علت ترس
مهمترین و بنیادی ترین علت ترس، جهالت نسبت به سرشت راستین مان است. اگر متقاعد میشدیم که سرشت مان، جانی آسیب ناپذیر و جاودان است، به هیچ رو نمی ترسیدیم. از آنجا که به این حقیقت اعتقادی نداریم یا نمی توانیم اعتقاد داشته باشیم، احساس می کنیم آسیب پذیر، جدا، منزوی و مستعد نابودی کامل یا بی چیزی مطلق هستیم.
به این دلیل، با کالبد جسمانی و مجموعه خصوصیات شخصیتی که “من ” می نامیم خود را یکی میگیریم. تمامی ترسها، مهم نیست چه اندازه خاص به نظر برسند، ریشه در ترس بنیادین از درد و محو کامل “من” و از دست رفتن دلبستگی به احساس امنیت، دارد.
عوامل فرعی دیگری نیز باعث بروز ترس می شوند، از جمله:
1- حس جدایی، ترس را افزایش می بخشد. هنگامی که خود را به دیگران و طبیعت نزدیک می بینیم، به آسانی نمی توانیم از آنها بترسیم. ترس از احساس بیگانگی سرچشمه می گیرد که به صورت احساس کلی شک داشتن به همه کس و همه چیز متجلی می شود.
2- نا آشنایی با مردم و چیزها نیز باعث بروز ترس و شک می شود. هنگامی که در تماس با فردی قرار میگیریم که به صورتی متفاوت با آنچه که ما بدان عادت کرده ایم، لباس پوشیده با رفتار می کند، پایگاه امنیتی مان به لرزه در می آید و اغلب با احتیاط رفتار میکنیم و یا حالتی دفاعی یا تهاجمی به خود می گیریم.
3- عوامل بی اعتمادی و آسیب پذیری، در زمان دلبستگی نیرومند به وضعیت ها، افراد و اشیاء خاص، تشدید می شوند. اغلب در دام بازی قدرت می افتیم تا از دارایی ها، روابط و تصویری که از خود داریم، به ویژه در زمانی که خود را در خطر از دست دادن شان می بینیم محافظت کنیم.
4- این عوامل قدرت خیالپردازی ما را به شکلی منفی کانالیزه می کنند و تصاویری از جهنم و رنج می آفرینند که بسی فراتر از واقعیت فیزیک می رود. تخيل به خودی خود منفی نیست. از جانب مجموعه ی ترس از بیگانگی، نامأنوسی – آسیب پذیری، بی اعتمادی و دلبستگی، مورد سوء استفاده قرار میگیرد.
5- عامل دیگر، خاطره تجربه های منفی گذشته است که در آنها با شاهد آزار، از دست دادن یا مرگ بوده ایم و یا از آنها رنج برده ایم. ناخودآگاه مان خاطره چنین تجربه هایی ناخوش آیندی را ذخیره می کند. از این گذشته ما حامل مجموعه ترسهای غریزی هستیم که طی تکامل گونه مان در ما شکل گرفته اند. بنابراین ما آنچه را که در گذشته تجربه کرده ایم، به زمان حال و آینده فرامی افکنیم و ادراک تحریف شده ای از واقعیت به وجود می آوریم.
حافظه، پدیده ای کمی است و نه کیفی. قدرت برابری به هر خاطره نمی دهد. برای نمونه، ممکن است ۳۰۰۰ بار ماشین رانده باشیم و هیچ اتفاقی نیافتاده باشد و سپس یکبار تصادف میکنیم و از آن پس از رانندگی می ترسیم. بنابراین اجازه می دهیم که یک تجربه واحد جای ۳۰۰۰ تجربه را بگیرد. به همین ترتیب، ممکن است صدها تماس پر مهر با فردی داشته باشیم و بعد اجازه دهیم یک تماس منفی باعث کدروت شود و از آن پس آن کس را “ناكس” ببینیم.
