گناهکار شمردن بچه ها در طلاق
تشویشهای بعد از جدایی_رویای به هم پیوستن والدین_و احساس مسئولیت کردن در مقابل پدر و مادر در امر طلاق مشکلی است که پس از جدایی برای اغلب بچه ها به وجود می آید.اگر پدر یا مادر از ((رویای آشتی)) که کودک در ذهن دارد،پشتیبانی کنند یا آن را تقویت نمایند، مشکلات و دشواری های زیادی به وجود خواهد آمد.
عده ی کمی از والدین واقعاً در امر طلاق ،بچه های خود را نیز مقصر می دانند.
با وجود آنچه پدر و مادر ها می گویند یا انجام می دهند،بسیاری از بچه ها خود را مسئول جدایی پدر و مادر می پندارند.با وجو این،در بعضی از خانواده ها پدر یا مادر یا هردو به بچه می گویند او سبب جدایی آن ها شده است.چنین والدینی می گویند :((تو باعث جدایی ما شدی))،یا ((من به خاطر تو بود که مامان (( بابا )) را ترک کردم)).در چنین مواقعی به جای آن که احساس گناه در بچه کاهش یابد تحکیم و تقویت می شود.بچه هایی که گناهکار قلمداد می شوند،در آینده دچار مسائل روانی جدی و دامنه داری می گردند.
لازم است والدین روی این نکته تاکید ورزند که بچه ها مسئول تصمیمات بزرگتر ها نمی باشند و نباید چنین احساسی را در خود برانگیزند.وقتی پدر یا مادر می کوشد مسئولیت اعمال و کردار خود را بر عهده نگیرد،خیلی راحت آن را به گردن بچه ها می اندازد.بعضی از پدر و مادر ها ادعا می کنند:((این گناه من نیست که زندگی مشترک ما دوام نیاورد،همه ی تقصیر ها به گردن ((جیمی)) (فرزند) بود،او هیچ وقت به ما اهمیت نمی داد و آنچنان آشوبی به پا می کرد که هرگز نتوانیم زندگی آرام و شادی بخشی داشته باشیم.بالاخره همسرم طاقت نیاورد و مارا ترک کرد و راستش را بخواهید گاهی حق را به او می دهم.))
در واقع،بچه ها هرگز قادر نیستند روی تصمیمات والدین تاثیر بگذارند،و پدر و مادر هایی که بچه ها را گناهکار می شمارند،در واقع می خواهند به آن ها بفهمانند که اشتباه از آنهاست.در حالی که واقعیت جز این است.
گاهی اوقات پدر و مادر ها مسئولیت طلاق را به گردن بچه ها می اندازند و به کودکان خود می گویند آن ها طلاق گرفتند.چون این کار از هر حیث به نفع آن ها بود.
برای نمونه،مادر ممکن است به کودک بگوید:((ماری فکر کردم اگر از بابا جدا شوم از هر جهت به سود تو است.)) در این موقعیت ،کودک دوباره در مقابل مسئله ای احساس مسئولیت می کند که کوچکترین تمایلی به وقوع آن نداشته و در واقع کنترلی روی آن نمی توانسته اعمال کند.بچه ها نه می توانند والدین را تشویق به جدایی کنند و نه می توانند ترغیب به آشتی نمایند.در اینجا احساس شکست،عدم کفایت و گناهی که پدر یا مادر دارند،به طور غلط به بچه منتقل می شود.چنانچه والدین مسئولیت عمل خود را به عهده بگیرند،سود آن در دراز مدت،هم نصیب خودشان و هم فرزندانشان خواهد شد.هر چند چنین کاری آسان نیست اما تنها راه موجود و موثر برای قبول مسئولیت زندگی است.وقتی شخصی مسئولیت تصمیمات خود را در زندگی به عهده می گیرد،احساس قدرت واقع بینانه و خشنودکننده ای به او دست می دهد.والدینی که گناه طلاق را به گردن بچه های خود می اندازند،از اینکه اعتراف به اشتباه خود کنند،هراس دارند.آن ها احساس می کنند در زندگی شکست خورده اند(این گونه افراد احتمالاً وقتی در کودکی مرتکب اشتباهی می شدند بیش از حد مورد سرزنش پدر یا مادر قرار می گرفتند).طلاق الزاماً نشانه ی شکست نیست،و بعضی اوقات حتی کاری سازنده و گامی به پیش است.حتی اگر در کوتاه مدت کار شما یک شکست محسوب شود.
هر کس در زندگی برای آنکه پیشرفتی داشته باشد باید چشم به راه پسرفت هایی نیز باشد.محک پیشرفت شخص تعداد شکست ها و اشتباهات او نیست،بلکه پیشرفت هایی است که پس از آن بدست می آورد.پس لزومی ندارد والدین گناه طلاق را به گردن بچه های خود بیندازند.آن دسته از پدر و مادر هایی که فکر می کنند بچه هایشان گناهکارند،لازم است به یک درمانگر مراجعه کنند.
مرکز مشاوره و روانشناسی دیدار
clinicdeedar@
www.clinicdeedar.com