بعد از گذشت چند ساعت ورونیکا متوجه می شود، دیوید به خانه برگشته.
او به اتاق نشیمن می رود و تلویزیون را روشن می کند.
حال ورونیکا احساس پشیمانی می کرد و برای این که احساس نزدیکی گذشته را مجددا با همسرش حفظ کند.
به درون اتاق رفته کنار صندلی دیوید روی زمین می نشیند و سرش را روی زانوهای او گذاشته و کمی گریه می کند.
این در حالی است که دیوید تمام مدت روی صندلیش نشسته و به تماشای تلویزیون مشغول است.
بعد از چند دقیقه ورونیکا احساس می کند، دیوید موهایش را نوازش می کند و دریافته که او دیگر عصبانی نیست.
ورونیکا سرش را بلند کرده و بازوهای دیوید را می گیرد و می گوید:
«اوه عزیزم، خوشحالم برگشتی، دلم برات تنگ شده بود. من نمیخوام با تو دعوا کنم.»
دیوید نیز آهی می کشد و می گوید: «منم نمیخوام با تو دعوا کنم.»
یکدیگر را می بوسند و عصر صمیمی و گرمی را با هم می گذرانند.
شارون و نامزدش ارنی در حالی که وسط آپارتمانشان ایستاده اند، دعوای شدیدی راه می اندازند.
ارنی به شارون می گوید:
قرار است امشب شام را با نامزد قبلیم که نمی داند قرار است با تو ازدواج کنم، بیرون بخوریم.
شارون از این موضوع خیلی عصبانی می شود و به ارنی می گوید:
«چرا به او نگفته ای که با من نامزد شدی.»
ارنی جواب می دهد:
«چون که آن دختر از لحاظ روحی و احساسی ثبات چندانی نداره و من نمیخوام با این خبر احساساتش را جریحه دار کنم .»
شارون از دست ارنی به این دلیل که با او صادق نبوده، خیلی عصبانی می شود و به او اتهام می زند:
«این طور که معلومه احساسات نامزد قبلیت، برات مهم تره تا احساسات من.»
فریاد می زند:
«دوست ندارم این مزخرفات را بشنوم.» در را پشت سر خود میکوبد و سر کار می رود.
او را در آغوش می گیرد و در گوشش زمزمه می کند:
«عزیزم به خونه خوش اومدی، دلم برات تنگ شده بود، هیچ وقت دلم نمی خواد از دستت بدم.»
ارنی نیز پاسخ می دهد:
«منم نمیخوام تو را از دست بدم.»
ارنی از این که شارون حالش خوب است و رفتار خوبی دارد، احساس خلاصی می کند.
بعد از خواندن این ماجراها، چه فکر میکنید؟ آیا فکر می کنید که این پایان ها خوش آیند هستند؟
آیا فکر می کنید، رفتار این دو زن درست بود؟ آیا به نظرتان آنها می دانند که با مردشان چگونه باید رفتار کنند؟
چنانچه فکر میکنید رفتارشان درست بوده، سخت در اشتباهید.
ورونیکا و شارون شاید این طور باور داشته باشند که احساسات دیگران را خوب درک می کنند و بسیار بخشنده و مهربان هستند.
اما آنچه حقیقت دارد این است که:
به بدترین وجهی قربانی عشق هستند و به مردانشان به خاطر بدرفتاری که با آنها کردند، جایزه دادند.
یکی از بزرگترین اشتباه هایی که ما زن ها در رابطه با مردها می کنیم این است که:
به آن ها به خاطر بدرفتاری که با ما دارند جایزه می دهیم.
این کار را چگونه می کنیم؟
ما شب با کسی همبستر می شویم که چند ساعت و یا چند لحظه پیش، مثل آشغال با ما رفتار کرده.
ما مردی که احساساتمان را جریحه دار کرده تر و خشک می کنیم، تا که به او نشان دهیم چقدر دوستش داریم.
در این گونه مواقع چه پیامی به مرد زندگیمان می دهیم.
ما این پیام را میفرستیم، که تو هر طور که بخواهی می توانی با من رفتار کنی، اما من هم چنان دوستت خواهم داشت.
در واقع هر چه بدتر با من رفتار کنی، بیشتر می ترسم و در نتیجه با تو مهربان تر خواهم بود.
اگر به مردتان به خاطر بدرفتاریی که با شما کرده است، جایزه بدهید، می تواند به این رفتار بد خود ادامه دهد.