نقش زنانه و مردانه
عوامل مختلفی وجود دارند که بر زن تأثیر گذاشته و باعث می شوند او مردانه و یا بر مرد تأثیر می گذارند و سبب می شوند او زنانه رفتار کند. معمولا اگر دختری احساس نزدیکی بیشتری با پدرش داشته باشد و یا اگر در خانواده ای بزرگ باشد که در آن روحیه مردانه حاکم است، روحیه مردانه او تقویت می شود. به همین شکل اگر پسری از رفتارهای مادرش الگوبرداری کند و یا در خانواده ای بزرگ بود که در آن روحیۀ زنانه حاکم است، روحیه زنانه او پرورش می یابد. معمولا وقتی زنی با رفتارهای زنانه برخورد نداشته باشد و یا این رفتارها مورد احترام قرار نگرفته باشند، او بیشتر تمایل دارد که مردانه فکر کند و حرف بزند. به همین شکل اگر مردی شاهد مهر و محبت به مرد دیگر نبوده باشد، تمایل دارد زنانه رفتار کند.
زمینه های فرهنگی و قومی نیز ویژگیهایی دارند که بیشتر زنانه یا مردانه است. آلمانها و سوئدیها جدی هستند و به حرفهای منطقی و هدفمند علاقه دارند حال آنکه ایتالیائیها بیشتر احساسی حرف می زنند.
گاهی زن کمتر زنانه رفتار می کند زیرا در مواقع تنهایی، بیشتر به زن بودن خود توجه دارد. اما وقتی این زن ازدواج می کند، تمایلات زنانه سنتی در او پدیدار می شوند.
در سایر موارد، زن ممکن است مردانه رفتار کند، زیرا در روابط زناشویی خود متوجه می شود که زنانه رفتار کردن، برای او امنیت خاطر به همراه ندارد. برای مثال، نیاز زنانه به صحبت کردن بیشتر، ممکن است اسباب عجز و ناتوانی و ناراحتی زن شود و یا او را ضعیف نشان دهد. به همین دلیل او پیش از آنکه نیاز خود به حرف زدن را ابراز کند، روحیه زنانه خود را سرکوب می کند.
گاهی مردها احساس می کنند حساس هستند. معمولا این مردها بیشتر جذب زنانی می شوند که روحیه مردانه دارند. گاهی آنها الگوی رفتاری مناسبی برای ابراز روحیه مردانه خود ندارند، اما به فکر همسرشان هستند و برای تأمین نیاز همسرشان فداکاری می کنند. این افراد نه تنها شخصا ضعیف هستند، بلکه وقتی زنانه رفتار می کنند زنها آنها را طرد می کنند. با آموختن مهارتهای جدید ارتباطی مردها می توانند روحیه مردانه خود را پرورش دهند.
معکوس شدن نقشهای احساسی
وقتی مرد، بیشتر روحیه زنانه و زن، بیشتر روحیه مردانه داشته باشد، نقشهای احساسی آنها جابه جا می شوند. این جابجایی به یک بیماری روانی مربوط نمی شود بلکه صرفا یک بی تعادلی است. برای بهبود روابط زناشویی، باید این تعادل از دست رفته مجددا برقرار شود. وقتی زوجها برای حمایت از یکدیگر از مهارت کافی برخوردار نیستند، زن و مرد خود به خود جنبه های زنانه و مردانه ی خود را کنار می گذارند. زن با خود می گوید: حاضر نیستم بیش از این فداکاری کنم زیرا کسی از من حمایت نمی کند و مرد نیز با خود می گوید: چرا باید تلاش کنم و بیش از این فداکاری کنم در حالی که کسی از زحمات من قدردانی نمیکند؟
وقتی مرد در روحیه زنانه خود قرار می گیرد:
وقتی مرد در روحیه ی زنانه ی خود قرار می گیرد، همسرش باید روحیه ی مردانه ی او را تقویت کند. مرد باید متوجه تأیید و تصدیق همسرش شود. وقتی زن اینگونه از شوهرش حمایت میکند و می تواند تعادل از دست رفته را برقرار سازد، او نیز از نتایج آن بهره مند می شود.
وقتی مرد در روحیه ی زنانه قرار می گیرد، استفاده از مهارتهای جدید ارتباطی ممکن است برای او عادی و طبیعی به نظر نرسند. روحیه زنانه به او می گوید: “چرا باید از حرفهای او طفره بروم و برای او امنیت و آسایش فراهم کنم؟ چرا او این کار را برای من انجام نمی دهد. من می خواهم بیشتر حرف بزنم.”
وقتی مرد بر این مقاومت خود غلبه می کند و می آموزد که پیش از ابراز احساساتش، ابتدا به حرفهای همسرش گوش دهد، روحیه مردانه خود را تقویت می کند. وقتی مرد با استفاده از روحیه مردانه اش از زن حمایت می کند، به همسرش این امکان را میدهد که در روحیه زنانه اش باقی بماند.
