مسئولیت پذیری در کودکان
لياقت و شایستگی یعنی توانایی اداره کردن چیزی. وقتی ما احساس کنیم شایسته و لایق هستیم، اعتمادمان به خود افزایش می یابد. فرهنگ واژه ها، اعتماد را ایمان و اعتقاد محکم و استوار ، توقع و انتظار قطعی یا جسارت تعریف کرده است.
این کلمه، به معنای پایبندی به قول یا وفای به عهد نیز به کار می رود. ما زمانی که اعتماد به نفس داشته باشیم، به خودمان اعتماد داریم و به نحوی محکم و استوار، انتظار داریم که از عهده ی کاری برآییم. اعتقاد ما به شدت بر تجربه ی گذشته مان استوار است، از این رو، نتیجه ی نهایی چنین است که: باید به کودکان فرصت داده شود تا تدبیر امور را به دست بگیرند و اگر قرار است شایسته باشند و احساس اعتماد کنند، باید کاملا خودشان را بیازمایند.
خودباوری کودکان، همچنین در اعتماد ما به این امر، ریشه دارد که آنان لایق و مستعد هستند. هرچه بیشتر باعث شکست کودکان خود شویم، آنان پیام منفی بیشتری دریافت می کنند و کمتر به اداره کردن خودشان اقبال نشان می دهند، کمتر تکالیف خود را تمرین می کنند و کمتر اصلاح می شوند. البته باید تعادلی در این مورد به وجود آورد. مثلا اگر ما انتظار داریم کودکی هفت ساله چای آماده کند و بنوشد، شاید او تصور کند که ما برای او اهمیتی قایل نیستیم زیرا از او خواستهای بیش از حد داریم. بنابراین کودکان برای پی بردن به این مسئله که چه کار می توانند بکنند، نیازمند استقلال و مسئولیت پذیری مطلوب هستند.
ما قبلا مجموعه ای گسترده از چیزها را ارزیابی کرده ایم که کودکان می توانند کسب مهارت های تازه و شایستگی خود را در آنها بیازمایند. کسانی که در مناطق شهری زندگی می کنند، غالبا مجموعه ی وسیعی از فعالیت های محلی را بعد از مدرسه، پایان هفته و تعطیلات دراختیار دارند. مدار س به طور روزافزون، پاشگاه های پس از مدرسه دایر می کنند که آنها را در اختیار دانش آموزان می گذارند و می دانند که این نهادها تأثیری مثبت و بسزایی در انگیزش دانش آموزان دارند. تردیدی نیست که بخشی از این امر، به این علت است که کشف استعدادهای تازه، اعتماد آنان را تقویت می کند. چگونه شایستگی و خودگردانتی را می توان روز به روز از ابتدای کودک مختلف تقویت کرد. مهارتهای خود یاری، نه تنها استقلال و اعتماد شخصی را افزایش می دهند، بلکه مشوق مناعت طبع و وابسته نبودن هستند که برای یادگیری خودگرانی، جنبه ی حیاتی دارند.
تشویق خودگردانی
می توان به کودکان یاری داد تا از سنین خردسالی بعضی مسائل خود را برعهده بگیرند. آنان خیلی کوچک هستند، انگیزه ای غیر قابل توقف برای مستقل شدن دارند تا به نوعی بر زندگی خود کنترل داشته باشند. زمانی که کمک بزرگسال را نمی پذیرند کمی ترشرو و عصبی شوند. اگر آنان را از تلاش باز داریم با کارهای ناشیانه و خام آنان را تایید نکنیم و ابراز ناامیدی کنیم، ممکن است به احساس رشد استقلال آنان آسیب برسانیم و خودباوری شان را نابود کنیم.
مسئول خود بودن
خودگردانی را می توان طی چند مرحله در آنها تشویق کرد. این فرایند را می توان با پنج دایره نشان داد که هر یک از این دایره ها، داخل دیگری قرار دارد. کوچکترین دایره، خود کودک است به تدریج مسئولیت او به طرف بیرون و به دایره های دیگر گسترش می یابد.
اول: می توان به کودکان فرصت داد تا خود عهده دار مسائل جسمی خویش شوند؛ مانند: تغذیه، توالت رفتن و شست و شوی خودشان، مسواک زدن، شانه کردن مو، و لباس پوشیدن.