هدف و منظور ترس
در جانوران، ترس، جایگاه خود را دارد، زیرا سطح پست خودآگاهی هیچ راه حل دیگری جز «بجنگ یا فرار کن» باقی نمی گذارد. اما ما در مقام انسان خود آگاه، روشهای دیگری برای برخورد با خطر بالقره داریم. بررسی روشن تر بسیاری از وضعیت هایی که به عنوان وضعیت خطرناک، ما را به وحشت انداخته اند، نشان می دهد که چنین نبوده است. چند بار از صدا یا منظره ای ناگهانی ترسیده ایم و بعد دریافته ایم که تغییر نادرستی از آن داشتیم؟ چند بار به شدت نگران رویدادی در آینده بوده ایم و بدترین تخیلات را درباره اش داشته ایم و بعد دیده ایم که چقدر همه چیز به خوبی پیش رفته و حتی اگر جریان پیشروی را هم نتوانستیم بپذیریم، با گذشت زمان همه چیز حل و فراموش شده. شمار ناچیزی از ترسهای مان، براساس واقعیت کنونی استوار است، بلکه بیشتر بر اساس گذشته ای به یاد سپرده، اما سپری شده با آینده ای خیالی پایه گذاری گشته. ترسهای مان به ندرت به خطری آنی، مانند حمله ببر یا افتادن بمب بر سرمان مربوط می شوند. حتی در مواقعی که در لحظه به خطر افتاده ایم، ترس تنها باعث می شود که عضلات مان منقبض و ذهن مان غیرشفاف شود. اگر با روشنی، اعتماد به نفس و شهامت با وضعیت روبرو شویم، بهتر می توانیم با خطر برخورد کنیم.
برخی از راههای غلبه بر ترس
در مقام انسانهایی در روند تکامل لازم است بر اسارت ترس غلبه یافت تا بتوان آن امنیت، صلح و آرامش، عشق، دلاوری، ایمان، دانایی، درک و رضایتی را تجربه کرد که آرزویش را و شایستگی اش را داریم و تقدیر ماست. ترس ما را در سطوح پایین تر خود آگاهی اسیر میکند و در نتیجه باعث می شود که عشق و شادی کمتری را تجربه کنیم. می توان از راههای زیر براین ترس چیره شد.
۱. با تماس تدریجی، اما فزاینده با آن چیزی که به وحشت مان می اندازد، از روی تجربه خواهیم آموخت که در واقعیت آسیبی برای ما به همراه ندارد. ترس از دریا را می توان به تدریج با پیشروی فزاینده در آب طی زمان پشت سرگذاشت. بر ترس از ارتفاع می توان با قراردادن تدریجی خود در ارتفاع های مختلف چیره شد.
این فن را می توان برای غلبه بر ترس از هر چیز واقعی با وضعیت واقعی استفاده کرد. عامل مهمی که در اینجا باید به یاد داشت این است که میزان تماس باید درست باشد. باید آهسته شروع کرد و خود را فقط به آستانه ترس کشانید. درست به آنجایی که احساس ترس آغاز می شود، اما هنوز می توان به یاری تنفس و آرام سازی خود آنرا مشاهده و با آن کار کرد. این تجربه را می توان دیرتر دوباره تکرار کرد، این بار مدت تماس را افزایش داد، با مرزهای خود بازی کرد و یاد گرفت که آرامش خود را در مدت زمان تماس حفظ کرد. می توان با تنفس آهسته و عمیق خود را آرام کرد و پیوسته این حقیقت را به خود یاد آوری کرد که هیچ خطری ما را تهدید نمی کند بلکه فقط این ذهن ماست که تحت کنترل گونه ای شرطی شدن کاذب قرار داد که احتمالا نتیجه تجارب گذشته است. در لحظه ای که شروع به احساس ترس می کنیم، می توانیم آهسته و ژرف نفس بکشیم و روی جسم و ذهن خود تمرکز کنیم. متوجه خواهیم شد که برخی از عضلات مان شروع به انقباض می کند، می توان این عضلات را به یاری تنفس و پیام های ذهنی آرام و شل کرد. می توان اندیشه هایی را به خاطر آورد که امنیت بخش باشند و یا می توان به مرجعی اندیشید که به ما اجازه می دهد احساس امنیت و محافظت کنیم، مرجعی مانند پروردگار یا حقایق گوناگون معنوی یا منطقی. می توان به خود یادآور شد که ترسهای بی اساس مان، افسار قوه ی تخیل مان را به دست گرفته و خطری که احساس می کنیم، واقعی نیست.
