اضطراب چیست؟
در این نقطه، به نظر می رسد نه تنها برای شما ممکن است که پیامهای مختلفی بفرستید که بازگوکننده احساس واقعی و حرف دلتان باشد، بلکه این کار بسیار هم برایتان آسان شده و می توانید به موقع دنده را عوض کرده و به گوش دادن بپردازید و چگونگی باز کردن دل خود را میدانید. بنابراین چرا چنین مراحل به ظاهر ساده ای اینقدر در عمل مشکل اند؟
مانع اصلی باز کردن دل، اضطراب است. ما چنان گرفتار احساس اضطراب می شویم که ظرفیت خود را از دست میدهیم و نمیتوانیم هیچ حرکتی بکنیم. با امکانات تازه همیشه دربردارنده هیجاناتی نسبی هستند. چشم انداز مبدل شدن به آدمی که می تواند با اعتبار بیشتر حرف دلش را بزند، مسئولیت زندگی خ ارتباطاتش با دیگران را به عهده بگیرد، هیجان انگیز است چون انسان نمی داند نتیجه اش چه خواهد شد. هیجان چنان رابطه مستقیمی با تأثیرگذاری دارد که درک نقش آن بسیار مهم است. آن وقت می توانید آن را کنترل کرده و مسئولیت زندگی خود را به عهده بگیرید.
اضطراب ترس است، ادراک است، پریشانی و دلتنگی است، آن ناراحتی است که وقتی می بینیم امنیت فردیمان به نوعی مورد تهدید قرار گرفته آن را احساس می کنیم. احساس اضطراب یک نشانه است: مشکلی باید حل شود، چیزی درست نیست، برای رسیدن دوباره به آرامش روانی باید کاری انجام دهیم.
از آنجا که اضطراب این چنین احساس دردناکی است، به ما آموخته اند سعی کنیم از آن بپرهیزیم. آن را به روی خود نیاوریم، از آن فرار کنیم و انکارش نمائیم تمام ما تجربه سعی در مهار اضطراب از راههای گفته شده را داریم و میدانیم اینها زیاد مؤثر نیستند. احساس اضطراب فرو نمی نشیند. در حقیقت تا زمانی که ما نتوانیم با آن احساسات رو به رو شده و به طور مؤثری با آنها برخورد کنیم از بین نمی روند
به یاد بیاورید زمانهایی را که از برخوردی کنار رفته اید و احساسی بسیار بدتر از زمان شروع آن داشته اید، چون جرأت عمل کردن شما را ترک کرده بوده. چند موقعیت از دست رفته را می توانید به یاد آورید. چه موقعیت هایی را برای دوستی یا عشق، برای کار با تجربیات جالب تازه از دستتان به در رفته چون نمی توانسته اید احساس خود را بیان کنید؟ کلماتی که می توانست تمام فرقها را به وجود آورد ناگفته ماندند و در درونتان در دام شک و گیجی گرفتار شدند. وقتی بعدا به آن فکر میکنید – میگوئید: «ترسیدم» یکی میگفت غم انگیزترین کلمات هر زبانی اینها هستند «می توانست باشد» و اغلب مسئول تمام این موقعیت های از دست رفته اضطراب است.
«من در خانواده ای بزرگ شدم که اهل بیان و اظهار نبودند و هیچکس افکار و احساسات خود را بیان نمیکرد. وقتی بچه بودم یاد گرفتم همان چیزهایی را به والدینم بگویم که آنها دوست داشتند بشنوند. می گذاشتم آنها به جای من تصميم بگیرند و من انتظارات آنها را بر می آوردم و آن گونه بودم که آنها از من انتظار داشتند. من این رفتار را به زندگی خانوادگی خودم هم آوردم و هفت سال تمام سعی کردم نقش یک همسر کامل را زندگی کنم. شغل همسر من ایجاب می کرد که مدت زمانهای طولانی، گاهی ماهها به سفر برود. در آن مدت زمانهای تنهایی متوجه شدم که من وجود ندارم، که در تمام مدت زندگیم من ادامه یا بازتاب کس دیگری بوده ام. از احساسی که داشتم کاملا گیج شدم. سعی کردم آن را سرکوب کنم چون از داشتن چنین احساسی شرم میکردم. چرا وقتی همه چیز دارم باید تا این حد خشمگین و رنجیده باشم؟ سردردهای میگرنی من شروع شد. صورت و دست و پایم بی حال و افتاده شدند. نمی توانستم بخوابم. خود را در گنجه پنهان میکردم تا فرزندم هق هق گریه هایم را نشنود. از دکتری به دکتر دیگر می رفتم، متقاعد شده بودم که دچار یک بیماری کشنده مانند تومور مغزی یا سرطان مغز هستم. وقتی تمام آزمایشات منفی نشان دادند. ترسیدم گرفتار بیماری روحی باشم. خوشبختانه مرا پیش درمانگری فرستادند که به من گفت گرفتار «حمله های اضطراب» هستم. از آنجا که من نمی توانستم احساسات شدیدم را از طریق کلمات بیان کنم، بدنم با نشانه های ترسناک جسمی آنها را به جای من بیان می کرد. وقتی شروع به آموختن تشخیص احساساتم، قبول کردن آنها و بیان مناسب آنها کردم، آثار بدنی ناپدید شدند.»
