شادکامی
دیدگاه درست درباره ی شاد کامی
برای بسیاری از افراد رسیدن به شادکامی، هدف درجه ی اول در زندگی است. افراد نیروی قابل ملاحظه ای را صرف رسیدن به شادکامی و حفظ آن می کنند، با توجه به اهمیت شادکامی به عنوان یک ارزش انسانی، قابل درک است که شما به دنبال شاد کامی باشید. مشکلی که در مورد جستجوی شادکامی به عنوان یک هدف زندگی وجود دارد، غير قابل پیش بینی و فرار بودن آن است. نومای ناز (۱۹۹۰) شادکامی را به صابونی خیس تشبیه می کند که هرچه محکم تر آن را بگیرید بیشتر از دستتان در می رود. وقتی از زاز درباره ی شاد کامی سوال شد، به نقل از سقراط گفت: او ترجیح می دهد که فیلسوف ناخشنود باشد تا یک گاو شاد کام.
تعریف شادکامی
مردم شادکامی را دو جور تعریف می کنند (بامبستر، ۱۹۹۱؛ واتر من، ۱۹۹۳). یک تعریف برای شادکامی معادل دانستن آن با روشی زیادی است. این نوع شادکامی غیر قابل پیش بینی و زودگذر است، به دلیل این که حالت های خوشی طبق یک برنامه ی متناوب به وقوع می پیوندد می تواند اعتیاد آور باشد (هر چه محکم تر بگیرید بیشتر از دستان در می رود این ها چیزهایی هستند که زاز (۱۹۹۰) امتیازات زندگی» می نامد. گرچه خوشی ها موجب می شود که دنیا ارزش زیستن را داشته باشد، ولی این خطر را دارد که افراد همه ی زندگی شان را صرف رسیدن به آن می کنند. می توان استدلال کرد (به عنوان یک قضاوت ارزشی) که بسیاری از افراد به جای آن که لحظات لذت بخش طبیعی زندگی را بپذیرند و نیروی خود را صرف اهداف و موفقیت های بلندمدت کنند، با صرف نیروی خود به خوشیهای گذرا، زندگی خود را تباه می سازند. تعریف دوم از شادکامی، شادکامی را «رضایت کلی از زندگی می داند. با توجه با این تعریف می توان شادکامی را نوعی «رضایت ذهنی» نامید (دينر، ۱۹۸۴). که با مواردی مانند آنچه که در «مقیاس رضایت از زندگی، وجود دارد، توصیف می شود.
1- از جهات زیادی زندگی من به ایده آل هایم نزدیک است.
۲- شرایط زندگی من عالی است.
۳- تا به حال چیزهای مهمی را که از زندگی می خواستم، به دست آورده ام.
۴- از زندگی ام راضی هستم.
۵- اگر می توانستم دوباره زندگی کنم، تقریبا هیچ چیزی را تغییر نمی دادم.
مفهوم رضایت از زندگی نشان دهنده ی آن است که رسیدن به خوشی ها از طریق یافتن ثبات عاطفی و آرامش، سودمندتر از دل خوش کردن به تجارب هیجانی غیر قابل پیش بینی و تحمل افسردگی در میان این دوره هاست. مطالعات پژوهشی نشان داده اند که شادکامی کلی بیشتر به فراوانی لذت های کوچک مربوط است و با لذت های بزرگ اما نادر ارتباط کمتری دارد (دينر، سندویک و پاوت، ۱۹۸۹).
بیشتر افراد این عقیده را نمی پذیرند که میزان شادکامی افراد بستگی به انتظارات، برداشت ها و نیز تقاضاهای آنها از زندگی دارد. این یک واقعیت است که وقتی اتفاق خوبی می افتد، احساس خوبی پیدا می کنید و زمانی که اتفاق بدی می افتد، احساس بدی دارید (فیست، بادر، یاکوبس، میلز و تان، ۱۹۹۵). البته اثر رویدادهای خوب و بد بر سلامت شما با نحوه ی مقابله شما با آنها و یکپارچه کردن آنها با زندگی تان تعدیل می شود. به عبارت دیگر برداشت شما از خودتان به شما کمک می کند تا حتی زمانی که رویدادهای زندگی تان خوشایند نیست، باز هم احساس شادکامی خود را حفظ کنید. این اشتباه است که فکر کنیم شادکامی به وسیله ی رویدادهای خارجی به وجود می آید. بسیاری از مردم معتقدند تنها در صورتی خوشحال می شوند که یک اتفاق بیرونی رخ بدهد. آنها می گویند: ” من زمانی احساس شادکامی می کنم که… ”
– بتوانم همسر دلخواهم را پیدا کنم.
