استقلال در کودکان

استقلال  در کودکان

آنچه بچه ها به آن نیازمند هستند والدین همیار است.

بچه ها اغلب احساس عجز و ناتوانی می کنند، چون هنوز کوچک هستند و در این جهان وسیع،شتابان و پیچیده تجربه ی کافی ندارند. این همه ماشین که نمی توانند به آن دست بزنند، آدم ها و جانوران بزرگی که از آن می ترسند، مکان هایی که خود به تنهایی نمی توانند به آنجا بروند، چیزهای مرتفعی که دستشان به آن ها نمی رسد، کارهایی که نیاز به کمک دارند. بیشتر ناراحتی هایشان ناشی از این است که عاجز، درمانده و ناتوانند. بچه ها نیازمند آن هستند که احساس کنن برای واکنش در مقابل نیازهای خود، توان لازم را دارند. برخلاف بزرگترها، بچه ها این آمادگی را ندارند که  از چیزی که در حال حاضر می خواهند، به خاطر آینده صرف نظر کنند و یا فعلا تسلیم بشوند. می خواهند اطمینان حاصل کنند که آدم های دور و بر آن ها انتخاب های فوری آنها را جدی می گیرند. هر بچه ای که به وجود احساس ناتوانی تلاش می کند یا احساس می کند که کنترلی بر زندگی خود ندارد، همانند دیگر محرومیت های عاطفی ، ممکن است خشمگین، پرخاشگر و یا افسرده بشود. اگرچه نمی توانیم احساس ناتوانی بچه را از بین ببریم، اما می توانیم فرصت هایی برای او فراهم کنیم که احساس کند توانمند و مستقل است. نوزاد یا کودک از طریق شما بر محیط اطرافش اثر می گزارد و نیازمند آن است که شما«ادامه ی قدرت و توان» او در هر چیزی باشید که به آن دسترسی ندارد. گاهی این به معنی انجام دادن کارها به جای اوست اما اغلب اوقات به این معنی ست که شما با ایمن ساختن مسیر او، از سر راهش کنار بروید تا خود مستقیما جهان پیرامون را تجربه کند. با ایجاد یک محیط فیزیکی و اجتماعی سالم و ایمن، می توانید نیاز به محدود کردن یا راهنمایی او را از بین ببرید. آنگاه خواهد توانست فعالیت های خود، غذاهای خود، برنامه های زمانی خود و علایق خود را در داخل یک محیط امن، که شما فراهم کرده اید، انتخاب و راهبری کند.

بچه ها علی رغم مهر و محبت والدین و قصد و نیت آنها در این زمینه، اغلب ناتوان و نیازمند مراقبت بزرگترها هستند. زنگ تلفن که مزاحم بازی آنها با پدر یا مادر می شود، و لحظات پس از مکالمه ادامه می یابد احساس بدی در آنها ایجاد می کند و فکر می کنند که وجود آنها در مقایسه با آن فرد مزاحم ارزش کمتری دارد. گاهی توهین هایی از این دست را تحمل می کنند که چه کاری باید بکنند، چه وقت باید ساکت باشند و چگونه نیاز های یک فرد بزرگسال را برآورده کنند، درحالی که نیاز های خود آنها به طور پیوسته و یکنواخت برآورده نمی شوند. مثلا بچه اغلب به خاطر ایجاد مزاحمت برای بزرگترها مورد انتقاد قرار می گیرد؛ با این وجود، اکثر بزرگترها مزاحم بچه ها می شوند، حرف آنها را قطع می کنند و به صورت یک امر عادی از بالای سر آنها با دیگری حرف می زنند . برای هر رویداد گذرا یا تصمیم گیری ساده، در اختیار بزرگ ترها بودن یک واقعیت سرسخت زندگی بچه در جامعه ی امروز ماست.

ما به روشهای مختلف بچه را ناتوان و عاجز می سازیم بدون آنکه حتی درباره ی آن فکر بکنیم. ما اغلب جریان زندگی را طراحی می کنیم، بدون این که به بچه حق رای بدهیم، در حالی که تصمیمات ما بر زندگی او موثر می افتد، دخالت دادن بچه ها در زندگی روزمره ، آن گونه که در قبیله اتفاق می افتد،خیلی بعید است که علاقه ی آنها را جلب کند، مگر اینکه کشاورزی بکنیم یا در دیگرفعالیت های فیزیکی مشارکتی مشغول باشیم. مشاهده ی مامان هنگامی می نویسد یا کارهای بانکی انجام میدهد هیچ انگیزه ای در بچه برای دقت کردن یا شریک شدن در آن فعالیت ایجاد نمی کند.

