و از او دعوت کنید تا بخشی از زندگیتان باشد.
مفهوم کودک درون، مضمون تازه یی نیست. عملا در اساطیر باستان و قصه های پریان ریشه دارد. همه ادیان حکایاتی درباره کودکی دارند که ناجی بارهنمای انسان شده است. این کودک معمولأ يتيم و طردشده است یا زندگیش در معرض خطر و تهدید قرار دارد. موسی را میان کاه گاوان یافتند. عیسی در محقر ترین صحنه به دنیا آمد زیرا در قهوه خانه جایی نبود.» زندگیش در معرض خطر بود زیرا هرود شاه همه نوزادان را گردن میزد. به همین ترتیب، تولد کریشنا نیز با خطری عظیم همراه بود. به شاه کانسا گفته بودند مردی که سرانجام به دست او کشته خواهد شد، عنقریب به دنیا خواهد آمد. در نتیجه او فرمان داد که همه نوزادان پسر را گردن بزنند.
در اساطیر یونان، زئوس خردسال در معرض این خطر بود که پدرش کرونوسه او را ببلعد. و زئوس در مقام پدر دیونیسوس، هنگامی که پسرش به دست تیتان ها تکه تکه شد غایب بود. دوقلوهای اساطير روم – رومولوس و رموس – طرد شدند و آنها را به رودخانه تیبر سپردند. افسانه های پریان اروپایی نیز لبریز از کودکان قهرمانی است که در معرض خطر و تهدید غولان و دیوان قرار دارند: هانسل و گرتل ۱۴، جادوگر خود را داشتند. سیندرلا۱۳ زن پدر بدجنس و خواهرخواندگان نامطبوع خود را داشت، جک، غول خود را دارا بود. و «دختر شنل قرمزی»، گرگ خود را داشت.
در این قرن، کارل گوستاو یونگ – روانشناس – و جوزف کمپبل – اسطوره شناس – به ما نشان داده اند که این اساطیر و افسانه ها جاذبه یی گسترده دارند زیرا تجربه های جهانی جملگی انسانها را نمایان می سازند. مثلا همه انسانها این خصیصه مشترک را دارند که به صورت نوزادانی آسیب پذیر و متکی زندگی را آغاز می کنند. از این رو می توانیم با کودکان ناتوانی که در این قصه ها موردسوء تفاهم و بهره برداری قرار گرفته اند احساس همدلی کنیم. آیا کسی هست که در کودکی به نوعی مورد بدرفتاری جسمی یا عاطفی قرار نگرفته باشد؟
ماهیت طفولیت این است که نوزاد با کودک را در معرض آسیب قرار دهد. بزرگترهایی خشن یا عاری از حساسیت قطعا می توانند به چشم کودک همچون دیوان و غولان و جادوگران بنمایند. به همین دلیل قصه های کلاسیک پریان – خواه به اتکای حافظه نقل شده و خواه در کتابی مصور خوانده شده و خواه بر صحنه فیلم آمده باشند – ما را مسحور خود می سازند. وقتی والت دیسنی داستان سفیدبرفی را برای نخستین فیلم موضوع دار نقاشی متحرک خود انتخاب کرد، کاملا به این امر واقف بود. اگر چه سرمایه گذاران و مسؤولان امور مالی، او را به باد تمسخر گرفتند، اما نتوانستند او را از عمل باز دارند. او می دانست که عموم به این شیوه جدید برای ارائه قصه یی کلاسیک، پاسخ مثبت خواهد داد. موفقیت او به دلیل این توانایی بود که می توانست با کودکی که درون همه ما هست سخن بگوید.
در بسیاری از فرهنگها با این موضوع مواجه می شویم: کودکی در معرض خطر که باید در تیرگی و ابهام بماند و از هفت خوان رستم بگذرد، تا طبیعت راستین قهرمانگونه اش آشکار شود. یونگ این کودک را به سیمای کهن الگویانمادی جهانی دید که در ناهشیار جمعی جا دارد. یونگ در مقاله اش «روانشناسی کهن الگوی کودک» نوشته است:
چه جای شگفتی که بسیاری از ناجیان اساطیری کودکانی خدا گونه اند. این امر دقیقا با تجربه یی که از روانشناسی فرد داریم که نشان میدهد « کودک» راه دگرگونی آتی شخصیت را هموار می کند . مطابقت دارد. در فرایند فردیت یافتن، انسان در انتظار سیمایی است که ناشی از ترکیب عناصر هشیار و ناهشیار شخصیت است. بنابر این کودک، نمادی است که اضداد را به هم می پیوندد. میانجی است. شفاعت می کند. شفا می آورد. و چون دارای چنین مفهومی است. انگاره ه کودک، قادر به ایجاد تحولهای بیشمار است….. من این تمامیت فراگیر را که از خوداگاه انسان فرا می رود «ضمير» خوانده ام. زیرا هدف فرایند فردیت بافتن جامعیت و تمامیت ضمیر آدمی است.
