خودپذیری
بدون خودپذیری عزت نفس وجود خارجی پیدا نمی کند. خودپذیری به قدری با عزت نفس در ارتباط پیوسته و تنگاتنگ است، که گاه می بینیم این دو را با هم به اشتباه می گیرند. با این حال این دو معانی متفاوتی دارند و هر کدام را باید جداگانه درک نمود.
عزت نفس چیزی است که آن را تجربه می کنیم، اما خودپذیری کاری است که آن را انجام می دهیم.
مفهوم خودپذیری از معنایی در سه سطح برخوردار است که به بررسی مورد به مورد آنها می پردازیم.
سطح اول
خودپذیر بودن یعنی در جانب خود قرار گرفتن، برای خود بودن. خودپذیر بودن بدین مفهوم است که من زنده ام و از آگاهی لازم برخوردارم. خودپذیر بودن یعنی اینکه در مقام تأیید خود حرف زدن چیزی است که حق مسلم ماست و با این حال اغلب به آن بی توجهیم.
بعضی اشخاص چنان در مقام نفی و رد کردن خود هستند که اگر برای از بین بردن این موقعیت اقدام جدی نکنند نمی توانند به عزت نفس برسند: تا این روحیه و این باور از بین نرود هیج درمانی مؤثر واقع نمی شود. هیچ یادگیری مفیدی صورت خارجی پیدا نمی کند. هیچ پیشرفت قابل ملاحظه ای بدست نمی آید. روان درمانگرهایی که این مسئله را درک نکنند، به این نتیجه می رسند که سالها روان درمانی کرده اند و بی تاثیر بوده است.
خودپذیر بودن یعنی آنکه رابطه مخرب با خویشتن را کنار بگذاریم.
اگر روان درمانگر بخواهد که کارش مؤثر واقع شود باید مراجعینش را به خودپذیری وادار کند.
سطح دوم
خودپذیر بودن بدین مفهوم است که بدانیم، آنچه را می اندیشیم، می اندیشیم، آنچه را احساس می کنیم، احساس می کنیم، آنچه را میل داریم، میل داریم. میل به تجربه کردن و پذیرفتن احساسات خود هرگز بدین معنا نیست که احساس باید آخرین حرف را در کاری که می کنیم بزند. ممکن است امروز حوصله کار کردن نداشته باشم. می توانم احساسم را بیان کنم، می توانم احساسم را بپذیرم و با این حال به سر کار بروم. اینگونه با ذهن واضح تری کار میکنم زیرا روزم را با فریب خود شروع نکرده ام. اغلب، وقتی احساسات منفی را به طور کامل تجربه می کنیم و آن را می پذیریم، بهتر می توانیم خودمان را از شر آنها خلاص کنیم.
خودپذیر بودن یعنی این که به هر احساس یا رفتارمان بگوییم : این ابراز من است، ابرازی نیست که لزوما آن را دوست داشته باشم، با این حال هر چه هست ابراز من است. نکته مهم حقیقت بینی احترام گذاشتن به حقایق است. اگر اندیشه مزاحم دارم به هر صورت اندیشه ای است که دارم. آن را به طور کامل می پذیرم. گر احساس رنج و خشم و یا هراس دارم، احساسی است که به هر تقدیر دارم ا گر اس است که به هر تقدیر دارم. آنچه حقیقت دارد، حقیقت دارد، در مقام توجیه و توضیح برای رد کردنش نیستم .هر احساسی را که دارم احساس من است. من با حقیقت سر نزاع ندارم. من کاری کرده ام که بعدا از انجام دادن آن پشیمان شده ام، اما حقیقت این است که این کار را کرده ام؛ سعی نمیکنم آن را از ذهنم بزدایم. آنچه هست، هست و وجود دارد.
پذیرفتن و پذیرا شدن چیزی بیش از تصدیق و اذعان کردن است. پذیرا بودن یعنی تجربه کردن، یعنی در حضور بودن، یعنی در حقیقتی غرق شدن . یعنی جذب حقیقت در آگاهی، لازم است دریچه های وجود خود را بگشائیم و احساسات ناخواسته را تجربه کنیم. این که سرسری آنها را بپذیریم کافی نیست. فرض کنید زنم از من می پرسد «حالت چطور است؟» و من جواب می دهم حالم تعریفی ندارد. بعد او با لحن دلسوزانه ای می گوید «به نظر می رسد که خیلی افسرده هستی.» من آهی میکشم و می گویم «بله حالم خوب نیست، ابدأ خوب نیست.» بعد درباره آنچه مرا ناراحت کرده حرف می زنم.
خودپذیری پیش شرط رشد و تحول است. از اینرو اگر با اشتباهی که کرده ام روبه رو شوم، اگر بپذیرم که این اشتباه از آن من بوده است، می توانم از آن درسی بیاموزم و در آینده بهتر ظاهر شوم. نمی توانم از اشتباهی که فکر میکنم انجام نداده ام مطلبی یاد بگیرم. نمی توانم خود را به خاطر عملی که انجام دادنش را نمی پذیرم، ببخشایم.
اگر نپذیرم که اغلب در بیخبری به سر می برم، چگونه می توانم آگاهانه تر زندگی کردن را بیاموزم؟ اگر نخواهم بپذیرم که غير مسئولانه زندگی میکنم، چگونه می توانم مسئولانه تر زندگی کنم؟ اگر نپذیرم که اغلب زندگی انفعالی دارم، چگونه می توانم پویاتر زندگی کردن را یاد بگیرم؟
نمی توانم بر هراسی که واقعیت داشتن آن را به رسمیت نمیشناسم فائق آیم. نمی توانم مسئله ای را که منکر وجود آن هستم حل کنم.