دوم: ضمن اینکه مستقل تر می شوند، مسئولیتشان می تواند به هدایت افکار و روش بازی خود گسترش یابد.
سوم: می توان از آنان انتظار داشت که در خانه، به طور کلی تری خودشان را اداره کنند. تا حدودی مسئولیت های ساده را بر عهده بگیرند، زمان فراغت خود را در چارچوب انجام دادن کاری با دوستان خود، سازماندهی کنند، برای خود پول توجیبی داشته باشند، تکلیف درسی خود را انجام دهند، لباس و کیف مدرسه شان را آماده کنند.
چهارم: آنان باید مسئولیت اداره کردن خود را در بیرون از خانه بپذیرند و خودشان به مدرسه یا نزد دوستان خویش بروند و به زندگی اجتماعی خود سر و سامان دهند.
پنجم: قبول مسئولیت در قبال دیگران را آغاز کنند، چه در خانه و چه در خارج از خانه. مثلا، پرستاری از بچه، کمک به اداره ی هر باشگاهی که در آن عضو هستند، انجام کارهای مهمتر خانه از قبیل غذا پختن یا جمع کردن زباله ها.
چند سال پیش، دوستی با یک معضل روبه رو شده بود. دختر شش ساله ی او اجازه خواست فعالیتی در تعطیلی آخر هفته، به برادرش بپیوندد. وقتی مادر او برای ثبت نام کردن و جا گرفتن، تلفن کرد، مرکز ماهیگیری برای کودکان شش ساله جایی نداشت. اگر او می خواست چنین و تعطیلاتی را بگذراند، لازم بود به جایی دیگر مراجعه می کرد. او متوجه شد که در مراکز دیگر، محل های دیگری وجود دارند که با اتومبیل، دو ساعت تا خانه ی آنان فاصله دارند. آن خانم وقتی شرایط موجود را به دخترش گفت، دخترک همچنان مایل بود برود و به تنهایی هم برود، در حالی که هیچکس را نمی شناخت. آیا آن خانه می بایست قضاوت بهتر خود را می کرد و به دختر شش ساله اش می گفت که او نخواهد توانست از عهده ی این کار برآید، یا می بایست به او اعتماد می کرد و برایش جا می گرفت؟ او به دختر خود اجازه داد برود. دختر در پنجمین تلفن روژانه ی خود، با چشمانی اشکبار خواست به خانه بازگردد. روز بعد که او آرامش یافت، بدون اخم و ترشرویی سرگرم فعالیت های خود شد. او ابدا احساس شکست خوردن نداشت. به او خیلی خوش گذشته بود ولی همانقدر برایش کافی بود. او درباره ی توانمندی ها، همچنین محدودیت های خود چیزهای تازه ای یاد گرفته بود و می خواست سال دیگر نیز به آنجا برود.
پسری، از زمانی که توانست راه برود، به شدت به کلید و سیم ودوشاخدهای الکتریکی علاقه داشت. او پیوسته تلویزیون، جاروبرقی، ضبط صوت و ویدیو را خاموش و روشن می کرد و در ضمن، بعضی از قطعات آنها را می شکست. دوستان و خانواده اش خشمگین می شدند ولی او از این کار باز نمی ماند. مادر او که نتیجه گرفت در این کار شکست خورده است، دیگر هرگز به او نگفت به دوشاخه ی برق دست نزند و برعکس، به او آموخت که چطور به آنها دست بزند که بی خطر باشد و اینکه برق چرا و چه زمانی، خطرناک است. از مدتها قبل، او درباره ی دوشاخه هاء کلیدها و سیم های رابط بسیار می دانست به طوری که حتی در تعطیلات هم با آنها ور میرفت، و پس از مدت کوتاهی اقدام به ساختن مدارهای ساده و لامپ چشمک زن و چیزهای دیگر کرد. در هفت سالگی، خانه ی جدید خانواده اش را از نو سیم کشی و لوله کشی و گچ کاری می کرد. او همه جا به دنبال سیم کشی بود، در عرش اعلا سیر میکرد. اکنون در یازده سالگی، به نحو قابل ملاحظه ای شایسته و اهل عمل شده است. وسایل همسایه ها را تعمیر می کند و وسایل پیچیده ای از جمله دزدگیر می سازد. مهارت او در الکترونیک راه او را برای تلاش در هر جای دیگر هکوار کرده است. این مهارت برایش اعتبار و احترام به بار آورده است. اگر به کنجکاوی طبیعی اوتوجهی نمیشد و اشتیاق شدیدش برای شایسته شدن نادیده گرفته می شد، استعداد نهفته در بعدها موجب تقویت حس اعتمادش شده از دست می داد.
