تفاهم در ازدواج
اساس هنر زیستن، داشتن کنترل بر خویشتن است. شناخت امکانات وجودی و طرز استفاده مطلوب از آنها. وقتی از واژه «کنترل» به معنی شکل دادن رفتار شخصی از طرف شخص دیگر استفاده می شود، این واژه زیاد خوش آیند نیست و احساس مثبتی را برنمی انگیزد. اما در اینجا مقصود ما کاملا چیز دیگری است. در این متن منظور ما از کنترل این است که خود شما می توانید عاملی فعال برای رساندن خودتان به خواسته هایتان باشید. می توانید تصمیم بگیرید و برای رسیدن به هدفهایتان به عمل بپردازید. مخصوصا در زمانهایی که خواسته های شما بستگی زیادی به همکاری با شرکت دیگران ندارد.
واضح است که انسان نمی تواند بر تمام جنبه های زندگیش کنترل کاملی داشته باشد، شما فقط در مورد آن قسمت از زندگیتان می توانید آزادانه و مستقلا تصمیم بگیرید که نیازی به همکاری با اشتراک مساعی شخص دیگر ندارد. شما آزادید برای رسیدن به نیازهای شخصی خودتان راه حل هایی را در نظر بگیرید، انتخاب کنید و به عمل درآورید. ناحية اختيار شما ممکن است مثلا در محدوده های : باشد:
تصمیم هایی هم هستند که عملا در فهرست اول جای می گیرند، اما بسیاری از خانمها طوری به آن نگاه میکنند که گویی در لیست دوم است. مثل پیوستن به یک جمعیت اجتماعی یا به دنبال کار تازهای گشتن.
معمولا گرفتن موضع مخالف، از ترس به وجود آمدن اختلاف یا صرف وقتی که معمولا آن را برای دیگران مصرف میکردند هم برای خانمها سخت است و هم برای آقایان. بنابراین هیچ کدام میلی به این گونه تصمیم گیریها نشان نمی دهند.
به این ترتیب می بینیم که در عین حال که بسیاری از محدودیت های واقعی ما را از داشتن کنترل کلی بر زندگیمان باز می دارند باز هم می توانیم مسئولیتهای بیشتری در مورد رسیدن به خواسته های خودمان احساس کنیم.
موضوع مهمی که در اینجا می خواهیم با شما در میان بگذاریم این است که بسیاری از مردم احساس میکنند هیچ کنترلی بر آنچه برایشان اتفاق می افتد ندارند. اما احساس مردان و زنان در این مورد متفاوت است. مردها میگویند «کنترل سرنوشت» را نمی توان در دست گرفت چون طوری بار آمده اند که باور کنند هیچ اختیاری ندارند به جز اینکه در تمام مدت عمرشان یک کار خوب دائمی داشته باشند. همچنین به دلیل اینکه به مردها آموخته شده که احساساتشان را بیان نکنند، آنها اغلب هیجانات و ترسهایشان را حتی از خودشان پنهان نگاه می دارند.
بیشتر خانمها هم به نوع دیگری در مورد کنترل سرنوشت فکر میکنند. چون به دلائل مختلف بسیاری از خانمها فکر میکنند باید به دیگران وابسته باشند – به والدین، همسر و حتی فرزندان آنها آموخته اند که خود را مسئول رسیدن به نیازهای خودشان ندانند. آنها به این باور رسیده اند که از برآوردن نیازهای دیگران (فرزندان، همسران، والدین، رؤسا) به بالاترین احساس رضایت و ارضاء دست می یابند اما فکر کردن در مورد نیازهای خودشان و عمل کردن به آن به نظرشان نوعی خودخواهی می آید و انتظار دارند دیگران در آن موارد فکر کنند، تصمیم بگیرند و عمل کنند. لازمه این نقش این است که به جای دست زدن به اعمالی که می توانند برآورنده نیازهای شخصی ما باشند باید پاسخگوی نیازهای دیگران باشیم. پس بی دلیل نیست که چنین تعداد زیادی از خانمها هیچ کنترلی بر زندگی خودشان ندارند.
واضح ترین فایده ای که شما از این کار می برید این است که به موقع به خواسته های بیشتری می رسید، علاوه بر آن وقتی شهامت و اعتماد به نفس عمل کردن به اراده خود را به دست آورید، برای خود ارزش شخصی بیشتری قائل می شوید و در هر وضعیت تازه این ارزش افزایش می یابد. بیشتر به درکهای خود اعتماد می یابید و کمتر منتظر موافقت دیگران می مانید و کمتر برای رسیدن به احساس ارزش به دیگران متکی خواهید بود. چون آن را از دستاوردهای خودتان بدست می آورید، کمتر محتاج تعریف و تمجید دیگران هستید.