یک نمونه رایج بردن بچه برای انجام ماموریت روزانه است. بچه خیلی مایل است به همان کاری که مشغول است بپردازد اما ما ورا از آن کار باز می داریم، دست و پایش را در صندلی داخل ماشین می بندیم و به دنبال کارهایی میرویم که هدف خود او نیست. انتظار داریم همانند یک فرد بالغ ما را در این مسیر همراهی کند. ما خود از یک چنین کاری لذت نمی بریم . بچه هیچ تصوری از این که کارهای ما به نفع او هم هست ندارد؛ آدم بزرگتر ممکن است این را بفهمد، با این حال هیچ علاقه ای به مشارکت در آن ندارد. به نظر بچه، بیشتر این کار کسالت آور و از دوره های انتظار و سپس بسته شدن در صندلی داخل اتومبیل تشکیل شده اند.

اگرچه بچه کوچک ممکن است خرید در مغازه ها را دوست داشته باشد، کمی که بزرگتر بشود فقط وقتی خرید نظر او را جلب می کند که اسباب بازی یا شکلات بخرد، آن هم اغلب به ناکامی بیشتر او منجر می شود. در این حوزه نیز تجربه انسان از خرید در مزرعه یا حتی مغازه های کوچک و قدیمی به سوپرمارکت های فوق مدرن و وسوسه انگیز تبدیل شده است که اغلب به ناکامی کوچولوها منجر می شوند. برخی والدین در مشغول کردن بچه ها به خرید و سپس خروج بی دردسر از سوپرمارکت ها مهارت های جالبی کسب کرده اند؛ اما برای بیشتر والدین، انجام این کارها ضمن همراهی با بچه ها، به یک دردسر عظیم تبدیل شده است.

برای جلوگیری از این ماجرای غم انگیز خرید با کاستن از شدت آن، بیشتر کارهای بیرون از منزل را وقتی انجام بدهید که همسر شما یا فرد دیگری در منزل مراقب بچه باشد. وقتی بچه کوچک و از لحاظ بدنی نیازمند مادر است، پدر می تواند بیشتر خریدها و مأموریت های بیرون از منزل را انجام بدهد؛ تک والدها باید از دوستان یا از افراد خانواده خود کمک بگیرند. به این ترتیب مادر یا پدر لازم نیست بچه را از آن چه دوست دارد به زور جدا کنند و وی را با خود به جاهایی که دوست ندارد بکشانند. راه حل دیگر این است که کارهای خارج از منزل را به سمت آن چیزهایی که بچه علاقه مند است جهت بدهیم؛ برنامه ریزی برای رفتن به پارک، ساحل، یا جشن ها و انجام فقط یک کار در طول مسیر، صرفا با کاهش دادن خریدها و کارهای خارج از منزل به چیزهای واقعا ضروری، می توانیم اکثر بچه های ناراحت و تحت فشار را آرام کنیم

گاهی والدین تعجب می کنند که چرا بچه ها، همانند روزگاران قدیم، زندگی بزرگ ترها را رعایت نمی کنند و وقتی آمادگی پیدا کردند به آنها نمی پیوندند. این مورد وقتی اتفاق می افتد که بزرگترها یک نوع زندگی فعال و طبیعی را با آنها به اشتراک بگذارند. وقتی افراد جامعه با هم همکاری می کنند، همانند کار در مزرعه، ساختمان سازی، پخت و پز و صنایع دستی، بچه نیز این فعالیت ها را با علاقه دنبال می کند یا در همان اطراف در قالب بازی، چیزهای مورد علاقه خود را دنبال می کند. زندگی مدرن، نه یک چنین جامعه ای را تدارک می بیند و نه یک چنین امنیت و ازادی ای را. ممکن است برای یک چنین وضعیتی احساس دلتنگی بکنیم، اما زانوی غم دربغل گرفتن به خاطر این نوع تغییرات اجتناب ناپذیر اجتماعی، روش مفیدی برای لذت بردن از لحظه حاضر نیست. زندگی درحال تغییر دائمی است، ما باید آن را بپذیریم و همواره روش های جدیدی را برای ادامه آن پیدا بکنیم.