وقتی مرد احساس می کند که باید روحیه ی مردانه اش را تقویت کند، بیشتر به وجود همسرش نیاز دارد. وقتی همسرش نمیخواهد با او حرف بزند، او ناراحت میشود و به دلیل بی توجهی همسرش از او شکایت می کند. برای اینکه با همسرش بیشتر حرف بزند، سؤالات بیشتری از او می پرسد و از او می خواهد به حرفهایش گوش دهد و با او همفکری و همدردی کند. وقتی مرد منتظر می ماند تا همسرش از او حمایت کند نه تنها جنبه مردانه ی همسرش را بیشتر تقویت می کند بلکه خود را ضعیف تر نشان می دهد. اغلب مردها وقتی نمی توانند در مورد مسائلشان با مردهای دیگر حرف بزنند، به همسرشان شکایت می کنند. این کار بی تعادلی بیشتری ایجاد می کند.
پس از مدتی مرد بیشتر حرف می زند و زن کمتر ابراز احساسات میکند. مرد باید بداند که برای آنکه همسرش کمتر شکایت کند و یا برای او مادری نکند، باید بیشتر مواظب رفتارش باشد.
از سوی دیگر، زن نباید از شوهرش انتظار داشته باشد که احساساتی تر باشد زیرا این کار پرورش روحیه ی مردانه را برای او سخت تر می کند. در واقع منظور اصلی زن این است که می خواهد همسرش نسبت به او حساس تر باشد. مرد باید توجه داشته باشد که با پرورش روحیه ی مردانه ی خود، همسرش بیشتر پذیرای او می شود و بیشتر از او قدردانی می کند و مرد نیز نسبت به نیازهای همسرش حساس تر می شود. وقتی مرد می تواند با موفقیت از همسرش حمایت کند، می تواند در روابط زناشوئی خود تعادل برقرار کند.
وقتی زن در روحیه مردانه خود قرار می گیرد:
وقتی زن احساس می کند که مسئول پرورش روحیه ی زنانه ی همسرش است، از حالت تعادل خارج می شود. برای مثال، وقتی مرد از زنش انتظار دارد که بیشتر به احساسات او توجه کند، نه تنها زن دچار بی تعادلی می شود بلکه در روحیه ی مردانه ی خود باقی می ماند. زنها با کمک مهارتهای جدید ارتباطی می توانند بار دیگر روحیه ی زنانه ی خود را بدست آورند. وقتی زن احساس می کند شوهرش از او حمایت می کند، روحیه زنانه او پرورش می یابد. وقتی زن به گونه ای از همسرش حمایت می کند که او نیز متقابلا از او حمایت کند، می تواند تعادل را در زندگی زناشوئی خود برقرار سازد. اگر زن بتواند فضایی ایجاد کند که شوهرش از او حمایت کند و شاد شود، روحیه مردانه مرد نیز تقویت می شود.
به این شکل زن می تواند همزمان با تقویت روحیه ی مردانه ی خود در حل مسائل استفاده کند. از سوی دیگر، وقتی زن روحیه ی زنانه ی شوهرش را تقویت می کند، روحيه ی
زنانه ی خود را نادیده می گیرد و این می تواند اسباب خشم و ناراحتی زن را فراهم آورد. وقتی زن روحی زنانه شوهرش را تقویت را فراهم آورد.
وقتی زن بیش از اندازه در روحیه مردانه خود غرق می شود، باید فضایی ایجاد که در آن روحیه ی زنانه اش تقویت شود. وقتی زن با روحیه ی مردانه به خانه برمیگردد، ممکن است بخواهد به غارش برود و در این شرایط نمی خواهد حرف بزند. او احساس می کند بیشتر از همسرش به تنهایی نیاز دارد. او باید مسائلش را حل و فصل کند و نمی تواند با صحبت درباره ی آنها وقتش را تلف کند. وقتی زن می خواهد از او تقدیر شود و او را تصدیق کنند، اگر همسرش او را نصیحت کند و با او را درک نکند، او از روحیه ی مردانه ی خود متنفر میشود. او احساس می کند همسرش از او به عنوان یک تأمین کننده خوب قدردانی نکرده است.در حالی که برای زن اهمیت دارد که همسرش از او قدردانی کند، او باید برای حمایت و پرورش روحیه زنانه ی خود بیشتر به همسرش توجه کند. زنان امروزی بیش از پیش به حمایت مرد نیاز دارند تا بتوانند در پایان روز به روحيه ی زنانه ی خود بازگردند.
