بالا بردن عزت نفس کودکان
کودکان دارای عزت نفس بالا نسبت به خودشان احساس خوبی دارند و طبق گفته ی یکی از مدیران جزء، ” اشخاصی که نسب به خود احساس خوبی دارند، نتایج خوب نیز به بار می آورند. ”
آنان در پیدا کردن دوست و حفظ آن، موفق ترند زیرا کمتر حالت دفاعی به خود می گیرند، کمتر پرخاشگرند، احساس می کنند دوست داشتنی ترند، و از سازش کردن با سایرین و دادن فرصت و توجه به دیگران، خوشحال می شوند. آنها در بازی ها بهتر عمل می کنند، چون می دانند دوست دارند چه چیزی را انجام دهند و زمینه کشف افکار، عقاید و مکان ها، احساس ایمنی می کنند . در کار کردن از آن رو شایسته ترند که کنجکاو هستند، بهتر می توانند تمرکز کنند قدرت خطر کردن دارند، و خرسند می شوند که موضوعات تازه را امتحان کنند. از انجام دادن کارهای خوب احساس رضایت می کنند. اطمینان دارند که هریک از این شیوه ها، به تقویت عزت نفس در آنها کمک می کند. کامیابی، کامیابی می آفریند. هرچه بیشتر احساس اعتماد کنیم، جدی تر تلاش می کنیم و بیشتر خطر می کنیم، در نتیجه بهتر می توانیم موفق شویم و مزایای بیشتری به دست بیاوریم. بدین ترتیب، کارکردن بسیار حائز اهمیت است.
اگر کودک ما احساس نیرومندی می کند و موفق است، معلوم می شود که صحیح عمل کرده ایم. می توانیم احساس رضایت و خوشحالی کنیم، عقبتر بایستیم و از دور مراقب او باشیم و بگذاریم او در زندگی خودش پیش برود. برای تجدید نیروی درونی کودکانی که اعتماد به نفسشان ضعیف است و در معرض ناامیدی و دلسردی هستند و اوضاعی نابسامان دارند، چه می توانیم بکنیم و چگونه می توانیم به آنان یاری دهیم تا از نو شروع کنند؟ ما می توانیم:
– کاری کنیم که آنان احساس کنند دوستشان داریم و خواستنی هستند.
– شرایط لازم به منظور ایجاد تجربه ی موفقیت را برای آنان فراهم کنیم.
– از عیب جویی و سرزنش بیهوده آنها بپرهیزیم.
– چارچوبی مناسب برای نظم و انضباطشان در نظر بگیریم.
کاری کنید که کودکان احساس کنند دوستشان دارید و خواستنی هستند.
همه ی کودکان، والدین خود را به حد پرستش دوست دارند. کودکان احتیاج دارند به کسانی که آنان را به دنیا آورده اند، اعتماد کنند. در عوض، انتظار دارند که دوستشان دارند، احترامشان را حفظ کند، و مورد اعتماد و خواستنی باشند. اگر کودکان این را احساس نکنند، زمانی که نیاز دارند بدانند که جزئی از چیزی هستند که برایشان بسیار شایان اهمیت است یعنی خانواده احساس خواهند کرد که جدا و تنها هستند. کودکانی که احساس کنند وجودشان برای والدینشان بی اهمیت و بی ارزش است، از نظر عاطفی و اجتماعی تک و تنها خواهند ماند و مسلما قادر نخواهند بود توانایی های خودشان را کاملا به منصه ی ظهور برسانند.
ما می توانیم با توجه به موارد زیر ، کودکان را یاری کنیم تا احساس کنند دوست داشتنی و خواستنی هستند:
_ مراقب تندرستی و ایمنی شان باشیم و نسبت به اضطرابهایشان حساسیت داشته باشیم.
_ از همراه بودن و مصاحبت با آنان لذت ببریم.
_ به اندیشه ها، مهارتها و عقایدشان ارج بگذاریم.
_ بخشی از زمان فراغت خود را با آنها بگذرانیم، با آنان صحبت کنیم، گردش و بازی کنیم، و به تفریح بپردازیم.
_ به چیزهایی که برای آنان اهمیت دارد، علاقه نشان دهیم.
_ وقتی کاری را خوب انجام می دهند، به آن توجه کنیم. و در باره ی چیزهایی که آنان را تحت تأثیر قرار می دهد، همواره به آنها آگاهی بدهیم.