خانمها و آقایانی که دوره های ما را دیده اند در گزارشهای خود بارها به این موارد اشاره کرده اند:
«حالا احساس میکنم برای کارهایی که در زندگی میکنم خودم حق انتخاب دارم و نتیجه این انتخاب کاملا به خودم مربوط است. هیچکس دیگر را : نمی توانم مسئول بدانم و از هیچکس نمی خواهم که برایم تصمیم بگیرد. کاری که در گذشته همیشه انجام میدادم. من هنوز راه درازی را در پیش دارم. اما برای اولین بار در زندگی احساس میکنم در پایان این تونل نوری وجود دارد.»
قبل از گذراندن این دوره احساس میکردم خاک زیر پای همه هستم. حالا با روشهایی که آموخته ام احساس کاملا متفاوتی دارم. حالا تشخیص میدهم تنها چیزی که اهمیت دارد اندیشه ها و تفکرات خودم است. من حق دارم نیازها و اندیشه هایم را بیان کنم و مورد احترام قرار بگیرم. همچنین آموخته ام که در عین حال که به نیازها و عقاید دیگران احترام می گذارم حق دارم فورأ تسلیم نشوم و نگذارم فقط آنها به خواست خودشان برسند و خواسته های مرا نادیده بگیرند. حالا آموخته ام که هر دو طرف میتوانند به رضایت برسند. من حالا حقیقتا در مورد خودم بعنوان یک انسان احساس بهتری دارم. آموخته ام که واقعا خودم را دوست بدارم
«این دوره به من کمک کرده است که روش زندگیم را تعیین کنم. مثلا نگذارم رویدادها بیشتر از آنچه که دوست دارم بر من تأثیر بگذارند. فهمیده ام که خودم می توانم کنترل زندگی خودم را در دست داشته باشم و دارم. حالا کنترل و اختیار وضعیت هایی را که در آنها هستم برحسب ساعت، روز و سال، در دست دارم. این دوره به من برای انجام این کارها، روشهای زیادی آموخته است. بعضیها تازگیا دارند و بعضی دیگر برایم آشنا بودند و حالا روشن تر شده اند.»
اغلب تصمیم گیری برای به عهده گرفتن مسئولیت در زندگی حالت انسان را نسبت به دیگران تغییر میدهد. در عین حال که ممکن است یک روال هیجان انگیز و پرقدرت باشد ممکن است ترسناک هم بشود. انسان می بیند که در نهایت تنها خودش مسئول اعمال و تصمیم های خود است. میفهمد که باید برای شناخت و ارضاء بسیاری از نیازهای مهم خود فقط به خودش متکی باشد، شاید مسئله برایمان روشن تر شود اگر بدانیم همیشه کنترل داشته ایم. تا به حال آن را در جهت معینی بکار میبردیم، حالا میخواهیم انتخاب دیگری داشته باشیم.
اولین قدم در راه رسیدن به مسئولیت بیشتر در زندگی آگاهی به نیازها و خواسته هایتان است. با وجود اینکه در نگاه اول دانستن نیازها و خواسته های خود امری واضح به نظر می رسد، اما در عمل اصلا اینطور نیست؛ مخصوصا در مورد خانمهایی که زمینه تربیتیشان این است که باید فکرشان فقط متوجه نیازها و خواسته های دیگران باشد. پرورش دهنده باشند و بدون خودخواهی خود را وقف بچه ها، خانواده و رؤسایشان سازند. ممکن است خانمهایی باشند که زمانی چنان دراز را در خدمت نیازهای دیگران بوده اند که دیگر برایشان مشکل و حتی غیرممکن باشد که به صورت مثبتی به نیازها و خواسته های خودشان هم فکر کنند. بعضی خانمها به ما میگویند:
من همیشه فقط سعی کرده ام شوهر و فرزندانم را خشنود سازم. هرگز زیاد در مورد خودم فکر نکرده ام.»
به من آموخته بودند که صرف وقت برای خودم و انجام آنچه که مورد نیاز خودم است، خودخواهی است و من از پرداختن به آن احساس گناه میکردم.»
مردها هم اغلب از نیازها و خواسته های مهم خود بی خبرند، چون طوری بار أمدهاند که احساس می کنند در سراسر زندگی بزرگسالیشان باید کار کنند. بسیاری از آنها چنان به دام پیشرفتهای شغلیشان یا فقط پول درآوردن می افتند که وقتی برای فکر کردن در مورد اینکه از زندگی چه می خواهند، پیدا نمی کنند، و بسیاری از انها احساس میکنند هیچ اختیار و انتخاب دیگری ندارند. ما این نظریه ها را از مردها شنیده ایم:
برای بیشتر مردم قدم اصلی تشخیص این حقیقت است که آنها هم حق دارند به نیازهای مهم خودشان برسند. لازمه برداشتن این قدم و قدم بعدی که آگاهی از نیازهای مهمشان است، اغلب پوست انداختن های مداوم از توقعات و انتظارات تحمیلی جامعه است. این کار، در عین حال که مبارز می طلبد، پاداش دهنده هم هست و اولین قدم در راه آگاهی بیشتر است.
