خشم کودکان
خشم احساسی است که سرزنش،ملامت و سر کوفت را ابراز می کند و باعث می شود که شخص توجه اش را از خودش دور کند و از افکار و احساسات درونی خود فاصله بگیرد.نتیجه ی این کار احساس خود در نقش یک قربانی است.بچه ممکن است به خاطره یک اسباب بازی گم شده،از دست باران که بازی اش را بر هم زده است،یا یک اسباب بازی شکسته شده خشمگین شود.با متهم کردن یا مقصر دانستن هر کس یا هر چیز،او در واقع ناتوانی خود را اعلام می کند،چون نمی تواند گذشته را تغییر بدهد یا افراد دیگر را کنترل بکند؛در اصل او اعلام می کند که شادمانی اش وابسته به نیروهای خارج از اوست و خودش هیچ کاری از دستش بر نمی آید.توجه به خارج از خود،وی را از تمرکز بر درون و بر احساساتی که خود می تواند آن ها را کنترل کند باز می دارد.
بچه عصبانی بر این نکته تمرکز می کند که شما خیلی بد هستید،چون دیر آمدید و وی را بیرون نبردید،و به این ترتیب از غم و اندوه از دست دادن یک فرصت خوب برای بازی والیبال اجتناب می کند.با وجود این،از دست دادن بخشی از بازی والیبال خیلی کمتر از نا امیدی حاصل از دیر برگشتن به منزل و اعمال کنترل بر رفتار پدر،تاثر برانگیز است.در واقع،واقعیت در لحظه ی حاضر خیلی خیلی بهتر است از ماجرای سرزنش آمیزی که ذهن به آن می افزاید.
برای این که به بچه ی عصبانی خود کمک کنید:
سوال هایی از او بپرسید که بتوانند افکاری را که باعث خشم او شده اند بشناسد و او را به آن احساساتی وصل کنند که با ملامت و سرزنش همراه نیستند.این افکار آزار دهنده معمولاً نفی کننده ی واقعیت هستند،مانند:((نباید این گونه باشد)) یا ((او نباید عصای مرا می شکست)) یا تقاضای چیز های غیر ممکنی چون:((می خواهم برگردم خانه))(وقتی ماشین ندارید).
سوال هایی از بچه عصبانی خود بپرسید که رابطه ی او را با خودش برقرار کنند و بر افکار و احساس هایی تمرکز کند که با سرزنش و ملامت همراه نیستند.
به محض این که بچه ها توجه خود را به آن چه در بدنشان وجود دارد منتقل کنند غالباً واقعیت را به راحتی می پذیرند،یا اگر نپذیرند،به نظر می آید که با راه حل های سازنده با آن ها کنار می آیند یا واکنش نشان می دهند.