2- تماس با موضوع هراس انگیز می تواند به یاری ذهن ناخود آگاه و تخيل صورت بگیرد. به یاری روشهای آرام سازی، هیپنوتیسم خود، کنترل ذهن و فنون فرافکنی مثبت، می توان تماس با موضوع هراس انگیز را مجسم کرد. ممکن است وقتی خود را در تماس با آن مجسم می کنیم، همان واکنشهای جسمانی و ذهنی را تجربه کنیم که به هنگام تماس واقعی با آن به ما دست می دهد. آنگاه می توانیم به راه حل های دیگری برای واکنش به وضعیتی که در گذشته در ما ترس بر می انگیخته بیاندیشیم. اگر از جانور یا حشره ای خاص یا نوع خاصی از آدمها می ترسیم، می توانیم مجسم کنیم که به هنگام ترس با آنها، امن، مطمئن به خود و پر شهامت هستیم. این برنامه ریزی مجدد ذهن ناخود آگاه در نهایت، سازوکارهای واکنش ما را به زندگی تغییر می دهد. کسانی که تجربه ای در این فنون دارند می توانند به تنهایی به این برنامه ریزی مجدد ذهن بپردازند، اما بسیاری برای شروع نیاز به راهنمایی دارند. کسانی که بخواهند می توانند حتی مرگ را در خیال بپذیرند (نه آنکه آرزویش را کنند، بلکه بپذیرند). در نهایت می توانیم به شکلی خود را از نو برنامه ریزی کنیم که به سرشت نابودی ناپذیرمان باور آوریم و به این ترتیب ریشه هر ترسی را بخشکانیم.
در اینجا سه نوع رویکرد وجود دارد.
الف. برخی ترجیح می دهند که این تصویر را فرافکنند که هیچ واقعه ناخوش آیندی حتی اتفاق نخواهد افتاد. این رویکردی سودمند است و تا میزان زیادی، انرژی های مثبت مان را به پیرامون می فرستد و واقعیتی مثبت می آفریند. شکی نیست که در نهایت ما همه می میریم و عزیزانمان را هم زمانی از دست می دهیم. هيج اندازه از فرافکنی مثبت نمی تواند جلوی وقوع آنرا بگیرد.
ب. دیگران انتخابشان این است که همه چیز را در سایه مهر پروردگار مجسم کنند و جزئیات آنچه را که ممکن است اتفاق افتد به قدرت عالی تر و داناتری مانند خداوند واگذار کنند. فن اول فرافکنی فعال آنچه می خواهیم اتفاق بیافتد و فن دوم پذیرش منفعل بهترین حالت است.
ج. امکان سوم این است که در هر وضعیتی، چیزی را که ترجیح می دهیم فرافکنیم و سپس آنرا به خداوند بسپاریم و دعای مان را با این اندیشه به پایان برسانیم باشد که خیر همه در این باشد.
3. فنون بازگشت به حافظه را نیز می توان برای آشکار کردن منابع نهانی ترس که در ذهن ناخود آگاه زندانی شده به کار برد. افرادی که در اثر ترسهای غیر منطقی به شدت فلج شده اند با آزاد کردن خاطرات نهانی آسیب بخش به درون ذهن خود آگاه، گاه به طور کامل درمان شده اند. نمونه های بسیاری در دسترس است که نشان می دهند چگونه افرادی تحت تأثیر شدید تجارت گذشته شان باقی مانده اند.
از راه بازگشت به یاری هیپنوتیسم یا فنون دیگر، خاطرات گذشته و تجربه تولد در صدها هزار نفر آشکار شده است. امروزه بسیاری از روانشناسان و دیگر کارشناسان بهداشت ذهن از چنین فنونی که هدفشان یاری رساندن به آزادساختن کسانی است که از ترسها و احساس گناهی غیرقابل توضیح رنج می برند، استفاده می کنند. با روشن کردن تصاویر در شود. گذشته سرکوب شده ناخودآگاه برای ذهن خود آگاه، مسئله می تواند حل شود.