معکوس شدن نقشهای احساسی و جذابیت:
در شرایطی که امروزه بسیاری از زنها بیرون از خانه سخت کار میکنند، عادی است که زندگی مشترک خود را با تغییر نقشهای احساسی آغاز کنند و در این شرایط زن در روحیه مردانه ی خود قرار می گیرد و مرد بیشتر به روحیه زنانه اش تمایل پیدا می کند.وقتی زن در روحیه ی مردانه ی خود قرار میگیرد، تمایل دارد به روحیه ی زنانه ی همسرش توجه کند. بسیاری از مردها این را احساس می کنند. این یک دام است مگر آنکه مردها آگاهانه برای ایجاد تعادل بکوشند. وقتی زن مردانه رفتار می کند، مرد زنانه تر رفتار می کند. به همین شکل وقتی مرد روحیه ی زنانه پیدا میکند، زن نیز مردانه رفتار خواهد کرد. اگر زن مهارتهای جدید را فرا نگرفته باشد، او بیشتر مردانه رفتار می کند و همسرش بیشتر در روحیه ی زنانه ی خود غرق می شود. اگرمرد بیش از پیش در جنبه ی زنانه ی خود غرق شود بیشتر دچار بی تعادلی می شود. مهارتهای جدید ارتباطی به زن و مرد کمک می کند که روحیه ی زنانه و مردانه ی خود در زندگی زناشویی تعادل بیشتری را برقرار سازند.
روابط زناشویی متعارف
در روابط زناشویی متعارف، مرد، بیشتر مردانه و زن، بیشتر زنانه رفتار می کند. اگر زن مشاهده کند که با تقویت روحیه زنانه اش، جذابیت روابط زناشویی کاهش می یابد، ممکن است مردانه تر رفتار کند.این مطلب به همین اندازه برای مردها نیز مصداق دارد. اگر مرد با پرورش روحيه ی مردانه خود و انجام کارهای مردانه مانند تصمیم گیریها و حل مسائل همسرش و تأمین نیازهای او، احساس قدردانی نکند، روحیه ی مردانه ی خود را سرکوب می کند و زنانه تر رفتار می کند.گرچه ممکن است زوجها در ابتدا روحیه مردانه و زنانه داشته باشند، اما در اغلب موارد، به مرور زمان نقشهای احساسی آنها تغییر می کند. وقتی مرد احساس میکند از روحیه مردانه او حمایت نمی شود، خودبه خود از تعادل خارج می شود. وقتی زن نیز به حمایت مورد نیازش دست نمی یابد، تعادلش را از دست میدهد.
ایجاد تعادل در روحیه زنانه و مردانه
مردها از تعادل خارج می شوند زیرا حمایتی را که در گذشته از زنها دریافت می کردند، به دست نمی آورند. زنها نیز از تعادل خارج می شوند زیرا همسرشان از آنها حمایت نمی کند.زن برای حل مسائل خود، باید ضمن حفظ روحیه ی زنانه و ابراز احساسات خود، از توانایی های جدیدش استفاده کند. وقتی زنها و مردها از شیوه های لازم برای ایجادتعادل بی اطلاع هستند، به خودی خود نقشهای احساسی آنها تغییر می کنند.
تغییر نقشهای احساسی و انجام همه کارها
وقتی زن از محیط کار به خانه برمی گردد، تا مدتی در روحیه مردانه ی خود باقی می ماند، به ویژه اگر در خانه کارهای زیادی برای انجام دادن داشته باشد. او به جای استراحت وصحبت درباره ی مسایلش، احساس میکند با مشکلات جدیدی روبرو است که مجبور است تمام آنها را حل کند. او یا باید درباره ی مسایلش با همسر خود حرف بزند و یا به کل از حرف زدن خودداری کند. او احساس می کند باید همه کارها را به تنهایی انجام دهد. برای غلبه بر ناراحتی های خود، ممکن است بیشتر گوشه گیری کند و در غارش فرو برود.
وقتی زن، در روحیه زنانه خود است، رفتار او تغییر می کند. وقتی زن با روحیه زنانه اش در ارتباط است، می تواند از جزئیات زندگی لذت ببرد و از آنها تشکر کند، ممکن است از مسائل خود آگاه باشد، اما برای آنکه احساس خوبی داشته باشد، فورا به حل آنها بپردازد.
وقتی زن بیشتر در روحیه ی مردانه اش قرار میگیرد، احساس می کند باید تمام مسائل خود را حل و فصل کند. احساس می کند او مسئول انجام همه کارهاست. با این ذهنیت، به جای آنکه در خانه احساس امنیت و آرامش کند، به شدت احساس ناراحتی، خستگی و فقدان قدرشناسی و حمایت میکند. در این شرایط برای زن سخت است که وقت صرف خود کند و از شادیهای سادہ ی زندگی لذت ببرد. وقتی زن در پایان روز خسته و ناراحت است، کافی است در روحیه ی زنانه خود قرار گیرد و به مسائلش فکر کند اما روحیه ی مردانه از او می خواهد برای رفع آنها راهی پیدا کند و کاری انجام دهد. در این شرایط برای او دشوار است آرام باشد، استراحت کند و یا به تقویت روحیه زنانه اش بپردازد.
وقتی زن خسته و ناراحت است، بیشتر بر انجام کارهایی تمرکز دارد که نمی تواند به روحیه ی زنانه ی خود توجه کند. در این شرایط با انجام هر کاری، به جای آنکه احساس آرامش کند، احساس پوچی و بیهودگی می کند.
مرکز مشاوره دیدار 02188893258
http://t.me/clinicdeedar
www.clinicdeedar.com