به جای اینکه اضطرابها از شما سلب صلاحیت کند، می توانید آن را به موقعیتی برای رشد مبدل سازید. حتی ممکن است وقتی احساس اضطراب میکنید، بتوانید به طور خوشایندی هیجان زده شوید چون آن را نشانه دعوت به مبارزه برای حرکت به سطحی جدید بدانید.
برای رو به رو شدن با حضور اضطراب به صورت موقعیت مناسبی برای رشد مثبت، بهتر است به آن از طریق متفاوت و مؤثرتر نگاه کرد:
در مورد راههای سازنده ای که از طریق آنها میتوان با اضطراب رو به رو شد فکر کنید. تصمیم بگیرید خطر کنید. ایستادگی کنید تا به مقصد برسید، چون اگر به صورتی مسئولانه و موثر دست به عمل نزنید در دراز مدت خطر بسیار بزرگتری شما را تهدید میکند. حتی اگر خطر شکست یا عدم قبول دیگران را بپذیرید، می دانید که در غیر این صورت یعنی تصمیم به عمل نکردن به قیمت احساس بی ارزشی در خودتان تمام میشود که بسیار بدتر است.
فکر کردن در مورد آن کافی نیست، این که بدانید اگر کاری بکنید چه احساس خوبی خواهید داشت؛ باید عمل کنید. بار دیگر، اگر عمل کنید قدرت و جرأت می آید. آن وقت انگیزه رو به رو شدن و گذشتن از دیگر وضعیت های اضطراب زا را به دست خواهید آورد.
در مورد روابط شما با دیگران، حرکت و گذشتن از وضعیت های اضطراب زا بعد دیگری دارد. امروز بسیاری از خانمها به این دلیل اضطراب را تجربه می کنند که دیدشان نسبت به خود در رابطه با دیگران دارد تغییر می کند؛ این دید دیگر چندان با آنچه دیگران عادت کرده اند که انتظار داشته باشند سازش ندارد. بیشتر هیجانات و اضطرابات در نتیجه دوگانگی بین طرز رفتاری که می خواهیم داشته باشیم و آنچه دیگران از ما انتظار دارند داشته باشیم، بروز می کند. احساس میکنیم اگر با انتظارات آنها سازش کنیم، به قبول آنها میرسیم، احساس میکنیم اگر این کار را نکنیم مورد قبول نخواهیم بود. خانمها به ما میگویند:
من تغییر کرده ام، اما دیگران مرا آن طور که قبلا بودم شناخته اند، بنابراین هنوز احساس میکنم وقتی آنها هستند باید رفتار گذشته را داشته باشم.»
برای من خیلی آسانتر است که با آدمهایی که تازه با آنها آشنا میشوم رفتاری را داشته باشم که میخواهم.»
تغییر یافتن خیلی سخته – مخصوصا وقتی آدم احساس میکنه هیچکس با آن موافق نیست به غیر از خودش.»
بسیاری از خانمها متوجه میشوند که ترسهای آنها از عدم پذیرش دیگران بی اساس است. آنها کشف میکنند که وقتی جرات می کنند حرف دلشان را بزنند و از
طریق خودشان عمل کنند، خیلی از مردم بیشتر آنها را تحسین میکنند و به آنها احترام می گذارند. بیشتر با آنها ارتباط برقرار میکنند، و حتی بیشتر دوستشان دارند.
«من همین شنبه از دانشگاه فارغ التحصیل شدم. چه سعادتی! تو شاید خودت ندانی اما پشت کار و فارغ التحصیلی تو بود که مرا از این راه سخت گذراند. به نظر می آمد تو این راه را چنان تند رفتی و آنقدر زود تمام کردی که من فهمیدم خودم هم می توانم این کار را بکنم.»
از این مهمتر اینکه وقتی انسان جرأتش را جمع میکند و از وضعیت های سخت و سخت تر میگذرد احساس وابستگی کمتری به قبول و قضاوت مردم دارد. آدم شروع میکند به اعتماد کردن به درکها و قضاوتهای خودش و روز به روز بیشتر احساس می کند که توانایی آن را دارد که از وضعیتهای اضطراب آور بیشتری بگذرد.
درجه بندی خودتان، شما را قادر می سازد که با وضعیتی شروع کنید که برایتان احساس خطر کمتری دربر دارد، بعد از اینکه با موفقیت با اولین وضعیت رو به رو شدید، می توانید به سطوح بالاتر صعود کنید. این وضعیتهایی که در فهرست شما هستند برای راحت حرف زدن موفقیت های زیادی را در اختیار شما می گذارند. اهمیت فرستادن پیامهای من… روشن، غیرسرزنش آمیز و صادقانه را همیشه به یاد داشته باشید و وقتی لازم شد دنده را به گوش دادن فعال عوض کنید.
چیزی که می خواهیم تحت کنترل در آوریم هیجانات و اضطرابات ضدسازندگی است تا بتوانیم کنترل کشمکش های درونی خود را در دست بگیریم و بدون محدود شدن از طریق نگرانی و تنش غیرلازم بتوانیم برای تأثیرگذاری بیشتر شخصی خود طرحی بریزیم.