یکی از مراجعین من وقتی این حرفها را به او زدم ناراحت شد «چی انتظار داری که بر فقدان ژرف اعتماد به نفس خود غلبه کنم؟» در جوابش گفتم «اگر نپذیری که در حال حاضر کجا هستی و در چه موقعیتی قرار داری چگونه می توانی انتظار داشته باشی که تغییر کنی؟» برای اینکه موضوع را بهتر درک کنیم باید به این نکته توجه داشته باشیم که پذیرفتن لزوما به معنای دوست داشتن یا لذت بردن نیست.
اگر نتوانیم خود را به طور کامل بپذیریم، نمی توانیم بر عزت نفس خود بیافزایم.
سطح سوم
خودپذیری مستلزم محبت است. باید دوست خود باشم.
فرض کنید کاری کرده ام که از بابت آن ناراحتم، یا از آن خجالت میکشم و خود را به خاطر آن سرزنش میکنم. خودپذیری منکر واقعیت نمی شود، نمی گوید آنچه اشتباه است، درست است. به جای آن می خواهد که چرا را درک کند. می خواهد بداند چرا کاری که اشتباه بوده در زمانی که انجام شده | به نظر مناسب و مطلوب رسیده است. پذیرفتن و علاقه نشان دادن محبت آمیز، رفتار ناخوشایند را تشویق نمی کند، اما از احتمال اتفاق مجدد آن میکاهد. نمی توانیم انسان دیگری را درک کنیم، وقتی تنها این را می دانیم که کاری که کرده بود اشتباه است. باید بدانیم که چه عاملی در درون ما به انجام شدن این اقدام کمک کرده است، مسئله توجیه کردن و تایید نمودن نیست، مسئله درک کردن است. می توانم عملی را نفی کنم و در تقبیح آن حرف بزنم و با این حال بخواهم بدانم کدام انگیزه باعث انجام آن عمل شده است. هنوز هم می توانم دوست خوب خود باشم. وقتی مسئولیت کاری را که کرده ام بر عهده می گیرم می توانم به لایه های عمیق تر بروم. دوست خوب من می تواند به من بگوید: کار درستی نکردی.چه عاملی سبب شد که انجام دادن این کار را درست بپنداری؟ چه عاملی سبب شد که دست کم احساس کنی می توانی از عملت دفاع کنی؟ این حرفی است که خود من می توانم از خودم سؤال کنم. درست همانطور که وقتی می خواهیم عملی از دوستان خود را اصلاح کنیم باید به گونه ای با او حرف بزنیم که عزت نفسش را خدشه دار نسازیم، در برخورد با خود نیز باید این موضوع را رعایت کنیم.
یک تمرین
رو به روی یک آینه قدی بایستید و به چهره و بدن خود نگاه کنید. در حال انجام دادن این کار به احساسات خود توجه کنید. نمی گویم که به لباس یا آرایش خود نگاه کنید. به خودتان دقیق شوید. آیا از انجام دادن این کار ناراحت می شوید؟ اگر این تمرین را بدون لباس انجام دهید بهتر است.
احتمالا بخشهایی از بدن خود را بیشتر می پسندید. احتمالا شما هم مانند بسیاری دیگر از دیدن بخشهایی از بدن خود ناراحت می شوید، زیرا دیدن آن بخشها شما را ناخشنود می کند. ممکن است در چشمانتان غمی وجود داشته باشد که به دیدن آن راغب نباشید. ممکن است بیش از اندازه چاق یا لاغر باشید. ممکن است به جنبه ای از بدن خود ابدأ نگاه نکنید. ممکن است در بدن خود به نشانه هایی از سن و سال بربخورید و ناراحت شوید. به همین جهت تشویق به فرار می شوید، می خواهید از آگاهی بگریزید، منکر آن بخش از بدن خود شوید.
با این حال توصیه من این است که لحظات بیشتری به خود نگاه کنید. به خود بگوئید همه نقصها و اشکالات بدنم را می پذیرم، نفس عمیقی بکشید و یکی، دو دقیقه ای به همین حال باقی بمانید.اما ممکن است احساس کنید که می خواهید در مقام اعتراض حرفی بزنید. ممکن است بگوئید: اما من از برخی از جنبه های بدنم راضی نیست چگونه می توانم آن را بپذیرم؟ اما به خاطر داشته باشید که پذیرفتن هرگز معنای دوست داشتن نیست. پذیرفتن هرگز بدین معنا نیست که نمی توانیم در اندیشه اصلاح خود باشیم. پذیرفتن به مفهوم تجربه کردن است، بدون انکار و بدون اجتناب. باید توجه داشت که واقعیت در هر حال واقعیت است. به همین شکل وقتی به چهره و اندام خود در آینه نگاه میکنید به خود بگوئید این چهره و بدن من است. همان است که هست.
اگر به قدر کافی پافشاری کنید و مداومت به خرج دهید، اگر تسلیم آگاهی شوید (که این یعنی پذیرفتن واقعیتها) احساسی از آرامش بر شما حاکم می شود، با خود راحتتر می شوید. با آنکه ممکن است وقتی در آینه نگاه می کنید از همه آنچه می بینید راضی نباشید، به خود بگوئید. «این من هستم و این حقیقت را کتمان نمی کنم. این را می پذیرم» این احترام گذاشتن به واقعیتهاست.
مرکز مشاوره دیدار 02188893258
http://t.me/clinicdeedar
www.clinicdeedar.com