_ به خود آنها، روش آنان برای انجام دادن کارها، و توانایی شان در رسیدن به نتیجه ی مطلوب، اعتماد داشته باشیم.
_ به نیازها و حقوق آنان احترام بگذاریم .
_ به آنان فرصت انتخاب دهیم تا بتوانند در باره ی سلیقه ها و پسندهای خود بیشتر بیاموزند و دریابند که چه چیزهایی برایشان اهمیت دارد و در مورد آنچه برایشان اهمیت دارد و در مورد آنچه برایشان پیش آمده است، حرف بزنند. ۰۰۰ و مهم ترین این ها زمان است. بررسی و ارزیابی های مکرر نشان میدهد که کودکان دوست دارند پدر و مادرشان دور و برشان باشند حتی اگر عملا هیچ کاری با کودکان انجام ندهند. آنان دوست دارند که پدرشان را نیز به همان میزانی که مادر خود را می بینند، ببینند. در انگلستان نسبت به دیگر کشورهای اروپا، ساعت کار مردان بیشتر است. این بدان معناست که آنان زمان کمتری را در خانه و با خانواد ه ی خود می گذرانند. گرچه کودکان خردسال آشکارا نیاز بیشتری به مراقبت جسمانی مستقیم از سوی والدین خود یا دیگر مراقبان دارند، کودکان بزرگتر هم به وقت و محبت و توجه والدین نیاز دارند.
در پژوهشی که به تازگی در یک همایش کمیته ی اجرایی اتحادیه ی اروپا درباره ی نوجوانان و خانواده ی آنان مطرح شد، چنین به دست آمد که حتی نوجوانان، اشتیاق زیادی به دیدن والدین از خود نشان می دهند. وقتی پدرها و مادرها نخواهند یا قادر نباشند زمان بیشتری را در خانه ی خود بگذرانند، به نظر می رسد این وضعیت پیامدهایی در بر داشته باشد. مدیران آموزشی گزارش داده اند که در چنین شرایطی کودکان در رویارویی با موانع یادگیری یا مشکلات دیگر، انعطاف پذیری خود را از دست می دهند. در پژوهشی دیگر که مایکل راتر به عمل آورد، نشان داده شد که انعطاف پذیری کودکان بر سه عامل گرایش مثبت( عزت نفس، خودمختاری و اجتماعی بودن) ، داشتن خانواده ی حامی و دیگر نظام های حمایتگر اجتماعی مبتنی است. جامعه و خانواده و به خصوص پدران دارای اهمیت هستند.
اگر کودکان احساس کنند که مورد توجه اشخاص مهم زندگی خود هستند، درباره ی خودشان احساس خوبی خواهند داشت. اگر ما در کنار فرزند خویش حضور نداشته باشیم گاهی اوقات صرف نظر از علت حضور نداشتن خود، مشکل می توانیم کودک را متقاعد کنم که وجودش دارای اهمیت است. به این ترتیب، هم عزت نفس او و هم احساس توانایی او لطمه خواهد دید.
خوشحال کردن کودکان با هدایا
اهدای آنچه کودکان طلب می کنند، به خودی خود باعث نمی شود که آنان عمیقا به احساس خوشحال کردن کودکان با هدایا خوبی دست یابند. آنچه که کودکان مطالبه می کنند، همانی نیست که واقعا می خواهند. کودکان نیازمند و خواهان احساس ایمنی، محبت و توجه هستند. می خواهند دیگران به حرفهایشان گوش دهند، احساساتشان را درک کنند و احساس کنند که کسی نسبت به آنان متعهد است. اگر آنها باور کنند که از این مزایا برخوردارند، احساس می کنندکه مورد پذیرش هستند. ارزشمند، و لايق، مهم و ایمن هستند و ارزش مراقبت شدن دارند. از این طریق آنها اطمینان کسب می کنند و خود را همان گونه که در جهان خود می یابند به دیگران معرفی می کنند. اگر آنان احساس نکنند از این محبت و حمایت برخوردارند، ممکن است یاد بگیرند که خواهان اسباب بازی ها و هدایایی شوند که به نظرشان چنان می آید که نشان دهنده ی توجه و محبت است. اگر مواظب نباشیم، این هدایا می توانند به عنوان رشوه ای برای پایان دادن به غرولند یا نشانه ای صوری از برخوردار بودن از احترام و عزت تلقی شوند. همانطور که اشاره شد ، هدایا نمی توانند جایگزین حضور والدین شوند.