4. آرام سازی و نیروی تازه دمیدن به جسم و ذهن از راه به کارگیری منظم تغذیه مناسب، ورزش، فنون تنفسی و آرام سازی یا مراقبه می تواند آسیب ها، فشارهای روحی و ترسهای نشسته در ذهن و تن را آزاد کند.
طبیعی است که هر چه جسممان آرام تر شود، تنش و ترس فرو می نشیند و صلح و آرامش درونی و احساس امنیت درونی رشد می کند. آرام سازی، صلح و آرامش بیشتری به همراه می آورد و صلح و آرامش بیشتر به ما اجازه می دهد که با ترس و تنش کمتری واکنش نشان دهیم که در نتیجه آرامش بیشتری ایجاد می کند. ضد این حالت نیز می تواند اتفاق افتد. ترس، تنش به همراه می آورد که به نوبه خود به افزایش ترس می انجامد. هنگامی که سطح انرژی مان بالاتر است، برای برخورد با فشار روحی، چالش ها و مشکلات مجهزتر هستیم. احساس نیرو و قدرت بیشتر و ترس کمتری می کنیم.
5- مطالعه ی خود و جهان پیرامون نشان می دهد که بسیاری از موجودات، وضعیتها و حوادثی که به دلیل نا آشنایی و جهالت مان از آنها می ترسیدیم، در واقع به هیچ رو زیانبار و آسیب بخش نبوده اند. از حیوانات می ترسیم، در حالی که حقیقت این است که آنها دليل بهتری دارند که از ما بترسند. ما بیشتر به آنها آسیب زده ایم و تعداد بسیار بیشتری از آنها را کشته ایم. از سایر انسانها اغلب از این رو می ترسیم چون نیات و مقاصد خود را به آنها فرامی فکنیم (نسبت می دهیم). فردی پرخاشگر که مایل است به دیگران آسیب بزند. وجود همین نیت را در آنها مجسم میکند. انسانی که صرفا عاشق صلح و آرامش است، ترسهای کمتری دارد.
مطالعه ژرف تر سرشت راستین مان در نهایت ما را به سوی بازشناسی این حقیقت هدایت می کند که هستی مان به جسم و شخصیت مان که با سراسیمگی قصد محافظت از آنها را داریم محدود نمی شود. به تدریج، شروع به ادراک خود به صورت جانهای جاودان می کنیم. هر چه بیشتر بفهمیم، نا آشنا، ناشناخته و تهدید آمیز کمتر ترسناک به نظر می رسد. هر چه دانایی مان بیشتر شود، بیشتر در می یابیم که در این جهان، چیزی برای ترسیدن وجود ندارد.
6- گروههای رشد که فضای جمع شدن کسانی است که به قصد بهبود بخشیدن به خود و درک بیشتر خود، مسائلشان را صادقانه و بی پرده با هم در میان می گذارند، می توانند برای آن دسته از ما که می خواهند بر ترسها و دیگر عواطف و عادات منفی شان غلبه کنند، یاری بخش باشند.
الف. با این واقعیت مسلم از نزدیک آشنا می شویم که دیگران هم همان ترسهای ما را دارند.
ب. حرف زدن درباره ترس ، آنرا محسوس تر می کند و باعث می شود بار دیگری که گرفتارش می شویم، با آن به عنوان چیزی جدا از خود رابطه برقرار کنیم.
ج. گروه از ما حمایت عاطفی می کند و این باعث می شود بار دیگر که با وضعیت هراس انگیزی روبرو می شویم، به گروه فکر کنیم.
د. از این گذشته، کمتر احساس انزوا و بیگانگی میکنیم و بیشتر دوست داشته و فهمیده می شویم.
۷. می توانیم با مادیت بخشیدن به آن بخش از خود که احساس ترس میکند حس جدابودن از ترس را در خود رشد دهیم. برای نمونه می توانیم:
الف. تصور خودمان را از آن بخش از وجودمان، بکشیم و نقاشی کنیم.
ب. نامه ای به آن بخش از شخصیت مان بنویسیم.
ج. وارد یک گفتگوی کلامی یا نوشتنی با آن شویم.
مرکز مشاوره دیدار 02188893258
www.clinicdeedar.com
http://t.me/clinicdeedar