دخالت دادن بچه در آن چه ما انجام می دهیم، همانند شستن ظرفها, کار در باغچه و آشپزی در آشپزخانه هنوز در اختیار ماست. اما وقتی کاری انجام می دهیم که فعالیت بدنی ندارد، و وقتی فعالیت های مان مانع انجام کارهایی توسط بچه می شود که نیازمند آن است، بچه احساس عجز و ناتوانی و ناکامی می کند. نیاز انسانی ما، با نادیده گرفتن نیازهای شخص دیگر حداقل بدون هزینه یا عواقب برآورده نمی شود. به علاوه، بیشتر کارهایی که در خانه یا حیاط انجام می دهیم، چیزهایی نیستند که بچه، همچنان که بزرگ می شود، به آن ها علاقه مند باشد. او نیازمند آن است که در فعالیت های فکری و دیگر فعالیت های مهارتی که به آنها علاقہ مند است و به رشد او کمک می کنند دخالت کند.
راه دیگر ایجاد عجز و ناتوانی در بچه، تمایل برخی والدین است که انتظار دارند براساس «هنجارهای والدین رفتار کند، یاد بگیرد، علاقه مند یا اجتماعی بشود و نه با توجه به علایق و توانمندی های خودش؛ یعنی رفتار و کردار بچه باید با قالب های آماده ای سازگار که هیچ ربطی به توانایی، علاقه و ویژگی های فردی او ندارند. برای مثال، والدین اغلب در مورد مشکلات رفتاری بچه با گروهی از همسالان یا در محیط های عمومی مانند رستوران شکایت می کنند. وقتی به آنها پیشنهاد میکنم که اگر نمی توانید بچه را کنترل کنید او را به زمین بازی یا کلاس نبريد اغلب از نیاز اجتماعی بچه حرف می زنند. با وجود این بچه ای که بعد از ظهرش را در حال دعوا با دیگر نوپایان یا بچه ها می گذراند، نیاز اجتماعی اش برطرف نمی شود. به جای خوش گذراندن با دوستان خودش، نه با آنها ارتباط برقرار می کند و نه پدر یا مادرش را خشنود می سازد و از هر دو بابت احساس عجز و ناتوانی می کند. آیا خود شما می توانید به آن گروه اجتماعی ای برگردید که در آن نمی توانستید با دیگران سازگار باشید؟ همانند یک بزرگسال، هر بچه ای که در یک محیط اجتماعی موفق نیست ممکن است نیازمند محیط اجتماعی متفاوتی باشد یا فقط لازم باشد با پدر و مادرش سر کند.

بیشتر بچه ها نمی توانند در جایی همانند رستوران ساکت باشند. اگر بچه ی شما فرصتی به دست آورد که برای مدتی انرژی اش را صرف کند، ممکن است بتواند تا آخر در رستوران ساکت بنشیند. در غیر این صورت، رستوران محل مناسبی برای نیازهای بچه نیست. وقتی خواسته های خود را به بچه تحمیل می کنیم، فقط به این دلیل که قدرت آن را داریم، بچه احساس عجز و ناتوانی می کند و با گذشت زمان رنجیده خاطر و متنفر هم می شود. به جای نشستن پای تلویزیون یا گوش دادن به حرف های مادربزرگ، بدون توجه به عقیده و اظهارنظر دیگران، به بچه ات توجه کن و به او گوش بده. او هم اکنون و همین جا در حال رشد و نمو است در حالی که از نصيحت کنندگان خیر خواه او حضور ندارند. هر بچه بهترين کارشناس نیازهای خودش است.

