Notice: Function _load_textdomain_just_in_time was called incorrectly. Translation loading for the antispam-bee domain was triggered too early. This is usually an indicator for some code in the plugin or theme running too early. Translations should be loaded at the init action or later. Please see Debugging in WordPress for more information. (This message was added in version 6.7.0.) in /home/clinicde/public_html/wp-includes/functions.php on line 6114
Notice: Function _load_textdomain_just_in_time was called incorrectly. Translation loading for the rocket domain was triggered too early. This is usually an indicator for some code in the plugin or theme running too early. Translations should be loaded at the init action or later. Please see Debugging in WordPress for more information. (This message was added in version 6.7.0.) in /home/clinicde/public_html/wp-includes/functions.php on line 6114
Notice: Function _load_textdomain_just_in_time was called incorrectly. Translation loading for the wordpress-seo domain was triggered too early. This is usually an indicator for some code in the plugin or theme running too early. Translations should be loaded at the init action or later. Please see Debugging in WordPress for more information. (This message was added in version 6.7.0.) in /home/clinicde/public_html/wp-includes/functions.php on line 6114
Notice: Function _load_textdomain_just_in_time was called incorrectly. Translation loading for the hueman domain was triggered too early. This is usually an indicator for some code in the plugin or theme running too early. Translations should be loaded at the init action or later. Please see Debugging in WordPress for more information. (این پیام در نگارش 6.7.0 افزوده شده است.) in /home/clinicde/public_html/wp-includes/functions.php on line 6114 تاثیر باورها بر زندگی | مرکز مشاوره دیدار
توضیحی که آدمی درباره ی رابطه اش با عالم ارائه می دهد، در معرض انتقاد، شک، تغییر، حذف و اضافات مداوم است. در اینجا، میکوشیم ” الگوی عملی” در اختیار بگذاریم که به اندازه کافی ساده و در عین حال جامع باشد. برای این منظور از دستگاه های فلسفی، دینی، روانشناسانه و علمی بسیاری سود خواهیم جست. در زمان خواند، بخواهید که فکر خود را باز نگاه دارید و از قضاوت یا نقی مطالب به عنوان درست و غلط بپرهیزید؛ آنرا در پس ذهن خود به عنوان “شاید درست باشد” نگاه دارید و داوری نهایی خود را به چند ماه با سالها بعد، محول کنید. نگاهی به تاریخ علم و معرفت روند مداومی را به ما نشان می دهد که پیوسته در حال تغییر و سازش یافتن با دستگاه های باوری جدید بوده است. اگر جز این بود، ما هنوز در اعصار تاریک تاریخ می زیستیم. ما در مقابل هر دانشمند و متفکر زمانه اش مقاومت کردیم، و سپس فرزندان مان و فرزندانشان آنها را به عرش بردند. احتمالا نبیره ها و ندیده های مان دوباره مجسمه ی آن افراد را پایین می کشند، تا مجسمه ها خود را به جای آنها بنشانند. بنابراین، خشک اندیشی و ایستادگی در مقابل جریان تکاملی رشد ذهنی و معنوی، غیر علمی، نابخردانه و عبث است. ما موجوداتی چند بعدی هستیم. دارای سطوح وجودی بسیاری خود هستیم. دارای تن، ذهن و جانیم. می توان گفت که کالبدی جسمانی، عاطفی، ذهنی و معنوی داریم. این کالبدها به ترتیب غیر فیزیکی تر می شوند و به حالت انرژی نزدیک تر. لازم نیست چندان به ذهن و قوۀ تصور خود فشار بیاوریم تا دریابیم که عواطف می توانند در اندیشه ها و کردارهای ما تأثیر بگذارند. پژوهشهای درمانی تأثیر مخرب عواطف را در جسم کشف کرده است. گاه این تأثیرات چنان جسم را فرسوده و آسیب پذیر می کند که دیگر نمی تواند در مقابل انواع و اقسام بیماری ها مقاومت کند.
ما خود واقعیت خود را می آفرینیم
بارها به این واقعیت اشاره کردیم، اما باز هم لازم است آنرا تکرار کنیم زیرا به سختی اجازه می دهیم که وارد ذهن مان شود و بر دلمان بنشیند. آری این ما هستیم که با اندیشه ها، عواطف، قوه تخیل، ارزشها و اعمال مان، واقعیت پیرامونی مان را می آفرینیم.
