با اضطراب چه کنیم؟
جنبه مثبت خود بودن وقتی توسعه می یابد که فرد با تجربیاتی که به وجود آورنده اضطراب هستند روبرو شده از میان آن حرکت کرده و بر آن غلبه کند.
وقتی در مورد انسان تأثیرگذار حرف میزدیم، بر اهمیت خودشناسی و درک خود و به عهده گرفتن مسئولیت زندگی خود تأکید کردیم. همچنین به در میان گذاشتن نیازها، خواسته ها و مشکلات خود از طریق پیامهای من… که بدون سرزنش یا متهم کردن دیگری به روشنی مشکل شما را بیان میکند، پرداختیم.
در این نقطه، به نظر می رسد نه تنها برای شما ممکن است که پیامهای مختلفی بفرستید که بازگوکننده احساس واقعی و حرف دلتان باشد، بلکه این کار بسیار هم برایتان آسان شده و می توانید به موقع دنده را عوض کرده و به گوش دادن بپردازید و چگونگی باز کردن دل خود را میدانید. بنابراین چرا چنین مراحل به ظاهر ساده ای اینقدر در عمل مشکل اند؟
مانع اصلی باز کردن دل، اضطراب است. ما چنان گرفتار احساس اضطراب می شویم که ظرفیت خود را از دست میدهیم و نمیتوانیم هیچ حرکتی بکنیم. با امکانات تازه همیشه دربردارنده هیجاناتی نسبی هستند. چشم انداز مبدل شدن به آدمی که می تواند با اعتبار بیشتر حرف دلش را بزند، مسئولیت زندگی خ ارتباطاتش با دیگران را به عهده بگیرد، هیجان انگیز است چون انسان نمی داند نتیجه اش چه خواهد شد. هیجان چنان رابطه مستقیمی با تأثیرگذاری دارد که درک نقش آن بسیار مهم است. آن وقت می توانید آن را کنترل کرده و مسئولیت زندگی خود را به عهده بگیرید.
در این نقطه، به نظر می رسد نه تنها برای شما ممکن است که پیامهای مختلفی بفرستید که بازگوکننده احساس واقعی و حرف دلتان باشد، بلکه این کار بسیار هم برایتان آسان شده و می توانید به موقع دنده را عوض کرده و به گوش دادن بپردازید و چگونگی باز کردن دل خود را میدانید. بنابراین چرا چنین مراحل به ظاهر ساده ای اینقدر در عمل مشکل اند؟
مانع اصلی باز کردن دل، اضطراب است. ما چنان گرفتار احساس اضطراب می شویم که ظرفیت خود را از دست میدهیم و نمیتوانیم هیچ حرکتی بکنیم. با امکانات تازه همیشه دربردارنده هیجاناتی نسبی هستند. چشم انداز مبدل شدن به آدمی که می تواند با اعتبار بیشتر حرف دلش را بزند، مسئولیت زندگی خ ارتباطاتش با دیگران را به عهده بگیرد، هیجان انگیز است چون انسان نمی داند نتیجه اش چه خواهد شد. هیجان چنان رابطه مستقیمی با تأثیرگذاری دارد که درک نقش آن بسیار مهم است. آن وقت می توانید آن را کنترل کرده و مسئولیت زندگی خود را به عهده بگیرید.
اضطراب چیست؟
اضطراب ترس است، ادراک است، پریشانی و دلتنگی است، آن ناراحتی است که وقتی می بینیم امنیت فردیمان به نوعی مورد تهدید قرار گرفته آن را احساس می کنیم. احساس اضطراب یک نشانه است: مشکلی باید حل شود، چیزی درست نیست، برای رسیدن دوباره به آرامش روانی باید کاری انجام دهیم.