مسئولیت یادگیری
وقتی کودکان بتوانند خودشان را اداره کنند، به احتمال زیاد، یادگیرندگانی مسئولیت پذیر و مستقل بار می آیند، در محیط مدرسه نیز کار و تلاش می کنند و نیاز ندارند همیشه به آن یادآوری شود که چه کار کنند. این مسئله به کودکان کمک می کند تا خودشان بیندیشند سریع تر پیشرفت کنند. در این حالت آنها احساس مؤثر بودن، مسئولیت پذیری و موظف بودن می کنند که این نیز انگیزش آنان را تقویت می کند. مهارت و خودآگاهی، در یاری دادن به کودک به منظور خودانگیخته شدن و اشتیاق به یادگیری، بسیار مهم و سرنوشت ساز است
نحوه ی برخورد با مخاطره کردن کودک
داستان های بالا بازگو کننده ی مشکلاتی است که کمابیش برای همه والدین رخ می دهد. در فرایند شایسته تر شدن و مستقل تر شدن کودک، در هر سنی باید تا چه حد به کودکان اجازه دهیم که به استقبال خطر پروند؟ در درون خانه و همچنین بیرون از آن، خطرهایی وجود دارد. و همچنین خطرهای ترافیک و آدمهای غریبه ای که آمادگی جلب توجه ما را دارند نیز دارای اهمیت هستند.
کنترل خطرها
در خانه نیز خطرهای بسیاری سلامت و ایمنی کودک را تهدید می کند. نه تنها وسایل برقی، بلکه کارد و چاقو، قیچی، پله ها، کابینت و قفسه ها، آب جوش، کبریت، اجاق خوراک پزی و شاید هم استخر با حوض باغچه، نمونه هایی از آنها هستند. کودکان بزرگتر ، تمایل به روشن کردن شمع، آتش، کباب پز، جوجه یز یا جوجه گردان پیدا می کنند. آیا پدران و مادران هیچگاه نباید به کودکان اجازه دهند به خطر نزدیک شوند یا خطری کنند که به آنان آسیب می رساند؟ یا اینکه بهتر است به آنان آموخت با اشیا و شرایط بالقوه خطرناک، با حفظ قواعد ایمنی، مواجه شوند؟ کودکانی که یاد می گیرند چاقو را با احتیاط به کار ببرند می توانند آشپزی کنند. کودکانی که به آشپز کمک می کنند یاد می گیرند که چطور آشپزی کنند.
متوقف کردن تجربه های بالقوه خطرناک ممکن است حس مسئولیت پذیری را در کودک متوقف سازد و رشد شایستگی را در او محدود کند. مثلا، بسیاری از خانواده های دارای کودکان خردسال استخر باغ خود را با خاک پر می کنند تا از خطر سقوط کودک در آن و غرق شدن او جلوگیری کنند. در حالی که مراقبت از استخر و حیوانات و حشرات باغ، به نحوی بی خطر و اطمینان بخش، ممکن است شروع خوبی برای ایجاد علاقه به طبیعت در وجود کودک باشد. شخصی بود که در دوران نوجوانی در موقع گردش و پیاده روی در جنگل، علاقه خاصی به جمع آوری تکه چوب های عجیب و غریب داشت و بعدها به نجاری پرداخت و الان هم آشپزخانه خانه اش را خودش ساخته است. شاید سی سال پیش زمانه با امروز خیلی فرق داشت. ولی چندان غیرمنطقی نیست که بگوییم همان آزادی برای گشت و گذار و کشف طبیعت بوده که به این نوجوان کمک کرده تا اعتماد به نفس لازم را به دست بیاورد و امروز بتواند آشپزخانه اش را خودش بسازد. اگر فکر و ذکر ما بیش از حد به خطرات مشغول گردد، ممکن است کودکان از مکان ها و موقعیت های تازه بیمناک شوند و برای کنترل کارها، به خودشان اعتماد نداشته باشند. در این صورت، آنان قادر نخواهند بود از خودشان مواظبت کنند و کمتر اشتیاق به «جنب و جوش خواهند داشت . حتی زمانی که والدینشان حاضر باشند به آنان آزادی بدهند. این مسئله در انگیزش مؤثر است. اگر کودکان دايما درباره ی ناتوانی خود در اداره ی کارها حتی درباره به تنهایی راه رفتن در خیابان بیرون خانه شان پیام دریافت کنند، چگونه می توانند در مواجهه با چالش های آموزشی و شخصی، اعتماد به نفس داشته باشند؟ بهتر است به جای پناه دادن به کودکان در امنیت و آسایش خانه، به آنان اختیار دهیم و مهارتهای زنده ماندن را به آنها بیاموزیم، مواجه شدن با خطرها و ترسها به آنان کمک می کند تا تناسب و تعادل خود را حفظ کنند و مسئولیت پذیر شوند. در صورتی که پنهان کردن خطرات از آنان، باعث می شود هیچ تجربه ای از مواجه شدن با خطر نداشته باشند و ضعیف، بی مسئولیت و آسیب پذیر بار بیایند. البته بعضی مکان ها اصلا برای کودک، مناسب نیستند. زندگی کردن در مناطق مستعد جرم و بزهکاری، ارزیابی هر کسی را از خطر ها تغییر می دهد. در این موارد، بهتر است خودگردانی کودک را در درون خانه بیشتر تشویق کنیم تا محدودیتهایی که در نظر گرفته ایم، جبران شود.
کاهش دادن خطرها
راههای بسیاری وجود دارد که ما می توانیم از آن طریق به خودمان یاری کنیم تا کودکمان به سلامت، و به صورتی شایسته و مطمئن بزرگ شوند. از آغاز کار می توانیم آنان را مسئولیت پذیری ترغیب کنیم و اجازه دهیم از راه تجارب مناسب، این حس را در خود تقویت کنند. گشت و گذار با اتومبیل یا ماندن در خانه، راه ارتقا دادن مهارتهای زندگی نیست. باید بیشتر با کودکان راه برویم و با وسایط نقلیه ی همگانی مسافرت کنیم به طوری درک خود را از جاده، افزایش دهند و تفاوت میان رفتار پهنجار و عجیب را درک کنند. ما باید به کودکان خود مهارت های بقا و فائق آمدن بر مشکلات را یاد بدهیم تا بتوان در انظار همگانی و مناطق پرجمعيت دوام بیاورند، باید به آنان اجازه دهیم که یاد بگیرند از رفتن په پلکان های پشت ساختمانها، زیر گذرها یا متروها خودداری کنند؛ وارد گروه ها بشوند و با مردمی باشند که ما و خودشان آنان را می شناسیم؛ باید خطر کردن را متناسب با نیروی جسمی هماهنگ کنیم و اجازه دهیم با حفظ مسائل ایمنی، با خود پول حمل کنند؛ یعنی کمی در یک جیب و بقيه در جاهای دیگر و از قبل بتوانند طرح ریزی کنند و راه حل های جایگزین را در نظر بگیرند. کودکان باید برای نه گفتن اعتماد به نفس داشته باشند. در موقعیت های بالقوه خطرناک بتوانند بپرسند و چون و چرا کنند ، کودکانی که همیشه از آنها انتظار داریم خوب باشند و آنانی همیشه احساس می کنند باید دیگران را از خود راضی نگه دارند، از خطر دور کردن خود را امری بسیار سخت می دانند، خواه با دوستان خود باشند و خواه با بزرگسالان دیگر. آنان به این مهارت نیاز دارند که موقعیت را بسنجند و به قضاوت خود اعتماد کنند، و بپذیرند که گاهی اوقات لازم است که در اقلیت باشند حتی فقط خودشان به تنهایی. آنها باید آمادگی این را داشته باشند که گاهی اوقات محبوب نباشند و ناراحتی و خشم دیگری را بجان بخرند و در مقابل فرد بزرگسالی که قبل از آن به او اعتماد کامل داشتند، بایستند.
مرکز مشاوره دیدار 02188893258
http://t.me/clinicdeedar
www.clinicdeedar.com