– بتوانم در یک قرعه کشی برنده شوم و یا پول زیادی به دست آورم.
– طرحی که بر روی آن کار می کنم موفق شود.
– برخی از مسایل زندگی ام برطرف شوند.
نمونه ی بارز این تصور غلط یعنی دست یابی به شادکامی از طریق رویدادهای بیرونی در مطالعه ای بر روی افرادی که در یک قرعه کشی برنده شده بودند، مشاهده شد (بریکمن کوس و پائف، ۱۹۷۸). این افرادی که از ۵۰ هزار تا یک میلیون دلار برنده شده بودند، طبیعتا به خاطر شانس خوبشان خوشحال بودند. ولی این احساس به طور عجیبی کوتاه مدت بود، چون بردن چنین پول کلانی موجب شده بود تا دیگر رویدادهای لذت بخش زندگی، کم رنگ تر شود. برندگان قرعه کشی خیلی زود فراموش کردند که چگونه از فعالیت هایی که موجب رضایت آنها می شد، لذت ببرند. با توجه به این که خوشی آنها نتیجه ی یک هدیهی خارجی (قرعه کشی) بود، تنها چیزی که از آینده انتظار داشتند، برنده شدن در یک قرعه کشی حتی بزرگ تر بود. همان طور که قبلا ذکر شد، زندگی کردن به خاطر لذت های زودگذر عوارض خاص خود را دارد: اول این که افراد بخش زیادی از وقت خود را در انتظار «روز شانس، تلف می کنند (که البته ممکن است هرگز فرا نرسد) دوم، اگرچه لذت حاصل از رویدادهای خارجی ممکن است زیاد باشد، اغلب کوتاه مدت بوده و موجب می شود تا رضایتی که می توان از لذت های درونی کوچک تر اما قابل پیش بینی به دست آورد، تضعیف شود (داینر، کلوین، پاوت و المن، ۱۹۹۱).
برنامه ای برای افزایش شادکامی
شما می توانید با انجام فعالیتهای زیر احساس شادکامی را در خود افزایش دهید:
1- فعال باشید و خودتان را سرگرم سازید.
2- روابط شخصی رضایت بخشی برقرار کنید.
3- به فعالیت های معنی دار بپردازید.
4- تفکر منفی خود را کنترل کنید.
5- مسایل را سازمان داده و برنامه ریزی داشته باشید.
6- اهداف و انتظارات چالش انگیز و در عین حال واقع بینانه داشته باشد
7۔ تفکر مثبت و خوش بینانه ی خود را توسعه دهید.
8- از وضع موجود لذت ببرید..
9- برای آینده تان اهدافی انتخاب کنید.
10- به افراد دیگر علاقه مند شوید.
11 – از هویت شخصی خود آگاه باشید.
12- برای مسایل و انتظارات منفی راه حل هایی پیدا کنید.
13- قدر آرامش درونی را بدانید.
در مطالعاتی پژوهشگران دریافتند افرادی که در خصوص به کار بردن این اصول بنیادی آموزش دیده بودند، در مقایسه با گروه کنترل شده ای که این آموزش ها را دریافت نکرده بودند، احساس شادکامی بیشتری می کردند. بنابراین شما می توانید با یادگیری و استفاده از راهبردهای مناسب، احساس شادکامی خود را افزایش دهید.
چند نکته مهم درباره ی شادکامی
از مطالعاتی که درباره ی احساس شادکامی انجام شده، می توان نتایج زیر را به دست آورد :
1- رویدادهای لذت بخش زندگی تا آن جایی که از ارزش لذت های روزمره نکاهند، شیرین و ارزشمند هستند، با وجود این بهتر آن است که نیروی خود را صرف رسیدن به یک زندگی رضایت بخش کنید تا این که به دنبال لذت های لحظه ای و زودگذر از راه های انحرافی و ناسالم باشید.
2- شما می توانید با یادگیری راههای افزایش رضایت و نیز یادگیری راههای مقابله با ناخشنودیها، به زندگی رضایت بخشی دست بیایید.
3- هر فرد به روابط نزدیک با دیگران و سیستم حمایتی خوب نیازمند است.
4- سالم ترین راه، انتخاب اهدافی است که معقولند و در جریان زندگی برای شما رضایت فراهم می کنند.