از آنجا که اضطراب این چنین احساس دردناکی است، به ما آموخته اند سعی کنیم از آن بپرهیزیم. آن را به روی خود نیاوریم، از آن فرار کنیم و انکارش نمائیم تمام ما تجربه سعی در مهار اضطراب از راههای گفته شده را داریم و میدانیم اینها زیاد مؤثر نیستند. احساس اضطراب فرو نمی نشیند. در حقیقت تا زمانی که ما نتوانیم با آن احساسات رو به رو شده و به طور مؤثری با آنها برخورد کنیم از بین نمی روند
به یاد بیاورید زمانهایی را که از برخوردی کنار رفته اید و احساسی بسیار بدتر از زمان شروع آن داشته اید، چون جرأت عمل کردن شما را ترک کرده بوده. چند موقعیت از دست رفته را می توانید به یاد آورید. چه موقعیت هایی را برای دوستی یا عشق، برای کار با تجربیات جالب تازه از دستتان به در رفته چون نمی توانسته اید احساس خود را بیان کنید؟ کلماتی که می توانست تمام فرقها را به وجود آورد ناگفته ماندند و در درونتان در دام شک و گیجی گرفتار شدند. وقتی بعدا به آن فکر میکنید – میگوئید: «ترسیدم» یکی میگفت غم انگیزترین کلمات هر زبانی اینها هستند «می توانست باشد» و اغلب مسئول تمام این موقعیت های از دست رفته اضطراب است.
اضطراب ترس است، ادراک است، پریشانی و دلتنگی است، آن ناراحتی است که وقتی می بینیم امنیت فردیمان به نوعی مورد تهدید قرار گرفته آن را احساس می کنیم. احساس اضطراب یک نشانه است: مشکلی باید حل شود، چیزی درست نیست، برای رسیدن دوباره به آرامش روانی باید کاری انجام دهیم.
از آنجا که اضطراب این چنین احساس دردناکی است، به ما آموخته اند سعی کنیم از آن بپرهیزیم. آن را به روی خود نیاوریم، از آن فرار کنیم و انکارش نمائیم تمام ما تجربه سعی در مهار اضطراب از راههای گفته شده را داریم و میدانیم اینها زیاد مؤثر نیستند. احساس اضطراب فرو نمی نشیند. در حقیقت تا زمانی که ما نتوانیم با آن احساسات رو به رو شده و به طور مؤثری با آنها برخورد کنیم از بین نمی روند
به یاد بیاورید زمانهایی را که از برخوردی کنار رفته اید و احساسی بسیار بدتر از زمان شروع آن داشته اید، چون جرأت عمل کردن شما را ترک کرده بوده. چند موقعیت از دست رفته را می توانید به یاد آورید. چه موقعیت هایی را برای دوستی یا عشق، برای کار با تجربیات جالب تازه از دستتان به در رفته چون نمی توانسته اید احساس خود را بیان کنید؟ کلماتی که می توانست تمام فرقها را به وجود آورد ناگفته ماندند و در درونتان در دام شک و گیجی گرفتار شدند. وقتی بعدا به آن فکر میکنید – میگوئید: «ترسیدم» یکی میگفت غم انگیزترین کلمات هر زبانی اینها هستند «می توانست باشد» و اغلب مسئول تمام این موقعیت های از دست رفته اضطراب است.
همه ما می دانیم که احساساتی که در اضطراب به هم آمیخته اند نمودهای بدنی هم دارند. کف دست عرق کرده، پیشانی تر و چسبناک، زیر بغل پرعرق، دستان یا زانوان لرزان؛ دلشوره، تنش ماهیچه های گردن، لبها، فکها یا شقیقه ها؛ صدای لرزان یا شکننده؛ قلب پرتپش، دهان خشک، تنفس تند و کم عمق، سوء هاضمه، میگرن، سردرد و خستگی. در این حالات ما واقعأ قادر نیستیم کاری را می خواهیم انجام دهیم یا روابط ارضاء کننده ای داشته باشیم. یکی از شرکت کنندگان دوره های ما تجربه احساس اضطرابش را این گونه بیان کرد:
«من در خانواده ای بزرگ شدم که اهل بیان و اظهار نبودند و هیچکس افکار و احساسات خود را بیان نمیکرد. وقتی بچه بودم یاد گرفتم همان چیزهایی را به والدینم بگویم که آنها دوست داشتند بشنوند. می گذاشتم آنها به جای من تصميم بگیرند و من انتظارات آنها را بر می آوردم و آن گونه بودم که آنها از من انتظار داشتند. من این رفتار را به زندگی خانوادگی خودم هم آوردم و هفت سال تمام سعی کردم نقش یک همسر کامل را زندگی کنم. شغل همسر من ایجاب می کرد که مدت زمانهای طولانی، گاهی ماهها به سفر برود. در آن مدت زمانهای تنهایی متوجه شدم که من وجود ندارم، که در تمام مدت زندگیم من ادامه یا بازتاب کس دیگری بوده ام. از احساسی که داشتم کاملا گیج شدم. سعی کردم آن را سرکوب کنم چون از داشتن چنین احساسی شرم میکردم. چرا وقتی همه چیز دارم باید تا این حد خشمگین و رنجیده باشم؟ سردردهای میگرنی من شروع شد. صورت و دست و پایم بی حال و افتاده شدند. نمی توانستم بخوابم. خود را در گنجه پنهان میکردم تا فرزندم هق هق گریه هایم را نشنود. از دکتری به دکتر دیگر می رفتم، متقاعد شده بودم که دچار یک بیماری کشنده مانند تومور مغزی یا سرطان مغز هستم. وقتی تمام آزمایشات منفی نشان دادند. ترسیدم گرفتار بیماری روحی باشم. خوشبختانه مرا پیش درمانگری فرستادند که به من گفت گرفتار «حمله های اضطراب» هستم. از آنجا که من نمی توانستم احساسات شدیدم را از طریق کلمات بیان کنم، بدنم با نشانه های ترسناک جسمی آنها را به جای من بیان می کرد. وقتی شروع به آموختن تشخیص احساساتم، قبول کردن آنها و بیان مناسب آنها کردم، آثار بدنی ناپدید شدند.»
«من در خانواده ای بزرگ شدم که اهل بیان و اظهار نبودند و هیچکس افکار و احساسات خود را بیان نمیکرد. وقتی بچه بودم یاد گرفتم همان چیزهایی را به والدینم بگویم که آنها دوست داشتند بشنوند. می گذاشتم آنها به جای من تصميم بگیرند و من انتظارات آنها را بر می آوردم و آن گونه بودم که آنها از من انتظار داشتند. من این رفتار را به زندگی خانوادگی خودم هم آوردم و هفت سال تمام سعی کردم نقش یک همسر کامل را زندگی کنم. شغل همسر من ایجاب می کرد که مدت زمانهای طولانی، گاهی ماهها به سفر برود. در آن مدت زمانهای تنهایی متوجه شدم که من وجود ندارم، که در تمام مدت زندگیم من ادامه یا بازتاب کس دیگری بوده ام. از احساسی که داشتم کاملا گیج شدم. سعی کردم آن را سرکوب کنم چون از داشتن چنین احساسی شرم میکردم. چرا وقتی همه چیز دارم باید تا این حد خشمگین و رنجیده باشم؟ سردردهای میگرنی من شروع شد. صورت و دست و پایم بی حال و افتاده شدند. نمی توانستم بخوابم. خود را در گنجه پنهان میکردم تا فرزندم هق هق گریه هایم را نشنود. از دکتری به دکتر دیگر می رفتم، متقاعد شده بودم که دچار یک بیماری کشنده مانند تومور مغزی یا سرطان مغز هستم. وقتی تمام آزمایشات منفی نشان دادند. ترسیدم گرفتار بیماری روحی باشم. خوشبختانه مرا پیش درمانگری فرستادند که به من گفت گرفتار «حمله های اضطراب» هستم. از آنجا که من نمی توانستم احساسات شدیدم را از طریق کلمات بیان کنم، بدنم با نشانه های ترسناک جسمی آنها را به جای من بیان می کرد. وقتی شروع به آموختن تشخیص احساساتم، قبول کردن آنها و بیان مناسب آنها کردم، آثار بدنی ناپدید شدند.»