این کلام یونگ که «کودک راه دگرگونی آتی شخصیت را هموار میکند و شفا و تمامیت می آورد» یادآور این پیشگویی کتاب مقدس است که در کودکی آنها را هدایت خواهد کرد.»
از دهه ۱۹۶۰ کودک درون» موضوع مورد علاقه روانشناسی شده است. کودک درون، آن بخش از وجود ماست که مانند کودک احساس می کند و شاید سبب شود به شیوه یی کودکانه با کودک وار رفتار کنیم. هاف میسیل داین” در کتاب تکان دهنده اش کودک درون گذشته تان به تفصیل درباره این موضوع نگاشته است. همچنین «کودک» بخش حائز اهمیتی از تحلیل رفتار متقابل است که در دهه ۱۹۶۰ توسط اریک برن عرضه شد و در دهه ۱۹۷۰ به اوج محبوبیت خود رسید. اریک برن تصویری از جهانی درونی، متشکل از سه بخش کودک و والد و بالغ را پیش روی ما می نهد. والد آن بخش از وجود ماست که احکام و قواعد (امر و نهی ها) را وضع میکند. کودک درون یکی از بخشهای نفی شده وجودمان است که وقتی به دوران پختگی و بلوغ گام می نهادیم آن را پشت سر گذاشتیم و رها کردیم. از این رو، اکنون مسؤولیم که او را باز یابیم و مورد مراقبت و حمایت قرار دهیم.
در دهه ۱۹۸۰ کودک درون» به عنوان بخشی از جنبش شفا – که به سرعت در حال رشد و پیشرفت بود – مورد توجه قرار گرفت. درمان هرگونه اعتیاد در بیمارستانها و مراکز توانبخشی، موضوع مهم روز بود. و بخش قابل توجهی از این درمان به ریشه های اعتیاد در دوران کودکی معطوف بود. برنامه های دوازده مرحله یی که معتادان به الكل را مد نظر داشت، اکنون توجه خود را به بازماندگان چنین خانواده هایی معطوف می کند. یعنی افراد بالغی که در کودکی در خانواده یی معتاد بزرگ شده اند. این برنامه اکنون گسترش یافته و بازماندگان هرگونه خانواده ناهنجار را در بر میگیرد و حمایت می کند. متخصصان تخمین زده اند که نود و پنج درصد از جمعیت این کشور در دوران کودکی، حمایت خانوادگی کافی و مناسب را نستانده اند. و این امر نشان میدهد که چرا برنامه های بازماندگان خانواده های ناهنجار» چنین محبوبیتی یافته است. تقریبا همه ما تا اندازه یی به شفای کودک درون خویش نیازمندیم.
آمارهای اخیر نشان داده است که از هر چهار کودک، یک کودک به نحوی مورد سوء استفاده قرار گرفته است. دکتر آلیس میلر نیز در کتاب تکان دهنده اش: به خاطر مصلحت خودتان – شقاوت پنهان در پرورش کودک و ریشه های خشونت – واقعیت عریان خشونت گسترده برضد کودکان و تأثیر نامطلوبش را در مراحل بعدی زندگی آنها آشکار کرده است.
براساس تجربه شخصی ام به عنوان مربی کودکان خردسال، و متخصص هنر درمانی، دریافته ام مادامی که زخمهای کودک درون خود را شفا نبخشیم نمی توانیم مساله سوءاستفاده از کودکان را در فرهنگ خویش ریشه کن کنیم. به این معنا که اگر از سوء استفاده از کودک عالم درون خودمان باز نایستیم، هرگز نخواهیم توانست بیماری مسری سوء استفاده از کودکان عالم بیرون را علاج کنیم.
اما چگونه مسأله شفای کودک درون به کسی که در کودکی به شدت مورد سوءاستفاده قرار نگرفته ارتباط می یابد؟ معتقدم همه ما برای بقا در جهانمان تا حدودی کودک درون خود را نفی کرده ایم. و این نیز سوءاستفاده محسوب می شود. عملا غیر ممکن است که در روزگار ما که زمانه اعتیادها و جنایات و جنگها و حتی تهدید و تخریب محیط زیست است، کودک درون در اعماق وجودمان مدفون نشده باشد. جهان ما برای بخش حساس و آسیب پذیر وجودمان جای امنی نیست. اما همچنان که در سراسر این کتاب خواهید دید، کودک درون کانون هستی ماست. زیرا ضمیر حسی و احساس کننده ماست. زیرا برایمان ذوق و شوق و انرژی به ارمغان می آورد. هیچ یک از ما به عنوان فردی بالغ – نمی تواند بدون زنده کردن و در نتیجه شفا بخشیدن کودک درون خویش، در زندگی خوشبخت و کامل باشد.