به بیانی ساده تر:
ما همانی خواهیم بود که باور می کنیم هستیم.
دیگران همانی هستند که ما باور میکنیم هستند.
واقعیت همانی است که ما باور می کنیم هست.
همه همان رفتاری را به ما روا می دارند که ما به آنان روا می داریم.
صافی شخصیت
اجازه دهید به شکل یک مراجعه کنیم. در بالا، دایره ای را می بینیم که لوله ای از آن به سوی پائین سرازیر است که “ساختار امنیت” نامیده شده است. دایره نمایانگر جان، یعنی مایه حیات و اندیشه مان است.
در اینجا در مرکز دایره آگاهی معنوی ناب را می یابیم. با شروع حرکت رو به پائین این آگاهی ناب از میان آن لوله، یعنی ساختار منیت به سوی واقعیت بیرونی، ناگزیر باید از صافی های بسیار شرطی شدگی های شخصیت مان بگذرد. در روند گذار این اندیشه – انرژی ناب و تعدیل نشده به سوی واقعیت بیرونی، بارها تحریف و دگرگون می شود و سرانجام بسیار متفاوت از سرشت ناب اولیه اش، از آن لوله بیرون می آید.
نمونه ی آن، داستان مردی است که نسبت به دوستی احساس مهر می کند و محرک ابراز آن مهر از جان سرازیر می شود، اما وقتی به سطح می رسد، از میان صافی های متعددی نظیر صافی های زیر گذشته است.
” آدمها مهر خود را نشان نمی دهند.”
“اگر مهرم را به او نشان دهم، آنرا بد تعبیر نمی کند؟”
“چه اگر دوستی مرا نپذیرد؟”
“من دوست ندارم طرد شوم.”
بنابراین به جای آن که محرک در قالب در آغوش کشیدن مهربانانه آن دوست متجلی شود، تبدیل به “اردنگی” و این گفته می شود “بابا، چطوری؟”
چنین شرطی شدنهایی وارد تمامی اعمال، اندیشه ها و درک و دریافت های مان می شود و واقعیت مان را می آفریند. آدمها را از پشت عینک باورها و ارزشهای خودمان می بینیم و نه به صورتی که هستند.
آنها را امریکایی، روسی، عرب، اروپایی، ایرانی، یونانی، پولدار، فقیر، زیبا، زشت، مرد، زن،بودایی، عارف، مادی،زشت، مرد، زن، پیر، جوان، مسیحی، یهودی، مسلمان عارف، مادی، مهم، بی اهمیت، باهوش، خنگ و مانند آن می بینیم. تمامی این داوری های مبتنی بر شرطی شدنهای فردی مان است. ما به ندرت خود و دیگری را به شیوه ای درست و تحریف نشده می بینیم روند شرطی شدن مان از سنین بسیار پائین و توسط مادر و پدرمان آغاز میشود. از لحظه ای که آگاهی مان در زهدان مادر کانونی می شود، روند دریافت نوسانات نگرش ها و عواطف مادر و پیرامون مادر را آغاز میکنیم. این شرطی شدن را در سالهای اولیه با خانواده مان ادامه میدهیم. خانواده جایی است که ارزشها و نگرش های بنیادی مان از راه مشاهده و نسخه برداری یا در غیر این صورت واکنش به اندیشه ها و اعمال پدر و مادرمان در آن شکل می گیرند. در مدرسه، از راه قیاس با آموزگاران و فشار گروه همسالان، پذیرش برخی از ارزشهای اجتماعی را آغاز می کنیم. باورهای خود را نسبت به رابطه زن و مرد با مشاهده پدر و مادر می آفرینیم و دیرتر تقریبا مطمئنا همان ساز و کارها و بازیهایی را که در رابطه آنها با یکدیگر و یا رابطه ما با آنها مشاهده کردیم، از نو می آفرینیم. اگر پدر و مادرمان اغلب دعوا می کردند، ممکن است باورمان درباره سرشت یک رابطه به هنجار” شامل تملک گرایی، حسادت، رقابت و ناهم آهنگی کلی شود. ممکن است خود را آماده وضعیتهای مشابهی کنیم که بنا به باورمان باید با آنها روبرو شویم. این حالت تا زمانی که چنین وضعیتی را در اثر رشد فردی و ارتباط صادقانه دگرگون نکنیم، ادامه خواهد یافت.