بسیاری از مردم اهمیت اضطراب و آثار آن را بر خود دست کم میگیرند. آنها تصور میکنند که اگر به کارهای روزانه شان ادامه دهند و با چیزهایی که در آنها اضطراب می آفریند رو به رو نشوند، در منتها احساسات بد از آنها دور می شوند و آنها می توانند چنانکه گویی هرگز چنین احساسی نداشته اند به زندگی ادامه دهند. اگر ممکن بود که چنین اتفاقی بیافتد رو به رو شدن و برخورد مستقيم با اضطراب تا این حد مهم نبود. حقیقت این است که چنین احساساتی خود به خود فرو نمی نشیند. وقتی ما مسائلی را که اضطراب را برانگیخته اند حل نکنیم، نتایج می توانند کاملا جدی باشند، همانگونه که مثال قبلی بیان کرد: اگر مرتبأ به علائم هشداردهنده اضطراب بی اعتنایی کنید احتمال دارد روز به روز هرچه بیشتر از راههای غیر معتبرتر پاسخ بدهید؛ یعنی دیگر خودتان نباشید. در نهایت به تدریج تماس با خودتان و بقیه دنیا را از دست میدهید.
نگاهی مثبت به اضطراب
به جای اینکه اضطرابها از شما سلب صلاحیت کند، می توانید آن را به موقعیتی برای رشد مبدل سازید. حتی ممکن است وقتی احساس اضطراب میکنید، بتوانید به طور خوشایندی هیجان زده شوید چون آن را نشانه دعوت به مبارزه برای حرکت به سطحی جدید بدانید.
به جای اینکه اضطرابها از شما سلب صلاحیت کند، می توانید آن را به موقعیتی برای رشد مبدل سازید. حتی ممکن است وقتی احساس اضطراب میکنید، بتوانید به طور خوشایندی هیجان زده شوید چون آن را نشانه دعوت به مبارزه برای حرکت به سطحی جدید بدانید.
کیرکگارد در کتابش به نام «فرضیه ترس» می گوید: «همیشه باید اضطراب و نگرانی را به صورت جهت نمایی به سوی آزادی دید.» آزادی هدف رشد شخصیت است و کیرگارد آن را به صورت «امکان» مشخص می کند. اما هروقت شما امکانی را در نظر مجسم کنید اضطراب بخشی از تجربه است. هرچه امکان بیشتر باشد. نیروی بالقوه اضطراب بیشتر است. خود بودن بستگی دارد به ظرفیت برخورد با هیجان و حرکت از طریق آن به صورتی مؤثر.
برای رو به رو شدن با حضور اضطراب به صورت موقعیت مناسبی برای رشد مثبت، بهتر است به آن از طریق متفاوت و مؤثرتر نگاه کرد:
برای رو به رو شدن با حضور اضطراب به صورت موقعیت مناسبی برای رشد مثبت، بهتر است به آن از طریق متفاوت و مؤثرتر نگاه کرد:
در اینجا سه قدم مفید را شرح میدهیم.
1- اضطراب را تشخیص داده و بپذیرید
به یاد داشته باشید که هیجان علامت امکان رشد برای شما است، امکان توسعه یافتن، یک موقعیت بالقوه توسعه یافتن شما. به هیجان آمدن و برانگیخته شدن یا به وجود آمدن آن. می توان با آن به صورتی سازنده رو به رو شد.
۲- تصمیم بگیرید برای حل مسئله ای که برانگیزنده اضطراب است دست به عمل بزنید
در مورد راههای سازنده ای که از طریق آنها میتوان با اضطراب رو به رو شد فکر کنید. تصمیم بگیرید خطر کنید. ایستادگی کنید تا به مقصد برسید، چون اگر به صورتی مسئولانه و موثر دست به عمل نزنید در دراز مدت خطر بسیار بزرگتری شما را تهدید میکند. حتی اگر خطر شکست یا عدم قبول دیگران را بپذیرید، می دانید که در غیر این صورت یعنی تصمیم به عمل نکردن به قیمت احساس بی ارزشی در خودتان تمام میشود که بسیار بدتر است.
در مورد راههای سازنده ای که از طریق آنها میتوان با اضطراب رو به رو شد فکر کنید. تصمیم بگیرید خطر کنید. ایستادگی کنید تا به مقصد برسید، چون اگر به صورتی مسئولانه و موثر دست به عمل نزنید در دراز مدت خطر بسیار بزرگتری شما را تهدید میکند. حتی اگر خطر شکست یا عدم قبول دیگران را بپذیرید، می دانید که در غیر این صورت یعنی تصمیم به عمل نکردن به قیمت احساس بی ارزشی در خودتان تمام میشود که بسیار بدتر است.