در دوره های ما، مدرسین با جلب توجه شرکت کنندگان به زندگی روزمره شان شروع می کنند: چگونگی گذراندن وقت، ارزشیابی چیزهایی که دوست دارند یا دوست ندارند. چه تغییراتی مایلند در آنها بوجود آورند. کدامیک از نیازهای حال آنها برآورده می شود و کدامیک برآورده نمی شوند؟ و بعد پیشنهاد میکنند چندین روز دقیقا برنامه روزانه شان را برحسب زمان به صورت فهرستی بنویسند تا متوجه شوند وقتشان را چگونه می گذرانند. مثلا برنامه خود من تقریبا چنین است:
6/30 – جمع کردن و منظم کردن رختخوابها.
1- بعد از ظهر – نماز، تلفن به دوستان، کمی استراحت
2/30- جمع و جور آشپزخانه و شستن ظرفها.
3/30 – انجام کارهای فرهنگی، مطالعه، ترجمه یا خیاطی.
10- خواب.
این تمرین، در مورد اینکه عملا وقتتان را چگونه می گذرانید به شما بصیرتهای ارزشمندی میدهد و به تشخیص نیازهایی که دارید و فکرش را نمی کردید یا عملی در مورد آن انجام نمیدادهاید، کمک میکند و این اولین قدم برای به وجود آوردن تغییراتی در راه رسیدن به خواسته های مهمتان می باشد.
این روال تفکر در مورد خواسته ها و تغییراتی که دوست دارید انجام دهید مقادیر متفاوتی از وقت و انرژی شما را می گیرد. بستگی دارد به اینکه قبلا تا چه حد روی خود کار کرده اید و در حال حاضر تا چه حد می خواهید خود را درگیر آن کنید. ممکن است به این نتیجه برسید که لازمه برآورده شدن خواسته هایتان، به وجود آوردن تغییرات کوچکی در زندگیتان می باشد یا نیازهای بسیار مهمی دارید که رسیدن به انها روی روابط شما با دیگران تأثیر زیادی میگذارد. البته نوع و سطح خواسته ها و نوع و اندازه تغییراتی که می خواهید به وجود آورید، بستگی دارد به انتخاب شخصی خودتان. ما هیچگونه خواسته یا نیاز بخصوصی را به صورت «باید» یا «نباید» به شما پیشنهاد نمی کنیم، بلکه روالی را ارائه می دهیم که با انجام آن می توانید در رسیدن به خواسته های خودتان موفق تر باشید. این نیازها انواع مختلفی دارند نیازهای عاطفی، روانی، مادی، جسمی، ورزشی و تفریحی که هرکدام می توانند در برگیرنده نیاز یا خواسته ای باشند. مثلا : داشتن وقت آزاد بیشتر. ازدواج کردن. گذراندن یک دوره دانشگاهی. کار بهتر. گسستن ارتباطی که دیگر برایتان ارزشمند نیست. آموختن یک مهارت تازه. بیشتر ورزش کردن. وقت بیشتری را با بچه های خود بودن. پیدا کردن کاری برای کسب درآمد بیشتر. پیدا کردن کاری برای دستاوردهای شخصی و آموزشی بچه داشتن یا نداشتن. به گروه اجتماعی جالبی پیوستن. مسافرت کردن. دوستان بیشتری داشتن. بهتر کردن روابط خود با والدین.
در زندگی شما ممکن است زمانی پیش بیاید که میل شدیدی به داشتن بچه و گذراندن وقت زیادی با آنها داشته باشید و در زمان دیگر نیاز شدید شما ممکن است دستیابی به هدفهای شغلی باشد و یا همانطور که روز به روز این مسئله بیشتر عمومیت می یابد، ممکن است لازم بدانید برای بدست آوردن پول کار کنید. آن وقت می خواهید برای پیدا کردن کار تازه و آماده شدن برای شغلی که دوست دارید در آینده داشته باشید، قدم پیش گذارید.
وقتی خودتان در مورد خواسته هایتان در زندگی صاحب نظر باشید، قدم بعدی آموختن راههای به وجود آوردن تغییرات مؤثری در زندگیتان است مخصوصا وقتی ان تغییرات روی دیگران هم تأثیر می گذارد. بطوریکه گفتم یکی از راههای اساسی رسیدن به خواسته های شخصی و ایجاد تغییرات تازه قدرت صداقت – یعنی بیان منظور و حرف دل را زدن است.