اگر در کودکی با ما بدرفتاری شده باشد و ما خود را قربانی دیده باشیم، ممکن است باور کنیم آدم بدی هستیم، بی ارزشیم و سزاواریم که زجر بکشیم و رنج ببریم. مستقیم و غیر مستقیم به دنبال دوستان، روابط یا همسری می رویم که به ما کمک کنند تا با بدرفتاری آنها با ما، این واقعیت را از نو بیافرینیم و به این ترتیب باورمان به قربانی بودن را ارضا کنیم. اگر با بیماری و باورهایی از قبیل عجز در مقابل میکروبهای وحشی که بی دلیل به ما حمله می کنند، دست و پنجه نرم می کنیم، احتمالا از لحاظ روانی و فیزیولوژیکی نسبت به بیماری آسیب پذیرتر شده ایم. اگر بر این باوریم که تنها از راه مریض بودن می توانیم جلب توجه و مهر کنیم، ناخودآگاه برای خود بیماری ایجاد می کنیم تا توجه عزیزان مان را جلب کنیم، یعنی توجه کسانی را که به باور ما در غیر این صورت ما را نادیده خواهند گرفت. اگر در مدرسه، آموزگاران مان به ما گفته باشند که کودن و نالایق هستیم و ما را به خاطر اشتباهات مان تنبیه کرده باشند، می توانیم به شکل فزاینده ای از امتحان کردن چیزهای نو به دلیل ترس از شکست بهراسیم.
سیر دایره ای باورها
ساز و کار این سیر دایره ای عبارت است از:
1- باورهای مان، عواطف مان را می آفرینند.
2- عواطف مان، رفتارهای مان را می آفرینند.
3- رفتارهای ما سپس عکسل العمل هایی در پیرامون مان بر می انگیزانند.
4- نتیجه هایی که در اثر واکنش ها و رفتارهای مان آفریده می شوند اینک باورهای اولیه مان را تایید می کند.
باورهای مان واقعیت مان را می آفرینند و واقعیت مان سپس باورهای مان را تأیید می کند. ما اسیر زندانی هستیم که میله ها و دیوارش باورهایمان هستند. این نتایج و واکنش ها را حس هایمان دریافت می کنند. سپس این اطلاعات باید از صافی ذهن مان بگذرد، یعنی از جایی که تنها آن واقعیت های مسلمی را که با نظام اعتقادی فعلی مان همنوایی دارد، می پذیرد. بسته به واقعیت های مسلمی که صافی ذهن می پذیرد، نظام اعتقادی مان یا تأیید و یا به صورتی تعدیل می شود. از سویی، این روند به ابقای ساختار شخصیتی پایدار کمک می کند و از سوی دیگر، ما زندانی ساختار باوری محدود خود می شویم.
برای نمونه، اگر بر این باور باشیم که در کاری موفق نخواهیم شد اندیشه ها و عواطفی را می آفرینیم که اهمیت چندانی برای انرژی ها و افکارمان قائل نشوند و همین برخورد است که به شکست می انجامد. سپس شکست خود را درک و دریافت میکنیم و این درک و دریافت از جانب سیستم صافی ذهنی پذیرفته و به عنوان اثبات باور اولیه بازشناسی می شود. آنگاه ذهن می گوید: “دیدی راست گفتم. من آدم بی عرضه ای هستم.”
این حالت در مورد هر نظام اعتقادی خواه مثبت و خواه منفی صادق است. میان هر ساختار باوری و واقعیت بیرونی، سیر دایره ای و تأییدکننده ای در جریان است. این واقعیت در مورد هر باوری در باب سلامتی، پول، رابطه، توانایی های شخصی، سرشت مرگ و زندگی، و هر پندار انسانی دیگری صادق است.
فعالیت دایره ای زندانی کردن خود معمولا تا زمانی ادامه می یابد که گونه ای بحران اتفاق افتد که باعث شود از آن باور خاصی دست کی بحران های زندگی می تواند به طرق مختلف روی دهد: از طریق بیمار جدایی از عزیزی، یا از دست دادن چیزی با اهمیت برای ما از قبا پول شهرت، موفقیت یا شاید افسردگی حاصل از بیرون آمدن از توهم در مورد زندگی. این فاجعه های خود آفریده که از درون سرچشمه می گیرند باید از دامهای حلقه های معیوب منفی تمیز داده شوند. یعنی از دامهایی که در واقع فعالیت مأنوس شرطی شدنهای شخصیت است. اولی برای برهم زدن فعالیت دومی آفریده می شود.