اما چگونه کودک درون خود را شفا بخشیم؟ نخست با یافتن و شناختن و سپس با تجربه آن. و این کاری است که در فصل ۲ این کتاب به آن خواهیم پرداخت. وقتی با کودک درون خویش روبرو می شویم، اغلب اوقات در می یابیم که نیازهایش نیاز به محبت و امنیت و اعتماد و احترام و هدایت – برآورده نشده اند. یعنی شاید غياب این اوضاع و شرایط اساسی، در کودک درون ما، حالت مزمن اضطراب و ترس و شرم و خشم و نومیدی ایجاد کرده باشد. بازگشت مکرر مشکلات عاطفی و جسمی در فرد بالغ، نشانة آن است که کودک درون می خواهد سخن بگوید.
وقتی نیاز های انسان برآورده نشوند، فرد در معرض این خطر قرار می گیرد که نسبت به خودش با دیگران رفتاری آکنده از سوء استفاده در پیش گیرد و عملا در همه جنبه های زندگیش مشکلاتی ایجاد کند. واقعیت شناخته شده دیگر، این است که خشونت در خانواده نیز سلسله یی از واکنشها را به وجود می آورد. زیرا کودکانی که در چنین خانواده هایی زندگی میکنند معمولا وقتی بزرگ می شوند، با فرزندان خود به همین شیوه خشونت آمیز رفتار می کنند. آنگاه این تسلسل به همین ترتیب ادامه پیدا می کند. مشاهدات نشان میدهند که اغلب اوقات فرزندان معتادان نیز معناد می شوند. اگرچه شاید نوع اعتیاد تفاوت پیدا کند. مثلا شاید مادر معتاد به الکل صاحب پسری معتاد به مواد مخدر شود. هرچند الگو همان الگو است. خشونت و اعتیاد همچون گردابی حائل، شخص را پایین میکشد و به حلق خود فرو می برد. و از نسلی به نسل بعد انتقال می یابد. و اکنون در جامعه ما حالت سری پیدا کرده است.
به عنوان افرادی بالغ، چگونه می توانیم جهان خود را بر پایه و اساس متزلزل کودکی وحشتزده و منزوی بنا کنیم که نیازهای اساسی اش هیچگاه برآورده نشده است؟ این امر ممکن نیست. دیر یا زود بحرانی روی می دهد به یک بیماری یا طلاق یا از دست دادن ناگهانی کار با مشکلی مالی – و آنگاه کل ساختار از هم فرو می پاشد. آنوقت نقابی که فرد بالغ به چهره زده ترک می خورد. و در اینجاست که بعضی از افراد به درون خویش رو میکنند تا زندگی خود را بیازمایند و دیگربار مورد ارزیابی قرار دهند. شاید این افراد از درمانگران و کتابهای خود-یاری مدد جویند، یا به گروههای حمایتگری بپیوندند که بتوانند در آنجا تصدیق یا نمایان ساختن کودک درون خود را که آسیب دیده است ایمن بیابند.
اگر آنچه خواندید داستان زندگی شما نیز هست، پیشنهاد میکنم این کتاب را بخشی از برنامه روزانه تان سازید، و در کنار مشاوری ماهر و گروهی حمایتگر به انجام تمرینهای آن بپردازید. در تنهایی و انزوا نمی توان به شفای کودک درون پرداخت. زیرا کودک درون به اندازه کافی تنها مانده است. لازم است که همه ما در طول این راه همراهانی بیابیم. افرادی که متعهد شده اند از کودک درون خویش مراقبت کنند. تشكل نظامی حمایتگر، پایه و اساسی برای روابطی به راستی مهرآمیز ایجاد میکند.
به یاد آورید که فقط خودتان می توانید دیگربار پدر و مادر کودک درون خویش باشید. و هیچ کس دیگر نمی تواند مراقبت از او را به عهده گیرد. فقط خودتان مسؤول تشخیص نیازهای کودک درونتان و برآورده ساختن آنها هستید. پس اگر در همه جایگاههای نادرست، مهر و محبت را جسته اید – مثلا اگر خواسته اید به جای خودتان یک نفر دیگر از کودک درونتان مراقبت کند . این کتاب می تواند کمکتان کند. ضمنا می تواند به شما یاری کند تا از نجات دادن کودک درون وانهاده و سوءاستفاده شده دیگران باز ایستید. زیرا هر فرد مسؤول مراقبت از کودک درون خویش است.
مرکز مشاوره دیدار 02188893258
http://t.me/clinicdeedar
www.clinicdeedar.com