شرایط تجربه ی موفقیت را برای آنان فراهم کنید
به دنبال چیزی بگردید که کودکان به خوبی از پس آن بر می آیند. ما نباید بیرسیم که آیا چیزی وجود دارد که کودک در زمینه آن مهارت داشته باشد. به جای آن، باید بپرسیم که کودک در چه زمینه ای خوب و توانا است. هر کودکی، در زمینه ای موفق است و می تواند در باره ی آن احساس غرور کند. این مورد ممکن است فوتبال، نقاشی، ساختن ساختمان و ماشین از را بالارفتن از درخت، داشتن اطلاعاتی درباره ی حشرات و حیوانات، اسکیت، ی دوچرخه سواری و مانند اینها باشد. این مهارت شاید در زمینه ی هیچیک از این فعالیت ها نباشد. ممکن است او در مسائل فکری، از پیش برنامه ریزی کردن، یا سازماندهی خویش مهارت داشته باشد. ممکن است به سرعت بفهمد که مردم چگونه احساس می کنند و دوستانی داشتند باشد که به او متوسل می شوند، یا در انتخاب هدایا برای دیگران عالی عمل کند زیرا حس می کند که دیگران از چه چیزی خوششان می آید. امکان دارد او ذاتا رهبر باشد یا بتواند به مشاجره ها و اختلاف نظرها پایان دهد. ممکن است در یادگیری زبان های خارجی خوب باشد، یا در ریاضیات، علوم، تاریخ، ادبیات، مطالعات محیطی، کامپیوتر، الکترونیک یا علوم عملی، به خوبی پیشرفت کند، همه ی این موضوعات مهم هستند. چه بسا او مورد اطمینان، معتبر، مهربان یا خیال پرداز باشد، یا حس شوخ طبعی نیرومندی داشته باشد. بسیار عالی خواهد بود که در مدارس، خلاقیت، خرد، و شوخ طبعی با ارزش شمرده شوند، زیرا بعدا تعیین کننده ی مسیر زندگی ما خواهند بود.
به کودکان کمک کنید تا به اشتباهات خود پی ببرند
ما از راه های گوناگون میتوانیم پیشرفت های موفقیت آمیز را تعبیر و تفسیر کنین. کامیابی هر فرد نباید منحصرا با توجه به نتایج یا مقایسه خود با دیگران ارزیابی شود. می توانیم با بهبود بخشیدن به فرایند انجام کاری احساس خشنودی کنیم.همچنین می توانیم با یافتن راهی جدید برای انجام دادن کاری مشخص ، به احساس موفقیت دست یابیم. بار اول که اقدام به کاری می کنیم ممکن است نتوانیم به طرزی درخشان آن را انجام دهیم. با وجود این، باید آگاه باشیم که پیشرفت در دست خود ماست و بر اثر تلاش خود ما به دست می آید و به احساس اعتماد ما و انگیزه ی بالای ما بستگی دارد. وقتی کودک به این مهارت رسید که توانست به گونه ای سازنده با اشتباهات خود برخورد کند، آنگاه وارد مرحله ای شده است که باید مورد ستایش و تحسین قرار گیرد. کودک نیاز دارد بتواند درباره ی چیزهایی که برایش ضرورت دارند، تصمیم گیری و برنامه ریزی کند. ” من کار درخشانی را انجام ندادم ولی دست کم اکنون می دانم که اشتباهم چه بود” نتیجه ای خوب و درخور تحسین است.
تمرکز بر نقطه ی مثبت
یک گلف باز برجسته در باره ی چگونگی صعود خود به قله ی رفیع این ورزش صحبت می کرد. او به کمک پدرش، که خود گلف بازی ماهر بود، این کار را آغاز کرده بود. روش پدر او این بود که توپ را نزدیک به سوراخ میگذاشت و از پسرش می خواست که آن را بزند. البته پسر این کار را به خوبی انجام میداد زیرا توپ به سوراخ خیلی نزدیک بود. رفته رفته پدر فاصله ی توپ را بیشتر و بیشتر کرد. اگر او ضربه را به هدف نمی زد، پدرش توپ را دوباره به جایی نزدیک تر منتقل می کرد. روش در او ایجاد اعتماد از راه احساس موفقیت و در واقع متمرکز شدن بر پیشرفت مثبت بود، نه بر شکست؛ که در این مورد، صد در صد نتیجه داد.