۳- برای حل مشکل اقدام کنید
فکر کردن در مورد آن کافی نیست، این که بدانید اگر کاری بکنید چه احساس خوبی خواهید داشت؛ باید عمل کنید. بار دیگر، اگر عمل کنید قدرت و جرأت می آید. آن وقت انگیزه رو به رو شدن و گذشتن از دیگر وضعیت های اضطراب زا را به دست خواهید آورد.
در مورد روابط شما با دیگران، حرکت و گذشتن از وضعیت های اضطراب زا بعد دیگری دارد. امروز بسیاری از خانمها به این دلیل اضطراب را تجربه می کنند که دیدشان نسبت به خود در رابطه با دیگران دارد تغییر می کند؛ این دید دیگر چندان با آنچه دیگران عادت کرده اند که انتظار داشته باشند سازش ندارد. بیشتر هیجانات و اضطرابات در نتیجه دوگانگی بین طرز رفتاری که می خواهیم داشته باشیم و آنچه دیگران از ما انتظار دارند داشته باشیم، بروز می کند. احساس میکنیم اگر با انتظارات آنها سازش کنیم، به قبول آنها میرسیم، احساس میکنیم اگر این کار را نکنیم مورد قبول نخواهیم بود. خانمها به ما میگویند:
من تغییر کرده ام، اما دیگران مرا آن طور که قبلا بودم شناخته اند، بنابراین هنوز احساس میکنم وقتی آنها هستند باید رفتار گذشته را داشته باشم.»
برای من خیلی آسانتر است که با آدمهایی که تازه با آنها آشنا میشوم رفتاری را داشته باشم که میخواهم.»
تغییر یافتن خیلی سخته – مخصوصا وقتی آدم احساس میکنه هیچکس با آن موافق نیست به غیر از خودش.»
بسیاری از خانمها متوجه میشوند که ترسهای آنها از عدم پذیرش دیگران بی اساس است. آنها کشف میکنند که وقتی جرات می کنند حرف دلشان را بزنند و از
طریق خودشان عمل کنند، خیلی از مردم بیشتر آنها را تحسین میکنند و به آنها احترام می گذارند. بیشتر با آنها ارتباط برقرار میکنند، و حتی بیشتر دوستشان دارند.
فکر کردن در مورد آن کافی نیست، این که بدانید اگر کاری بکنید چه احساس خوبی خواهید داشت؛ باید عمل کنید. بار دیگر، اگر عمل کنید قدرت و جرأت می آید. آن وقت انگیزه رو به رو شدن و گذشتن از دیگر وضعیت های اضطراب زا را به دست خواهید آورد.
در مورد روابط شما با دیگران، حرکت و گذشتن از وضعیت های اضطراب زا بعد دیگری دارد. امروز بسیاری از خانمها به این دلیل اضطراب را تجربه می کنند که دیدشان نسبت به خود در رابطه با دیگران دارد تغییر می کند؛ این دید دیگر چندان با آنچه دیگران عادت کرده اند که انتظار داشته باشند سازش ندارد. بیشتر هیجانات و اضطرابات در نتیجه دوگانگی بین طرز رفتاری که می خواهیم داشته باشیم و آنچه دیگران از ما انتظار دارند داشته باشیم، بروز می کند. احساس میکنیم اگر با انتظارات آنها سازش کنیم، به قبول آنها میرسیم، احساس میکنیم اگر این کار را نکنیم مورد قبول نخواهیم بود. خانمها به ما میگویند:
من تغییر کرده ام، اما دیگران مرا آن طور که قبلا بودم شناخته اند، بنابراین هنوز احساس میکنم وقتی آنها هستند باید رفتار گذشته را داشته باشم.»
برای من خیلی آسانتر است که با آدمهایی که تازه با آنها آشنا میشوم رفتاری را داشته باشم که میخواهم.»