فقدان اعتماد به نفس
نمونه رایج این ساز و کار همانی است که اغلب در مورد کسانی اتفاق می افتد که فاقد امنیت درونی هستند و گمان می برند باید کسی را داشته باشند که به او اتکا کنند. این اغلب در مورد رابطه زناشویی صادق است. شرطی شدنهای اجتماعی (به ویژه در خاورمیانه و شرق دور) باعث می شود بسیاری از زنان بدون مرد احساس بی کفایتی کنند زیرا با باورهایی شرطی شده اند که برخی از آنها عبارتند از:
1- زن باید شوهر داشته باشد تا کامیاب باشد.
2- تا ازدواج نکند موفق و قابل پذیرش نخواهد بود.
3- او جنس ضعیف است و باید به شوهرش اتکا کند و تسلیم اراده او شود.
4- در بسیاری موارد، این شرطی شدن اغلب با باورهای مخرب تری از جمله باورهای زیر همراه است:
1- شوهران باید زنان را نادیده بگیرند.
2- مردها خودخواه و بی عاطفه اند.
3- مردها وفادار نیستند
4- مردها عشق نمی جویند.
تمامی اینها باورهای بسیار جاافتاده ای هستند، به ویژه در کشورهایی که نقش مرد و زن به شکل انعطاف پذیری تعریف شده اند. همه تسلیم این نوع باورها نمی شوند، اما آنها به هر حال بسیار رایج و مرسوم هستند و تا اندازه ای در هر دو جنس تأثیر دارند. زنی که با این مفاهیم برنامه ریزی شده باور دارد به هر بهایی که شده و از بیم بی شوهر ماندن باید خود را آویزان مردی کند و احتمالا همواره نیز می ترسد که روزی شوهرش او را دوست نداشته باشد، رهایش کند و یا سرش کلاه بگذارد. و از این گذشته، اگر مجموعه باورهای دوم را نیز داشته باشد، در رابطه اش، نقش قربانی را بازی خواهد کرد و مورد بدرفتاری شوهر قرار خواهد داشت. در این باره هر روز لب به شکایت می گشاید و به این ترتیب هر روز این نقش را از نو تأیید می کند، و از این راه باور به قربانی بودنش را جا افتاده تر می کند. از این گذشته، شوهرش ممکن است معشوقی اختیار کند که با باور درونی زن به بی وفایی مردان همنوایی دارد و اینک زن همان واقعیتی را زندگی می کند که تصور می کرد برایش رخ خواهد داد. هر چند این واقعیت فرافکنی باورهایش است، اما او آنرا به عنوان چیزی جدا از خود و خارج از کنترلش احساس می کند. بنابراین، شاید نوعی “فاجعه”، نظير جدایی در قالب جداشدن راه ها و یا خروج شوهرش از جسم مادی اتفاق بیفتد.
در صورت بروز چنین وضعیتی، زن به اوج بحران می رسد که اگر نظام اعتقادی فعلی خود را حفظ کند، به طور کامل به دامان نومیدی می افتد زیرا باور اصلی او این است که باید ازدواج کند تا شاد، ایمن و پذیرفتنی باشد. اگر او همچنین بر این باور باشد که همه چیز به همین جسم مادی خلاصه می شود، به دلیل قطعیت یافتن و مرگ شوهرش تیره روزتر می شود. در حالی که اگر به هستی جان باور داشته باشد، همین روند را با درد و رنج کمتری تجربه می کند. (همین حالت می تواند درباره مردی صادق باشد که عزیزش را از دست می دهد.)
زن اکنون این فرصت را یافته که باورهایش را تغییر دهد و دریابد که بدون شوهرش نیز این نیروی بالقوه را در خود دارد که به خوشبختی دست یابد و خوشبختی حالتی درونی و مستقل از عوامل بیرونی است. سپس این بحران به صورت تجربه رشد در می آید و زن نیرومندتر و پویاتر می شود و اکنون بیشتر از سطح نیروهای درونی اش که قبلا نادیده گرفته می شدند، عمل می کند. برخی از باورهای یاد شده می تواند در شروع یافتن نیروی وجودی خودش، در درونش بحران ایجاد کند. ممکن است برای مدتی با دو نظام باوری زندگی کند تا سرانجام سودمندی یکی از آنها را به خود اثبات کند.