5- رضایت در زندگی بیشتر از روند حل و فصل مشکلات به دست می آید (تسلط گرا بودن ) تا از رسیدن به اهداف خاص (عملکرد گرا بودن)
فرزندان خود را مقابله کننده بار آوریم
یکی از بهترین راه ها برای تسلط یافتن بر عقاید، تصورات و مهارت های تازه، باد دادن آنها به دیگران است. ترکیب مجموعه ی چیزهایی که در این کتاب آموختید، برای رسیدن به آن چه که برای رشد به عنوان فردی که می داند چگونه با چالش های زندگی کنار بیاید، مفید خواهد بود. یک نقطه شروع خوب، بررسی مقابله از زاویه ی مقابل آن است. چگونه می توانید کودکی درمانده و ناتوان پرورش دهید؟ یک راه، پرورش کودک در دنیایی است که هیچ فرصتی برای تجربه ی موفقیت به او نمی دهد. اگر چه هیچ کس نمی خواهد این کار را بکند، متأسفانه بسیاری از کودکان دقیقا به همین شیوه رشد می یابند. کودکانی که مهارت های اساسی لازم برای تحصیل را کسب نکرده اند در مدرسه عقب می افتند و خود را احمق و ناتوان در یادگیری تلقی می کنند. کودکانی که در فقر و محرومیت رشد می کنند، فرصت کمتری برای احساس تسلط و کفایت دارند، بنابراین با روی آوردن به فعالیت های ضد اجتماعی و غیر قانونی می خواهند احساس کفایت نمایند. بعد از ملاحظه توصيف بالا و نکاتی که از این کتاب یاد گرفتید، درک ارزش فراهم آوردن فرصت برای تجربه ی خود کار آمدی، کفایت و تسلط برای کودکان، آسان تر خواهد بود. بچه ها به کنجکاوی نیاز دارند، آنها باید اشیا را امتحان کنند و یاد بگیرند که می توانند بر محیط اجتماعی و فیزیکی خود تأثیر بگذارند.
یک راه دیگر برای آموختن درماندگی به بچه ها، آسان جلوه دادن امور برای آنهاست. انسان به وجود چالش هایی برای تسلط یافتن و موانعی برای غالب آمدن نیاز دارد. از طریق این فرآیند است که ما یاد می گیریم چگونه اهداف معنی داری انتخاب کرده و توانایی خود را برای تحمل شکست بهبود ببخشیم. جامعه ی غذاهای حاضری و پرشتاب ما، با ساده و سطحی و راحت کردن زندگی، درماندگی را ترغیب می کند (اسکینر، ۱۹۸۶). وقتی دلمان سرگرمی می خواهد، سریع تلویزیون را روشن میکنیم یا روزنامه میخوانیم که مستلزم تفکر و تمرکز زیاد نیست. اگر گرسنه هستیم به حد کافی غذای یخ زده در اختیار داریم. لازمه ی کسب
بالهای، تلاش جمعی برای حفظ احساس خود کارآمدی و کفایت از طریق دنبال و سرگرمی ها، علایق و فعالیت هایی است که مستلزم خویشتن داری و تمرین و ممارست است. مشخصه توانمند بودن در جامعه ی ما یعنی صرف زمان برای رسیدن به احساس خودکفایی و فردیت . کودکان به الگوهای خوبی نیاز دارند تا یاد بگیرند چگونه در بزرگسالی افرادی همه جانبه شوند.
کودکان با یادگیری نحوه ی استفاده از مهارت های مقابله ای، مانند آنهایی که در این کتاب توصیف شده اند، مقابله کننده بار می آیند. می توان به بچه ها یاد داد که به هنگام مواجهه با مسایل، با پذیرش مسئولیت مسئله، بهترین راه حل را انتخاب کنند. رویکرد حل مسئله جانشین بهتری برای قشقرق به پا کردن و یا تسلیم شدن در برابر مشکلات است.
مزایای مقابله کننده بودن
مقابله کننده بودن یعنی تلاش برای یادگیری و به کار بستن مهارت های مقابله ای آموخته شده در این کتاب، افراد مقابله کننده با پایداری و استقامت با مسایل روبرو می شوند. زمانی که قادر به کنترل موقعیت دشوار نیستید، بر روی راهبردها، سبک تفکر و واکنش های عاطفی خود کار کنید و آنها را بهبود بخشید. داشتن نگرش مقابله ای نسبت به زندگی، احساس خود کار آمدی و کفایت مقابله کننده ها را تقویت می کند، ولی نیازمند تلاش شخصی است. آیا این مسئله ارزش تلاش کردن را دارد؟ آلبرت بندورا مزایای زیر برای مقابله کننده بودن بر میشمرد (بندورا ۱۹۸۹): ١- مقابله کننده ها اهداف بالایی انتخاب می کنند چرا که می دانند چگونه از مهارت های حل مسئله ی خود در هنگام مواجهه با دشواری ها استفاده کنند.
مرکز مشاوره دیدار 02188893258
http://t.me/clinicdeedar
www.clinicdeedar