تغییر یافتن خیلی سخته – مخصوصا وقتی آدم احساس میکنه هیچکس با آن موافق نیست به غیر از خودش.»
بسیاری از خانمها متوجه میشوند که ترسهای آنها از عدم پذیرش دیگران بی اساس است. آنها کشف میکنند که وقتی جرات می کنند حرف دلشان را بزنند و از
طریق خودشان عمل کنند، خیلی از مردم بیشتر آنها را تحسین میکنند و به آنها احترام می گذارند. بیشتر با آنها ارتباط برقرار میکنند، و حتی بیشتر دوستشان دارند.
دیگران جرات خطرکردن و پیشروی آنها را تحسین میکنند و حتی کم کم خودشان رفتارهای آنها را می آموزند. در اینجا برای مثال نامه ای را که یکی از شرکت کنندگان دوره ها از دوستش دریافت کرده می آوریم:
«من همین شنبه از دانشگاه فارغ التحصیل شدم. چه سعادتی! تو شاید خودت ندانی اما پشت کار و فارغ التحصیلی تو بود که مرا از این راه سخت گذراند. به نظر می آمد تو این راه را چنان تند رفتی و آنقدر زود تمام کردی که من فهمیدم خودم هم می توانم این کار را بکنم.»
از این مهمتر اینکه وقتی انسان جرأتش را جمع میکند و از وضعیت های سخت و سخت تر میگذرد احساس وابستگی کمتری به قبول و قضاوت مردم دارد. آدم شروع میکند به اعتماد کردن به درکها و قضاوتهای خودش و روز به روز بیشتر احساس می کند که توانایی آن را دارد که از وضعیتهای اضطراب آور بیشتری بگذرد.
«من همین شنبه از دانشگاه فارغ التحصیل شدم. چه سعادتی! تو شاید خودت ندانی اما پشت کار و فارغ التحصیلی تو بود که مرا از این راه سخت گذراند. به نظر می آمد تو این راه را چنان تند رفتی و آنقدر زود تمام کردی که من فهمیدم خودم هم می توانم این کار را بکنم.»
از این مهمتر اینکه وقتی انسان جرأتش را جمع میکند و از وضعیت های سخت و سخت تر میگذرد احساس وابستگی کمتری به قبول و قضاوت مردم دارد. آدم شروع میکند به اعتماد کردن به درکها و قضاوتهای خودش و روز به روز بیشتر احساس می کند که توانایی آن را دارد که از وضعیتهای اضطراب آور بیشتری بگذرد.
شما میتوانید چگونگی برخور خود را با اضطراب انتخاب کنید
هربار احساس اضطراب میکنید، چگونگی رفتار با آن را خودتان انتخاب میکنید. شما با وجود اضطراب را انکار میکنید، سعی میکنید آن را به روی خود نیاورید، از آن اجتناب کنید، فرار کنید و امیدوار باشید خودش گورش را گم کند؛ با وجود آن را تشخیص می دهید و برای حل مسئله ای که به وجودآورنده اضطراب است اقدام میکنید.
درجه بندی اضطراب شما
اولین قدم برای برخورد با اضطراب این است که نوعی درجه بندی، نوعی فهرست براساس اهمیت، از وضعیتهای اضطراب زا در زندگی خودتان درست کنید. فهرستی از ده وضعیت زندگی تان که معمولا در آنها به دلیل اضطراب زا بودنشان درست عمل نمی کنید، تهیه کنید. ابتدا به سادگی هر وضعیتی که به نظرتان می رسد فورا بنویسید. بعد آنها را به ترتیبی منظم کنید که شماره ۱ وضعیتی باشد که نوع اضطراب را در شما به وجود می آورد (أن وضعیتی که شما نسبتا مطمئن هستید حالا می توانید از عهده اش برآئید). شماره ۲ وضعیتی که بعد از آن کمترین اضطراب را در شما می آفریند و همینطور تا آخر؛ شماره ۱۰ وضعیتی است که برای شما بیشترین حد اضطراب را به بار می آورد. اینها می توانند همه گونه وضعیتی را دربرگیرند؛ شخصی، شغلی، اجتماعی و غیره.
١- اظهار قدردانی نسبت به دوستم.