تمایل به داشتن انتظارات موجب عجز و ناتوانی بچه می شود. حتی وقتی که آن آرزوها آشکارا بیان نشوند. برای مثال، ممکن است، به صورت خیلی ظریف، این نکته را برسانیم که سهیم شدن با دیگران مطلوب است، که نوپا هرچه زودتر از توالت استفاده بکند، که هر بچه پایه تو آرام، هما درد، قدردان يا مؤدب باشد. وقتی بچه بتواند این خواسته ها را اجرا کنه د اما از روی میل و اختیار او نباشد، احساس عجز و ناتوانی می کند. ممکن است آرزو بکند که همیشه کوچک بماند تا از زیر بار سنگین این انتظارات شانه خالی کند؛ ممکن است بداخلاق بشود یا برای گرفتن تأیید ما و راحت شدن از دست ما همان کاری را بکند که از او می خواهیم،در حالی که همه این ها را با احساس ناتوانی انجام می دهد.
راه دیگر برای گرفتن قدرت بچه ها انكار انتخاب های شخصی آنهاست. اگر شما ابزاری را که بچه ی شما باید به کار برد، ورزشی را که باید انجام بدهد، رفت و آمدها و فعالیت های روزمره اش را، زمانی که باید غذا بخورد، یا لباس هایی را که باید بپوشد انتخاب کنید، به صورت ناخواسته وی را از احساس و تجربه زندگی خود محروم می کنید. با تجربه ی احساس ناتوانی از درون ممکن است سرانجام به نافرمانی و پرخاش یا به فرمان برداری، اطاعت و افسردگی روی آورد.
اگر دستورعمل های طولانی خود برای تعیین رفتار بچه را حذف کنید و به او توان تجربه زندگی خودش را بدهید ممکن است لازم باشد از آزادی او حمایت کنید. ما منزل خود را برای جلوگیری از آسیب های بدنی بچه مصون می سازیم و به بچه در داخل محیط امن خانه آزادی می دهیم. به همین ترتیب، می توانیم محیط بزرگ تر، از جمله نوع وسایل ارتباط جمعی، غذا،اسباب بازی ها و محفل های اجتماعی ای را که او در دوران بچگی با آنها در تماس است مصون بسازیم.
آزادی بچه بستگی به توانایی ما برای ایمن ساختن زندگی او بدون کنترل کردنش دارد گذراندن یک روز در محیط طبیعی، ایجاد قید و بندهای دست و پاگیر بر رفتار بچه را، آن گونه که در خیابان های شلوغ شهر لازم است، منتفی می سازد. در این محیط، بچه با مردم ارتباط برقرار می کند، از توانا بودن خود برای حرکت آزادانه در اطراف لذت می برد و می تواند مستقلا و بدون دخالت ما بازی کند.
میزان محافظت شما از محیط، متأثر از سبک زندگی و انتخاب های تربیتی شماست. هر پدر یا مادری محیط را تا یک حدی کنترل می کند. بیشتر والدین بچه ها را از نزدیک شدن به سلاح،مواد مخدر، برخی اخبار یا رسانه هایی که خشونت را نمایش می دهد سیگار، الکل، قهوه و مانند آنها باز می دارند. لازم نیست این اقلام را اول درمنزل نمایش بدهید سپس با کنترل بچه نزدیک شدن وی به آنها را غدغن کنید؛ فقط تلاش بکنید در معرض آنها قرار نگیرد.
احساس توانایی و استقلال بچه به این معنی نیست که او می تواند به هرچه در جامعه ی ما وجود دارد دسترسی داشته باشد، بلکه به معنی آزادی روزانه او در منزل و در محیط اجتماعی اوست. برای مثال، اگر بچه را به شیرینی فروشی ببرید و به او اجازه ندهید شیرینی بخورد احساس خشم و ناتوانی خواهد کرد. اما اگر به مغازه شیرینی فروشی نروید و در منزل به او یک غذای سالم بدهید هم احساس استقلال خواهد کرد و هم راضی خواهد بود. شما رهبری خود را برحسب سبک زندگی خانواده تعیین می کنید تا بچه احساس آزادی بکند و به خود اعتماد داشته باشد. هر بچه بزرگتر می شود و به آنچه در اطرافش وجود دارد بیشتر دسترسی پیدا می کند، با احساس اطمینانی که پیدا می کند رفتار خود را نه بر اثر فشارهای اجتماعی بلکه براساس ترجیح ها و ارزش های اصیل خود تنظیم می کند.
اگر رابطه شما با بچه براساس اعتماد و نه براساس کنترل باشد، درایت و رهنمودهای شما را جدی می گیرد، چون می داند که شما طرف او هستید. این اعتماد، وقتی بچه وارد جامعه بزرگتر شد، به کار خواهد آمد. او به جای احساس خشم و تنفر به ایده های شما، به این دلیل که شما را کنترل چی و نفی کننده خود می داند، از پند و اندرزهای شما در نقش یک متحد باوفا استفاده خواهد کرد.
برخی والدین اظهار نگرانی می کنند که اگر بچه کنترل نشود ممکن است از آنها سوء استفاده بکنند. به خاطر داشته باشید که وقتی بچه با این بیم و هراس زندگی نمی کند که ممکن است اختیارش را از او بگیرند (یعنی او را کنترل، مجبور یا هدایت کنند) هیچ نیازی ندارد که از کس دیگری«سوء استفاده » بکند، تا چه رسد به والدین اش میل باطنی او این است که از خودش مراقبت کند، و وقتی این مسئله رعایت شد بچه رشد می کند و شکوفا می شود. بچه ای که در حال رشد و شکوفایی است بیش از آن مشغول و خوشحال است که بر اثر روش های منفی آسیب ببیند.
مرکز مشاوره دیدار 02188893258
www.clinicdeedar.com
http:/t.me/clinicdeedar

208 دیدگاه دربارهٔ «استقلال در کودکان»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا

Notice: ob_end_flush(): Failed to send buffer of zlib output compression (0) in /home/clinicde/public_html/wp-includes/functions.php on line 5464