درباره چگونگی صعود خود به قله ی رفیع این ورزش صحبت می کرد. او به که خود گلف بازی ماهر بود، این کار را آغاز کرده بود. روش پدر او این بود که توپ را
گذاشت و از پسرش می خواست که آن را بزند. البته، پسر این کار را به خوبی
انجام می داد زیرا توپ به سوراخ خیلی نزدیک بود. رفته رفته، پدر فاصله ی توپ را بیشتر و بیشتر کرد. اگر او ضربه را به هدف نمی زد، پدرش توپ را دوباره به جایی نزدیک تر منتقل می کرد. روش در او ایجاد اعتماد از راه احساس موفقیت و در واقع متمرکز شدن بر پیشرفت مثبت بود، نه بر شکست؛ که در این مورد، صد در صد نتیجه داد.
“اصلاح خویشتن” در برابر ” پیشرفت به سوی شکوفایی”
کودکانی که این اقبال را دارند تا در خلال رشد خود به کشف مهارت ها و استعدادهای تازه دست یابند، بسیار خوش شانس هستند. آنان در باره ی خودشان و تجربه ی الگوهای کشف خود چیزهای زیادی فرامی گیرند که باقی مانده ی زندگی شان را پر بار خواهد ساخت. اما این مساله ممکن است خطرناک هم باشد. زمانی که والدین و کودکان، فعالیت ها را بهبودیافته می بینند و کودک را نه تنها نسبت به دیگران، بلکه در مقایسه با آنچه قبلا بوده است، بهتر و زیرکتر می پندارند، دچار خطا می شوند. زیرا این مسئله دلالت بر این دارد که قبلا خوب نبوده است. بنابراین باید بهتر شود، خود را اصلاح کند، خود را خوشایند و قابل قبول سازد و همه چیز را یکی پس از دیگری آزمایش کند. در حالی که آموزش باید به عنوان یک فرایند شکوفا و کشف در نظر گرفته شود، نه به عنوان فعالیتی که طی آن، فرد وضیعت خود را بهبود می بخشد تا خود را به کودکی خواستنی تر تبدیل کند.
از سرزنش و انتقاد بی فایده احتراز کنید
اگر می خواهیم کودکان را تشویق کنیم به خود ایمان داشته باشند و یاریشان دهیم تا درباره ی خودشان احساس خوبی داشته باشند، لازم است یاد بگیریم که عیبجویی ویرانگر را کاهش دهیم و بر نقاط مثبت آنان تمرکز کنیم.
در تحقیقی که برای NSPCC به عمل آمد و در سال ۱۹۹۷ انتشار یافت، از هزار کودک هشت تا پانزده ساله در باره ی رفتاری که در خانه با آنان می شد، سؤال شد. از هر چهار کودک تنها یک نفر گفت که «غالبأ» مورد انتقاد یا بازخواست قرار می گیرد. این مسئله در خانواده های پرجمعیت بیشتر دیده می شد، یعنی در خانواده هایی که والدین مجددا ازدواج کرده بودند، یا مشاغلی با درآمد کم داشتند. بنابراین، واضح است که شرایط، زمانی برای کودک بدتر می شود که پدر و مادرش با فشار روانی بیشتری، به تلاش و کوشش می پردازند. در اینجا، تأثیر عمیق انتقاد در کودکان، چندان روشن و مشخص نشده است. در بررسی دیگری، در این باره از آنان سؤال شد. کودکانی که گفتند زیاد از آنان انتقاد می شود (تقریبا نیمی از کودکان با حضور والدین خود در مصاحبه شرکت کرده بودند، بنابراین نمی توانستند به طور کامل واقعیت را بگویند)، گزارش دادند که از در آغوش گرفتن و بغل کردن یا بوسیدن و ستودن، چندان بهره مند نیستند، و بیشتر از دیگر کودکان مورد تحقیق، کتک می خوردند و بر سرشان فریاد کشیده می شد. در گروه مورد انتقاد از هر سه نفر بیش از یک نفر میگفت که پدر و مادر او با فرزند خودشان کمتر سخت گیری می کنند در سایر کودکان، این میزان یک به چهار بود.
مرکز مشاوره دیدار 02188893258
http://t.me/clinicdeedar
www.clinicdeedar.com