۲- رو به رو شدن با خانواده ام برای تقسیم کارهای خانه
۳- دعوت کسی که دوست دارم با او آشنا شوم به شام.
۴- ردکردن دعوت میهمانی همسایه.
۵- شروع صحبت درباره اختلافی که با همسرم دارم.
۶- شروع صحبت با شخصی که نمی شناسم.
۷- صحبت با پدر و مادرم در مورد روابطمان.
۸- اظهار رنجش خودم به کسی.
۹- اظهار عقیده در یک جلسه مهم وقتی میدانم نظرم مورد تأئید دیگران نیست
۱۰- سخنرانی برای گروهی بزرگ.
درجه بندی خودتان، شما را قادر می سازد که با وضعیتی شروع کنید که برایتان احساس خطر کمتری دربر دارد، بعد از اینکه با موفقیت با اولین وضعیت رو به رو شدید، می توانید به سطوح بالاتر صعود کنید. این وضعیتهایی که در فهرست شما هستند برای راحت حرف زدن موفقیت های زیادی را در اختیار شما می گذارند. اهمیت فرستادن پیامهای من… روشن، غیرسرزنش آمیز و صادقانه را همیشه به یاد داشته باشید و وقتی لازم شد دنده را به گوش دادن فعال عوض کنید.
درجه بندی خودتان، شما را قادر می سازد که با وضعیتی شروع کنید که برایتان احساس خطر کمتری دربر دارد، بعد از اینکه با موفقیت با اولین وضعیت رو به رو شدید، می توانید به سطوح بالاتر صعود کنید. این وضعیتهایی که در فهرست شما هستند برای راحت حرف زدن موفقیت های زیادی را در اختیار شما می گذارند. اهمیت فرستادن پیامهای من… روشن، غیرسرزنش آمیز و صادقانه را همیشه به یاد داشته باشید و وقتی لازم شد دنده را به گوش دادن فعال عوض کنید.
کاهش اضطراب
گاهی متوجه میشوید که سطح اضطراب شما آنقدر بالا است که هرگونه عملکردی برایتان غیرممکن است. در عین حال حقیقت این است که می توان از | شدت اضطراب کاست و آن را به سطحی رساند که به ما اجازه دهد بتوانیم حرف دلمان را بزنیم و به نیازهای مهممان برسیم. هدف ما از میان بردن کلی اضطراب نیست چون این غیرممکن است. حتی مطلوب هم نیست. مقدار معینی هیجان همان چیزی است که به ما انگیزه آموختن، طرح ریزی و دستاوردهای دیگر را میدهد.
چیزی که می خواهیم تحت کنترل در آوریم هیجانات و اضطرابات ضدسازندگی است تا بتوانیم کنترل کشمکش های درونی خود را در دست بگیریم و بدون محدود شدن از طریق نگرانی و تنش غیرلازم بتوانیم برای تأثیرگذاری بیشتر شخصی خود طرحی بریزیم.
چیزی که می خواهیم تحت کنترل در آوریم هیجانات و اضطرابات ضدسازندگی است تا بتوانیم کنترل کشمکش های درونی خود را در دست بگیریم و بدون محدود شدن از طریق نگرانی و تنش غیرلازم بتوانیم برای تأثیرگذاری بیشتر شخصی خود طرحی بریزیم.
لازمه کاهش مؤثر اضطراب برداشتن سه قدم اساسی است: آمادگی، تمرین و وارهیدن.
برای کاهش اضطراب تان حتما به یک روانشناس بالینی مراجعه نمایید.
مرکزمشاوره دیدار 02188893258
http://t.me/clinicdeedar
www.clinicdeedar.com
I’m on lisinopril 1 mg and my BP has improved tremendously.
Thank you very much for sharing. Your article was very helpful for me to build a paper on gate.io. After reading your article, I think the idea is very good and the creative techniques are also very innovative. However, I have some different opinions, and I will continue to follow your reply.
lasix 20 mg daily
Hi! I just wanted to ask if you ever have any trouble with hackers? My last blog (wordpress) was hacked and I ended up losing months of hard work due to no backup. Do you have any solutions to prevent hackers?